eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
در راه غمت هر چه بلا بود خریدیم یک عمر از این روضه به ان روضه دویدیم یک روز در اغوش پدر روز دگر هم با پای عصا سینه زنان سینه دریدیم یک عمر از این نافله ها بار نبستیم از اشک عزایت به کجاها که رسیدیم هر ذکر که گفتیم پری باز نکردیم یک اه برای تو کشیدیم و پریدیم حسرت به دل هر نفس سوخته هستیم جز ان نفسی را که برای تو کشیدیم صد بار چو ایینه به پای تو شکستیم یک بار اگر روضه گودال شنیدیم😭 🔸شاعر:
بسم‌ الله الرحمن الرحیم حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام وسطِ روضۂ مکشوف تو یاثارالله(ع) اشک، از چشم ِ گنهکار چه کم ریخته ام با غم ِ خاطره تنها بگذارید مرا باز جامانده ام و طرحِ قسم ریخته ام بِعَلیٍ(ع) بِعَلیٍ(ع) بِعَلیٍ(ع) بطلب معصیت کرده! چه خاکی به سرم ریخته ام در دلم تا به ستونِ صد و هجده برسم... چند موکب زده ام! چاییِ غم ریخته ام عکسهای منِ ناقابل و بابُ القبله حسرتِ هر شبه را دور و برم ریخته ام کربلا بسته شد و نوکرِ آواره شدم اربعین را چه کنم؟! سخت به هم ریخته ام!
مرثيه اربعين سيد مظلومان حضرت امام حسين (صاعد اصفهاني) حديث کربلا غم آفرين است ببار اي چشم فصل اربعين است بنال اي دل که وقت بي‏قراري است بهار گريه و هنگام زاري است گذشتِ لحظه‏ها را مغتنم دان ز گريه داد خود امروز بستان ز دل برکش پياپي، ناله‏ها را برافروزان چراغ لاله‏ها را از آن روزي که خونين نينواشد شقايق پوش دشت کربلا شد از آن روزي که گل‏هاي پيمبر بدشت کربلا گشتند پرپر چه روزان و شبان طي کرد زينب که شب‏بدتر زروز و روزش‏از شب همه درد و همه رنج دمادم مصيبت در مصيبت غم پي غم اگر اندوه زينب را بداني به جوي چشم خود سيلاب راني چهل‏روز است زينب داغدار است دلش‏خون و دوچشمش‏اشکباراست بخوان‏ايدل‏که‏وقت‏روضه خوانيست ببار اي چشم گاه درفشانيست بلاکش، خون جگر، غمديده زينب به خون غلطان برادر ديده زينب ببار اي اشک کايد زينب از شام قدش خم سينه‏اش مجروح آلام دلش از کوفه و از شام پرخون ز اندُه ديده‏هايش رود جيحون غم و اندوه بارد از نگاهش به دل آتش فتد از سوز آهش بروز اربعين چون آل ياسين فرود آمد در آن صحراي خونين سرخاک حسين تا زينب آمد زغم صد بار جانش برلب آمد سکينه بر دل از غم داشت الماس چو آمد خونجگر بالين عبّاس چهل روز است اصغر کرده لالا بروي سينه مجروح بابا رباب خسته دل باور ندارد که دارد شير ليک اصغر ندارد چو بالين پدر سجّاد آمد تمام رنجهايش ياد آمد هم‏آواي نواي جمله ذرّات بناليدند سکّان سماوات زمين کربلا چشم جهان است زيارتگاه و کوي عاشقان است در اين صحرا تجليگاه طور است زمين و آسمان لبريز نور است تجلّي کرده اينجا طور در طور تجلّي در تجلّي نور در نور قلم «صاعد» در اين غم چون نگريد عجب گر ديده تو خون نگريد
محمد علي مجاهدي «پروانه»، کاروان اربعين آنچه از من خواستي، با کاروان آورده‏ام يک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‏ام از در و ديوار عالم فتنه مي‏باريد و من بي‏پناهان را بدين دارالامان آورده‏ام اندراين ره از جرس هم بانگ ياري برنخاست کاروان را تا بدينجا با فغان آورده‏ام بس که من منزل به منزل در غمت ناليده‏ام همرهان خويش را چون خود به جان آورده‏ام تا نگويي زين سفر با دست خالي آمدم يک جهان درد و غم و سوز نهان آورده‏ام قصه‏ي ويرنه‏ي شام ار نپرسي خوشتر است چون از آن گلزار، پيغام خزان آورده‏ام خرمني موي سپيد و دامني خون جگر پيکري بي‏جان و جسمي ناتوان آورده‏ام ديده بودم با يتيمان مهرباني مي‏کني اين يتيمان را به سوي آستان آورده‏ام [ صفحه 40] ديده بود تشنگي از دل قرارت برده بود از برايت دامني اشک روان آورده‏ام تا به دشت نينوا بهرت عزاداري کنم يک نيستان ناله و آه و فغان آورده‏ام تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو در کف خود از برايت نقد جان آورده‏ام نقد جان را ارزشي نبود، ولي شادم چون مور هديه‏يي سوي سليمان زمان آورده‏ام تا دل مهر آفرينت را نرنجانم ز درد گوشه‏يي از درد دل را بر زبان آورده‏ام هاتفي «پروانه» را مي‏گفت کز اين مرثيت در فغان، اهل زمين و آسمان آورده‏ام [ صفحه 41]
شد چو از زندان فرعونی ملول یوسف مه پیکر آل رسول گرگ دهر از خون خوبان سیر شد دور گردون نادم از تقصیر شد صبحگاهان خیمه بیرون زد زشام اختران برج عز و احتشام شد روان آن بانوان سوگوار سوی یثرب با دو چشم اشک بار پوشش محفل ز دیبای سیاه شقه ها بر فرقشان از دود آه گفت با قائد شه والا تبار دارم اندر سر هوای کوی یار هین بکش سویزمین کربلا این قطار محنت ودرد و بلا تا به دور مرقد پاک پدر با فراغ دل کنم خاکی به سر دل فگارانش شوند از گریه سیر بی جفای خولی و شمر شریر پس کشیدند آن قطار پر بلا ناقه داران سوی دشت کربلا کعبه مقصد چو شد پیدا زدور شد به گردون از زمین شور نشور بوی جان آورد باد خوش نوید بر مشام عترت شاه شهید زینب آن بانوی خرگاه شرف گفت نالان با دل سوزان زتف ساربانا ناقه را بگشای بار کایدم زاین شت خونین بوی یار ساربانا مهد برگیر از ابل که فراوان دردها دارم زدل واهلم با ناله های دردناک کاندرین گلشن گلی دارم به خاک خصم از این منزل بستی محملم دست گرگان یوسفی ماند و دلم ساربانا محمل من کن فرود تا ببینم چون شد آن یوسف که بود دختران شاه او ادنی سریر خود برافکندند از محمل به زیر خواجه ی سجاد میر کاروان پا برهنه شد روان با بانوان سوی قربانگاه دشت نینوا همچو موسی سوی نار اندر طوی آسمانی دید بر روی زمین آفتابش در کنار اما دفین یا نهفته بحر زخار شرف در غلطانی در آغوش صدف یا به زیر پرده نور کبریا چون به بطن روح سر کیمیا یا که در مشکوة مصباح هدی لیک شمعش سر به تیغ از تن جدا مرقد پاک پدر در بر گرفت شکوه ی شام و عراق از سرگرفت سیل خون از دیده راندو ناله کرد کربلا را بوستان لاله کرد عندلیبان سوی گلشن تاختند ناله بر اوج سپهر انداختند خواهران و مادران خون جگر هر یکی بر گلبنی شد نوحه گر آن یک از داغ برکنار درفشان از دیده چون ابر بهار وین یک ازداغ پسر درسوز ساز با نوای ناله های جانگداز زینب از ناله گریبان چاک زد آتش اندر خرمن افلاک زد با دلی پر درد و چشم اشک ریز ازجگر نالید کای جان عزیز چون بگویم من که تو رفتی زبر بی ماندم زنده من خاکم به سر شکوه ها دارم از دست قاتلت ترسم ار گویم بیازارم دلت ماجرای کوفه و صحرای شام با تو بی من خود سرت گوید تمام گفتنی هرگز نخواهد شد زیاد سر گذشت کوفه و آل زیاد وان ره شام وهیون بی جهیز وآن تطاول های خصم پر ستیز برد از یاد آن همه آزارها قصه شام و سربازارها آسمانا چون نگشتی سرنگون شد چو خورشید امامت غرق خون؟ ای شگفت از شمع های انجمت چون نریزد بر زمین از طارمت؟ در شگفتم از تو ای قرص قمر چون نگشتی پیکر او راسپر؟ چون نزد زین غم حدیث نامه ات ای دبیر آتش چو نی در خامه ات؟ رخت شادی چون نزد درنیل غم کوکب ناهیدت ای چرخ دژم؟ چون نیفکندی در این غم تاج زر ای خدیو طارم چارم زسر؟ ماند تنها شاه عالم گیر تو چون شد ای ترک فلک شمشیر تو؟ ای خطیب جرخ چون شد کشته شاه چون نشد گیتی زنفرینت تباه؟ چون نزد آه یتیمان از زفیر آتشت در خرمن ای دهقان پیر شد چو سرگردان غزالان حرم ای ثریا چون نپاشیدی زهم چون نکرد ای قطب گردون زین هناک خاک بر سر برسر نعشت بنات پس سکینه دختر شاه شهید اشک ریزان ناله از دل بر کشید گفت از سوز جگر کای یاورم بی چون گویم چه آمد بر سرم؟ رفتی و شد ای شه والای من شور محشر راست بر بالای من سر برآر ازخاک و سوی ما نگر خسته گوش دختر از یغما نگر بس گریبان از فراقت چاک شد ناله ها از خاک بر افلاک شد بی تو چشمم دجله وجیحون گریست دشمنان بر گریه من خون گریست سوی تا سو دشمن و جمعی پریش راه شام و دشت بی پایان به پیش شامیان بزم سرور آراستند دخترانت بر کنیزی خواستند پس کشید آن بانوی مهد و وقار مرقد پاک برادر در کنار زد فغان چون بر سرگل عندلیب کرد شرح حال هجران با طبیب کای ز هجرت داغ بر دلهای ریش بی توشد بر باد موهای پریش
گیسوان کندند خوبان درغمت حلقه ها بستند زمهر ماتمت ای به دیدار تو جان ها را سکون در فراقت شد جگرها غرق خون خواهرانت می رود سوی حجیر ای امیر کاروان وقت است خیز امشب این جمعی که گریان تواند اندر این غم خانه مهمان تواند میزبانا چشم خونین باز کن کن وداع ما و خواب ناز کن ( نیر تبریزی )دیوان آتشکده)
نوحه عزاداري روز اربعين سالار شهيدان حضرت امام حسين (عليرضا مهرپرور) شد اربعين شاه دين اي زمين کرببلا زينب ز شام آمد غمين اي زمين کرببلا گويد بصد شور و نوا اي زمين کرببلا ديدي چه شد آل عبا اي زمين کرببلا من آمدم از شام غم اي زمين کرببلا با قامتي از غصه خم اي زمين کرببلا چه شد چه شد حسين من اي زمين کرببلا ضياء هر دو عين من اي زمين کرببلا (کو اکبرم کو اصغرم اي زمين کرببلا) [1] . (کو تشنه‏لب برادرم اي زمين کرببلا) کو قاسم و کو جعفرم اي زمين کرببلا کو لاله‏هاي پرپرم اي زمين کرببلا کو آن نگهبان حرم اي زمين کرببلا کو آن عزيز مادرم اي زمين کرببلا کو ساقي نخورده آب اي زمين کرببلا کو نور چشم بو تراب اي زمين کرببلا من با رقيّه رفته‏ام اي زمين کرببلا بي او غمين برگشته‏ام اي زمين کرببلا آمد امام الساجدين اي زمين کرببلا آشفته حال و دل غمين اي زمين کرببلا آمد سکينه خونجگر اي زمين کرببلا بر تربت پاک پدر اي زمين کرببلا گويد چه شد باباي من اي زمين کرببلا آن مونس غم‏هاي من اي زمين کرببلا آمد رباب خسته جان اي زمين کرببلا بالين اصغر بافغان اي زمين کرببلا خاک عزا کند به سر اي زمين کرببلا گويد همي پسر پسر اي زمين کرببلا [1] اشعار در پرانتز از اين حقير نمي‏باشد (مؤلف). خزان در بهاران
آفتاب محمل ما را که غير داغ غمت بر جبين نبود نگذشت لحظه يي که دل ما غمين نبود [ صفحه 82] هر چند آسمان به صبوري چو ما نديد ما را غمي نبود که اندر کمين، نبود راهي اگر نداشت به آزادي و اميد رنج و اسارت، اينهمه شورآفرين نبود اي آفتاب محمل زينب! کسي چو من از خرمن زيارت تو خوشه‏ چين نبود تقدير، با سر تو مرا همسفر نمود در اين سفر مقدر من غير ازين نبود گر از نگاه گرم تو آتش نمي‏گرفت در شام و کوفه، خطبه‏ي من آتشين نبود در حيرتم که بيتو چرا زنده مانده‏ام؟! عهدي که با تو بستم از اول، چنين نبود! ده روزه‏ي فراق تو، عمري به ما گذشت يک عمر بود هجر تو، يک اربعين نبود! گریه ي اشک
به وقت دلتنگی 😭 «نگارا از عجم مهمان نمیخواهی؟» دلی آشفته و حیران نمیخواهی؟ خدا را شکر...نوکر کم نداری، لیک غلام و نوکر از ایران نمیخواهی؟ برای اینهمه زوارِ دربارت مگر شاها بلا گردان نمیخواهی؟ به خیلِ کاروانِ اربعین امسال سیاهی لشکر و اعوان نمیخواهی؟ برای مرهم زخم دل زینب دو دیده از غمت گریان نمیخواهی؟ به پیش پای زینب، آن زمانی که می آید از سفر، قربان نمیخواهی؟ خلاصه...اربعین نزدیک و ره بسته 《نگارا از عجم مهمان نمی خواهی؟》 http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشعار حسینی و آموزش مداحی
تو که در جان منی ❤️❤️❤️ چه عراقی؟چه فراقی؟
https://instagram.com/___m_h_tabemanesh1?igshid=1qjidh90lid96 مطالب مقتل و ضامن اشک را در اینستگرام دنبال کنید پاسخ به سوالات مقتل پاسخ به شبهات دینی منابع و اسناد روایات تفسیر قران استاد محمدحسین تابع منش