eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
268 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت ازین عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت خبر دارم که سر ازدیر نصرانی درآوردی و عیسی را به آیین مسلمانی درآوردی خبر دارم چه راهی را در اوج نیزه طی کردی از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم به صحرایی سراسراز تو خالی خیره شد کم کم حدود ساعت سه جان من می رفت آهسته برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته حدود ساعت سه من ،عقیله،دختر حیدر چنان مرغی که پر پر می زند بر خاک و خاکستر حدود ساعت سه من پریشان آمدم با سر ولی مثل همیشه باز از من زودتر مادر..... حدود ساعت سه دیدمت برخاک و خاکستر ولی عریان نه پیراهن نه عمامه نه انگشتر نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده  سر پیراهنت هم جنگ بوده ولی شرمنده زینب دیر فهمید که انگشتر به دستت تنگ بوده
بسته‌ست همه پنجره‌ها رو به نگاهم چندی‌ست که گم‌گشتۀ در نیمۀ راهم حس می‌کنم آیینۀ‌ من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجادۀ‌ بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را با خمسه‌عشر طی کنم این مرحله‌ها را بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟ اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه‌ست جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت در پردۀ‌ عشاق تو یک گوشه نشسته‌ست صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته‌ست «پیراهن افلاک پر از عطر عبایت» تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت
🍃از زمستانِ پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرضِ سلام است به یارم برسان 🍃رنگ و رو رفته شد آفاق به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد 🍃آن چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم تو نشنیده بگیر 🍃تو فقط چاره ی هر دردی و بر می‌گردی وعده ی بی برو برگردی و بر می‌گردی 🍃روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن چه شکسته ست قفس خواهد بود 🍃می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که بر می‌گردد #نیمه_شعبان #امام_زمان_علیه_السلام_ولادت #سید_حمیدرضا_برقعی
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت ازین عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت خبر دارم که سر ازدیر نصرانی درآوردی و عیسی را به آیین مسلمانی درآوردی خبر دارم چه راهی را در اوج نیزه طی کردی از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم به صحرایی سراسراز تو خالی خیره شد کم کم حدود ساعت سه جان من می رفت آهسته برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته حدود ساعت سه من ،عقیله،دختر حیدر چنان مرغی که پر پر می زند بر خاک و خاکستر حدود ساعت سه من پریشان آمدم با سر ولی مثل همیشه باز از من زودتر مادر..... حدود ساعت سه دیدمت برخاک و خاکستر ولی عریان نه پیراهن نه عمامه نه انگشتر نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده  سر پیراهنت هم جنگ بوده ولی شرمنده زینب دیر فهمید که انگشتر به دستت تنگ بوده
یا حبیب الباکین به صلابت حضرت ام البنین سلام الله علیها آفریدی بهشت برین را تا که روشن کنی سرزمین را احسن الخالقین هم به مدحت بر لب خود نشاند آفرین را چار دفعه چه زیبا نشاندی در رکاب حسینی نگین را من چه باید بگویم خدایا شیرزن را زنی این چنین را رودهای جهان هم نبردند بی‌وضو نام ام البنین را بس که او روضه‌ها را شمرده گشته از داغ زهرا فسرده فاطمی‌تر از او ما ندیدیم بارها از غم کوچه مرده دل به مولا علی داده اما جان خود را به زهرا سپرده او که در زندگی آب و نان هم قبل فرزند زهرا نخورده دست‌های ادب را گرفته با خودش تا به معراج برده تو نبودی و یک کربلا درد از عطش رنگ آلاله‌ها زرد کودکان تشنه بودند اما آسمان هم به رویش نیاورد دیدن خیمه‌ی مشک‌ها هم کودک تشنه را تشنه‌تر کرد این طرف یک نفر بود تنها آن طرف لشکر ناجوانمرد آه از آن زمانی که دشمن سوی عباس امان‌نامه آورد رنگ از روی ماهش پریده مانده با آن دو دست بریده تو نبودی به دامن بگیریش جای تو مادری قد خمیده... درد خیلی کشیده‌ست اما بیشتر او خجالت کشیده تا کنار برادر، برادر خویشتن را به زانو کشیده او نفس می‌زد اما نفس‌هاش مثل جسمش بریده بریده...
. سلام‌الله‌علیها در لغت معنی شبح یعنی سایه‌ای در خیال می‌آید یا به تعبیر دیگری انگار ابر روی هلال می‌آید سایه‌ای مانده بود از مادر وقت برخاستن نشست، نشست عرق سرد روی پیشانی اشک امانم نمی‌دهد که پر است مو به مو قصه از پریشانی شانه از دست مادرم افتاد قصه آتش شد آن زمانی که ریخت آوار شهر بر سر ما همه شهر آمدند آن روز  طرف خانۀ محقر ما هیزم آنقدر هم نیاز نبود قاریان، عالمان، مسلمانان سوختند آیه‌های کوثر را با وضو آمدند مردم شهر با وضو می‌زدند مادر را کارشان قربة الی الله است مادر من خودش یدالله است کارشان را پر از مخاطره کرد دست انداخت دور شال پدر کار را یک غریبه یکسره کرد نام آن مرد را نمی‌گویم روز آخر امیدوارم کرد روز آخر بلند شد از جا شستشو کرد، گرد گیری کرد سخت مشغول کار شد اما... چادر از صورتش کنار نرفت تا بگیرد امانت خود را دست پیغمبر آمد از دل خاک پدر خاک آب شد از شرم رد شد آن‌شب سکوتش از افلاک همه دلواپس پدر بودیم غسل از زیر پیرهن سخت است غرق درخون شود‌کفن سخت‌است جان خود را به خاک دادن بعد دست‌ها را به هم‌زدن سخت است پدرم خویش را به خاک سپرد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ............................................. کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
عاشق شده‌ست دانه به دانه هزار بار دل‌خون و سینه‌چاک و برافروخته «انار» فریاد بی‌صداست ترک‌های پیکرش از بس‌که خورده خونِ دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار در سرزمین گرم، انار آتشین شود یاقوت را می‌آورد آتشفشان به بار با دست خود به حوصله پنهان نموده است یک دانه از بهشت در او آفریدگار آن میوه‌ای که ساخته تسبیحی از خودش شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار آن میوه‌ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار نامی که داده است به زن قیمتی دگر نامی که داده است به مردان هم اعتبار آن نام را می‌آورم، اما نه بی‌وضو دل را به آب می‌زنم، اما نه بی‌گدار جبر آن زمان که پشت در خانه‌اش نشست برخاست آن قیامت عظمی به اختیار رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل گویی محمد است به معراج رهسپار شد عرصه‌گاه تنگ، ولی ماند پشت در چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار در خون خضاب شد تن یاران بعد از او آن‌ها که نام «فاطمه» را می‌زنند جار من از کدام یک بنویسم که بوده‌اند حَجّاج‌ها به ورطۀ تاریخ بی‌شمار آن‌ها که با غرور نوشتند ساختیم دریاچه‌های احمری از خونِ این تبار از کربلا به واقعه فَخ رسیده‌ایم از عمق ناگوارترین‌ها به ناگوار محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت از استخوان فاطمیان چوبه‌های دار بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم محکوم می‌کند حسنک را به سنگسار در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاری‌ست همچنان خون شهید اول و ثانی چون آبشار اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه نام علی‌ست روی لبِ شیعه آشکار بیت از هلالی جُغتایی نشسته است از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار: «جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار تا صدهزار بار بمیرم برای یار» فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است، راه بی‌حدی از شعر تا شعار اینک مدافعان حرم شعله‌پرورند تا در بیاورند از آن دودمان دمار با تیغ آبدیده‌ای از نوع اعتقاد با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار زهراست مادر من و من بی‌قرار او آن نام را می‌آورم آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز پیغمبران پیاده می‌آیند و او سوار فریاد می‌زنند که سر خَم کنید، هان! تا از صراط بگذرد آیات سجده‌دار هرجا نگاه می‌کنم آنجا مزار اوست پنهان و آشکار چنان ذات کردگار‌ این‌ها که گفته‌ایم یکی بود از هزار اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار... .............._________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمی‌تر که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست . ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد . زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش . چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم . مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست . .............._________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
صدا آری صدا جان جهان را زیر و رو می‌کرد پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می‌کرد نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه صدایی که شب معراج با او گفتگو می‌کرد نمی‌دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می‌کرد خدا آن شب سخن می‌گفت با صوت یداللهی خدا پیش محمد دست خود را داشت رو می‌کرد خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می‌کرد نفهمیدیم مولا را نفهمیدیم بعد از جنگ علی شمشیر را با اشک‌هایش شست و شو می‌کرد اگر او یازده تن را به جای خود نمی‌آورد چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می‌کرد ........._________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگیِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته ست دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی همه ی غائله ها گشت فراموشِ نبی کودکی های علی پر شد از آغوش نبی مستی اهل سماوات دوچندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی تا بچیند رطب تازه ای از باغ بهشت رفته دردانه کعبه به سر دوش نبی که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی چشم در چشم علی، آینه در آیینه حرف ها می زند اینک لب خاموش نبی دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می شوم از دور شدن های تو من من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن وحی می ریزد از آهنگ لبت، حرف بزن می نشینم به تماشای تو تنها، آری هر زمان خسته ام از مردم دنیا، آری بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همه ی دهر اگر شعب ابی طالب شد خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی بی تو هر آینه می مردم از این تنهایی دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود وحی می بارد و من دوخته ام دیده به تو تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم ترم می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام... ........._________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
از هر چه به غیر او گسستم دل را به کسی جز او نبستم من عاشق و بی قرارم اما عاشق تر از این کنم که هستم آهسته کنار کفشداری یک گوشه برای خود نشستم خود را که دچار خویش دیدم در آینهء حرم شکستم بر دفتر من نشست بیتی بیتی که دوباره کرد مستم تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد حرف دل عشق یک کلام است بر لب صلوات من سلام است در گوشهء چشم اشک شوق است موسیقیِ گریه بی کلام است توصیف جواد را چه گویم ایشان رضوی ترین امام است لطف و کرم و سخا و جودش لا ینقطع و علی الدوام است دردانهء شاه طوس خندید برخیز و بیا که بار عام است تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد خورشید سر قرار آمد آرامش قلب یار آمد امشب خبری است در خراسان نقاره بزن بهار آمد سلطان سریر ارتضا را آیینهء بی غبار آمد در صحن حرم دوباره باران با آتش دل کنار آمد گفتم ببرم دلِ رضا را طبع غزلم به کار آمد تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد صحرای نگاه من کویریست دستان دلم پراز فقیریست آهوی اسیر آستانم آزادی من در این اسیریست کار دل ما فقط گدایی کار تو همیشه دستگیریست دل را برسان به کاظمینت بی تاب دیار توست دیریست عشق تو خلاصهء جوانی آرامشِ روزگار پیریست تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد .........._________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را تمام دلهره ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت، ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی است این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله را دلیل قافله می برد پا به پای خودش نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را هنوز یک به یک، آری به یاد می آری تمام زخم زبان های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را... .............................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می دهد بی تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد ، نمی بینم سرآغازی از این بهتر ، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری چه تضمینی ، چه تلمیحی ، چه ایجازی ،چه ایهامی تورا از واهمه در قامت عباس می بیند اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا.... برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می داشت به سوی خیمه ها گامی به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک ها گهواره می سازد ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه... چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی... کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست برایش می برد با دست خون آلوده پیغامی ......................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور غزل‌های فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایۀ ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید هراسان باشد مگر اعجاز جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی‌ست به اعجاز، نگاهت کافی‌ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفۀ خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیّر دهن غار حرا وا مانده عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو دراین شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازۀ یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدر را بستی رفتی آن‌سوتر از اندیشه و در را بستی رفتی آن‌جا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی‌دانم شد آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز شاعر این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. سلام‌الله‌علیها در لغت معنی شبح یعنی سایه‌ای در خیال می‌آید یا به تعبیر دیگری انگار ابر روی هلال می‌آید سایه‌ای مانده بود از مادر وقت برخاستن نشست، نشست عرق سرد روی پیشانی اشک امانم نمی‌دهد که پر است مو به مو قصه از پریشانی شانه از دست مادرم افتاد قصه آتش شد آن زمانی که ریخت آوار شهر بر سر ما همه شهر آمدند آن روز  طرف خانۀ محقر ما هیزم آنقدر هم نیاز نبود قاریان، عالمان، مسلمانان سوختند آیه‌های کوثر را با وضو آمدند مردم شهر با وضو می‌زدند مادر را کارشان قربة الی الله است مادر من خودش یدالله است کارشان را پر از مخاطره کرد دست انداخت دور شال پدر کار را یک غریبه یکسره کرد نام آن مرد را نمی‌گویم روز آخر امیدوارم کرد روز آخر بلند شد از جا شستشو کرد، گرد گیری کرد سخت مشغول کار شد اما... چادر از صورتش کنار نرفت تا بگیرد امانت خود را دست پیغمبر آمد از دل خاک پدر خاک آب شد از شرم رد شد آن‌شب سکوتش از افلاک همه دلواپس پدر بودیم غسل از زیر پیرهن سخت است غرق درخون شود‌کفن سخت‌است جان خود را به خاک دادن بعد دست‌ها را به هم‌زدن سخت است پدرم خویش را به خاک سپرد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ......................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab