eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. مرا سری‌ست که آشفته پریشانی‌ست مرا دلی‌ست که مهمان‌پذیرِ حیرانی ست به استقامت این شهر میخورم سوگند که عمر غائله در ایستگاه پایانی‌ست به استقامت شهری که نقش دیوارش هنوز شعر رسای نِزار قبانی ست دیار عشق، پراکندگی نمی‌داند اگر چه آه عراقی‌ست، حنجر ایرانی ست هماره در پی آزادسازی قدس است کسی که درسرش اندیشه سلیمانی ست قسم به شاخه زیتون که سبز خواهد شد هرآن کفن که در این سرزمینِ بارانی ست ✍ ........... . به بهانه‌ی اندوه کرمان: هلا رفیق! که در راه عاشقان هستیم شهادت است مسیری که ما درآن هستیم گرفته‌ایم به دوش از ازل اگر اندوه ولی فدای سر این غم گران هستیم هرآن کجاست که مظلوم، اهل آنجاییم شبیه آهِ نفس‌گیر بی مکان هستیم عیار ما به همین سرسپردگی‌ست بگو: قسم به غزه که مشتاق امتحان هستیم رسیده‌اند شهیدان به مرقد سردار به جای مانده از این بزم نوحه‌خوان هستیم خدا رقم نزند مرگ بی شهادت را که چون به مرگ بمیریم در زیان هستیم خدا جواز شهادت به دست فاطمه داد خدا کند که بگیریم تا جوان هستیم ✍ .
. ایکه به دلها غمت ابراز شد مکتب تو مکتب اعجاز شد تا حرمَت، مرکز پرواز شد باب شهادت به همه باز شد هدیه‌ی احسانِ تو بر زائران معبرِ گلزارِ تو، تا آسمان تا حرمَت شد به جهان جلوه‌گاه کوی ولایت شده این تکیه‌گاه نور رسید از تو بر این خیمه‌گاه گلشِ گلزارِ تو شد قتلگاه معبرِ گلزارِ تو، چون غزه شد شهرِ تو، چون فکه شد و جبهه شد بس، ز غم فاطمه افروختی شمع شدی، آب شدی، سوختی آنچه که از معرکه اندوختی بر همه‌ی مَردمَت آموختی فاطمیون را تو بنا کرده‌ای حیدریون را تو بپا کرده‌ای بس‌که صفا از کرمَت می‌رسد نور، ز نطق و قلَمَت می‌رسد عشق، ز گرمای دَمَت می‌رسد بوی ظهور از حرمَت می‌رسد کیست نداند که هدایت تویی یکّه علمدارِ ولایت تویی من به گمانم که شده تربتت مایه‌ی افزون شدنِ عزتت غم مخورم هرگز از این غربتت زانکه حسینی شده این ملتت هر چه که دشمن به تو تازیده است نایبِ مهدی به تو نازیده است آنکه به مولای جهان نایب است چشمِ امیدش بسوی صاحب است گرچه به ظاهر ز نظر غایب است عینِ علی بن ابی‌طالب است اذنِ ظهور پسر فاطمه بسته به چشمانِ ترِ فاطمه گفت به سید رضیِ قهرمان غیرِ شهادت نبود راهمان طالبِ لبخندِ امام زمان جز به شهادت نرود بی‌گمان دوره‌ی غم، از سرِ ما بگذرد قدس هم از کرب و بلا بگذرد ما سپرِ زاده‌ی زهرا شدیم در رهِ حق، واله و شیدا شدیم هر چه که ما کشته، ز اعدا شدیم تازه مقَربترِ مولا شدیم هر که در این بزم مقرب‌تر است جزوِ صحابیِ همین لشکر است قصه‌ی ما قصه‌ی قالوا بلاست غصه‌ی ما غصه‌ی کرب و بلاست گریه‌ی ما گریه‌ی آن مبتلاست ناله‌ی ما ناله‌ی جام بلاست پیشِ روی ماست ندای حسین ملتِ لبیک، فدای حسين هرچه نوایش به عیان می‌رسید بر گلویش تیر و سنان می‌رسید نیزه‌ی کوفی به دهان می‌رسید ناله و فریادِ زنان می‌رسید سنگِ جفایی به جبین خورد آه چادر خاکی به زمین خورد آه .
. در آرزوی شهادت بهترین راه است؛ آری بهترین پایان چه فرقی می‌کند بغداد باشد یا همین کرمان چه بر من آمده امشب که خواب از خاطرم رفته تورق می‌کنم تاریخ را در دفتر انسان همیشه ظلم بوده، شمر بوده، کربلا بوده همیشه بوده در تاریخ ردّ پای خون‌خواران بیا حق را بگو و حنجرت را نذر راهش کن بیا تا حق بگیرد باز در اندیشه‌ات جریان خیابان را اگر دیدی که سرخ‌ از خون یاران‌ست شبیه کوه باش و باش مردی در دل میدان مقاوم باش در راه و بسوزان ناامیدی را خدا را یاد کن در لحظه‌های سختی و هجران «شهادت هست» یعنی آسمان بر ما نظر دارد «شهادت هست» یعنی باز برکت، باز هم باران «شهادت هست» پس ما زنده‌تر خواهیم شد آری «شهادت هست» تا غم‌های این دنیا شود جبران شهادت راه خود را تا تو پیدا می‌کند آخر چه فرقی می‌کند بغداد باشی یا همین کرمان .
. نمانده است نشانی به غیر پیرهنش عزیز بود و خدا کرده شمع انجمنش برای دیدن سردار پاره تن آمد نشسته است به گلزار پاره های تنش گرفته عطربهشتی ،بهشت کرمان را گرفته است یکی در بغل دو‌ دست زنش و باز غرق سکوت اند جمع بی شرفان و باز فتنه به توهین گشوده شد دهنش به پایکوبی و شادی نمی شود مشغول حلال زاده برای عزای هم وطنش .
. اي تقدیم به آن طفل نازنین شهیده با کاپشن صورتی و گوشواره ی قلبی تو آیه ی نجابتی فدای بی گناهی ات کشته به دست ظلمتی فدای بی گناهی ات به دورِ تو بهشتی از نسترن و شقایق است فدای گوشواره ات که شکلِ قلب عاشق است ای گل صورتیِ ما سفر بخیر نازنین تو زائرِ رقیّه ای فدای غربتت، همین .
. قالی خونرنگ کرمان چه گل‌هایی شکوفا گشت ای دل به گلزار شهیدان خدایی معطّر شد تمام شهر کرمان به عطر لاله های کربلایی ز کرمان می رسد در کلّ ایران نسیم جانگدازی از شهیدان کنار حاج قاسم می توان دید نمای سرفرازی از شهیدان شهیدان از تبار آسمانند همه نورند و تابان در زمین اند به روی قالی کرمان ببینید چه گل‌هایی که خونین بر زمین اند به یکدیگر ببین پیوند خورده ز دشتی لاله گون کرمان و غزّه بروی برگ برگِ صفحه ی دل نوشته غرقِ خون کرمان و غزّه درین میدان که خونرنگ است ای دل چه مادرها ، چه کودک ها شهیدند جنایت در جنایت می توان دید که گلها را به تیغ فتنه چیدند ز کرمان و ، ز غزّه تا به لبنان خطی از خون یاران گشته ایجاد یَمَن ، سوریّه و بانگ عراقی همه دارند گلدشتی ز فریاد ز خون هر شهید آید ندایی بپا خیزید ای یارانِ همدل ببین در روبرو فَتحُ الْمُبین را ظفر نزدیک شد بربند محمل غروبِ عمر دشمن را ببینید کنار برکه های بی سحرگاه به روی قلّه ها در خواهد آمد طلوعِ پرچم نَصْرُ مِنَ الله علی گویان همه در انتظاریم رسد مردی ، که دلها بی قرارش تمام چشم ها مانده به راهی که آید منتقم با ذوالْفقارش بیا ای خاک گلگون ، خاک ایران شقایق های خود را جستجو کن بیا ای شهر گلگون ، شهر کرمان ز داغ لاله هایت گفتگو کن بیا ای شهر کرمان کربلا را مجسّم کن به پیش دیده هایت بخوان از علقمه ، از داغ سقّا برای این به خون غلتیده هایت بخوان در کربلا ، در جنب دریا دو دستِ ساقی از پیکر جدا شد بخوان در راه فرزند پیمبر تمام هستی سقّا فدا شد ** «یاسر»✍ .
. حماسه مقاومت جهانی اسلام ، از غزّه تا کرمان ---------- در فضایی از غیرت غزّه گشت توفانی گرچه رنگ خون دارد این فضای بُحرانی تا رژیم صهیون را از نَفَس بیندازیم رهبری کند ما را  " سَیّد خراسانی " اِدعای اسلام و ، در سکوت و در عُزلَت وای ازین ریاکاری  وای ازین مسلمانی در خروش لبنان و ، در خروش حزبُ الله شیرهای این میدان شیعه های لبنانی بنگرید با غیرت جبهه ی عراقی را حمله بُرده بر دشمن با نگاه " قاآنی " حاضران این سنگر تا رهایی قُدسیم می دهد به ما فرمان قاسم سلیمانی آخرین پیام آمد :  در تله تل‌آویو است می رود کلانشهری رو کند به ویرانی گو رژیم غاصب را  میزبان خون باشید می رسند موشک ها از  یَمن  به مهمانی غاصب فلسطین را  مَحو  می کند اسلام می رود فنا گردد این رژیم شیطانی بار دیگر ای یاران خون چکد ز چشمِ دل کرده دیده را خونین لاله های کرمانی می بَرد دل ما را تا دیار غم کرمان سینه های آتشگون دیده های بارانی بس چکیده خون بر خاک از تنِ شقایق ها باغ این شهیدستان می کند گل افشانی «یاسر» از غم گلها دیده روبروی خود دیده های دریایی ، سینه های توفانی ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. تقدیم به شهدای کرمان با حالِ خوش، براتِ زیارت گرفت و رفت پرواز قسمتش شد و حاجت گرفت و رفت أمن یُجیب هایِ دلش کارساز شد در سیلِ خون؛ کلیدِ اجابت گرفت و رفت گلزار، مملو از قطَرَاتِ گلاب شد گلبرگِ تازه؛ راهِ سعادت گرفت و رفت رزقی رسید و باز شد آغوش آسمان یک جرعه از زلالِ بشارت گرفت و رفت بر دستهای زخمیِ بوسه زد با افتخار آمد و رخصت گرفت و رفت یک عمر با عزیزترین یارِ رهبرم با جان و دل بنایِ رفاقت گرفت و رفت بر خاک، جان سپرد و به دیدارِ حق شتافت کامش عجیب مزّهٔ تربت گرفت و رفت دنیا به کام ِ هر که از این فیض جا نمانْد دنیا به کام ِ هر که شهادت گرفت و رفت فرقی میانِ مقتلِ و نیست وقتی شهید اجرِ اطاعت گرفت و رفت زیباست لحظه ای که از اربابِ تشنه لب آبِ حیات و برگِ رضایت گرفت و رفت حتی برای دیدنِ آن جسم ِ بی کفن از چشم هایِ فاطمه(س) مهلت گرفت و رفت مهمانِ تازه واردِ شب های جمعه شد در کربلا جوازِ اقامت گرفت و رفت چشم دلش به روضهٔ مکشوفه باز شد آن ساعتی که شمر(لع) غنیمت گرفت و رفت- از پیکری که نیزه به نیزه توان نداشت آمد عقیق را؛ به جسارت گرفت و رفت زینب(س) تمام ِ هستیِ خود را رها گذاشت با دستِ بسته؛ رنجِ اسارت گرفت و رفت! .