eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
269 عکس
171 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. حضور دل کرب و بلاست جا نماندیم با قافله هاست جا نماندیم ای رفته به کربلا ، دل ما همراه شماست جا نماندیم در کعبه ی کربلاست دل ها در حال صفاست ، جا نماندیم هر عاشق دل شکسته اکنون دنبال دواست ، جا نماندیم ما آمده ایم از رهِ عشق این راه خداست  جا نماندیم دل را که به دست یار دادیم لبریزِ عطاست جا نماندیم         آن کس که مسیر عشق داند         از قافله ها جدا نماند ما از گل و از چمن بگوییم از رویش یاسمن بگوییم دوریم ز کربلا ولیکن از کرب و بلا سخن بگوییم با یاد حسین و قتلگاهش وز رأس جدا ز تن بگوییم در آتش عشق وی فتادیم از شعله ی انجمن بگوییم از تشنه لبِ به خون فتاده وز کشته ی بی کفن بگوییم از رأس به روی نیزه رفته از غرقِ به خون بدن بگوییم            ما زائر آفتاب هستیم            با آینه همرکاب هستیم ما غیرِ غم ولا نداریم جز ناله ی نینوا نداریم جز مهرِ حسین پور زهرا آئينه ی دلربا نداریم جان خیمه زده به کربلایش جا مانده ز کربلا نداریم جز نغمه ی سرخ واحسینا ما سوختگان نوا نداریم جز پرچم اربعین هم اکنون بر شانه ی خود لوا نداریم غیر از سفر زیارتِ عشق ما صحنه ی جانفزا نداریم          دیدیم حریم بی کران را          همراه شدیم کاروان را ما جلوه ی جان حسین داریم بهتر ز جهان حسین داریم او کشته ی اشک عاشقان است با اشک روان حسین داریم هر کس پی جنّت است و ما نیز گلزار جنان حسین داریم تابنده ترین چراغ هستی خورشید زمان حسین داریم در دل همه نقشی از وجودش بر روی زبان حسین داریم از شوق به دل نهفته مهرش از عشق نشان حسین داریم         از شور غمش به شور و شینیم         تا آخر عمر با حسینیم ما تشنه لب فرات باشیم خواهان رهِ نجات باشیم از نام حسین و کربلایش ایمن ، همه در ثَبات باشیم او عینِ حیات جاودان است زآن آینه در حیات باشیم در پیروی از نماز عشقش احیاگر این صلاة باشیم ما منتظر وصال رویش در وقت غم و ممات باشیم راهش همه راه مستقیم است ما نیز در این صراط باشیم          دل یافته نور از مَه او          راهی نشناخت‌ جز رهِ او ** «یاسر»✍ ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. به نام خدا عشق حیدر است با من که بود بهین نویدم که علی بود امامم ، که علی بود امیدم همه سود کرده ام من ز علی هر آنچه گفتم وَ نبرده ام زیانی هرچه گفتم و شنیدم به کسی نداده ام دل بجز از علیّ و آلش که فقط مراد من او ، وَ فقط به او مریدم دهنم گرفته بویِ گل و عطر باغ جَنَّت که ز دست ساقی گل مَی عشق او چشیدم شب و ظلمتی ندارم که علی ست آفتابم ز طلوع آفتابش همه صبحم و سپیدم به ارادتی که دارم همه عمر بر ولایش نه کنون که از تولد به حریم او رسیدم شده ام در آستانش مثل ماه آسمان ها چو غلامی اش نمودم ز کرانه ها دمیدم همه دَم مدافع او ، همه جا فدایی او به تمام عرصه ها هم غم او به جان خریدم نسپرده ام دل خود به طعام غیر ، یاران که فقط ز نخل حیدر رطبی ز عشق چیدم به کف اش گرفته دانه شه مُلک آسمان ها که چنین کبوترانه به هوای او پریدم به ولای او سپردم سر و جان و هستی خود چو به راه او بمیرم بخدا چُنان شهیدم «یاسرم» غلام حیدر بیا ای قلم تو بنویس که ازین غلامی خود منِ خسته روسفیدم ** «یاسر»✍ .
. عرض ارادت به رسول خدا (ص) ، از راه بعید --------- نزدیک تواییم از راه بعید ما را بپذیر ای صبح سپید ای سوره ی عشق ای آیه ی نور ای جان جهان ، قرآن مجید در عرشِ عظیم آئينه تویی تصویر شماست آئينه کشید در مکّه نشست آب و گِل تو بوی خوش توست از کعبه رسید با شوق تو باز ای ابرِ بهار آبِ رخ گُل بر خاک چکید حق آمنه را داد از ره عشق تا روز حساب ایمان و امید چشمان خداست این کودک نور آمد که شود شاهد ، وَ شهید عالم همه شد پروانه ی وی حیدر به برش چون عبد و عَبید ✍ .
. تیغ انتقام تا غزّه بخون غلتید آتش به فَلک افتاد آتش ز غم هستی بر بال مَلک افتاد ابلیس ترین دشمن آتش به دل اندازد با شعله ی شیطانی بر آینه می تازد مظلوم ترین مردم غلتیده بخون باشند قربانی این میدان با تیغِ جنون باشند اطفال بخون غلتان در دامن مادرها خاموش چو خواهرها دلخون چو برادرها عالَم شده آشفته از طایفه ی صهیون هم غزّه بخون غلتان هم خسته جگر گردون تاریخ کجا دیده این ظلم فراوان را این موج پریشانی این آتش بُحران را بر جامعه ی امروز اندوهِ روایت هاست این فاجعه تصویری از اوج جنایت هاست هر فتنه که می بینم از آل یهود است این از طایفه ی شیطان یا قوم ثَمود است این کشتار مسلمانان خون در جگر آورده یک بار دیگر قاتل بر نیزه سر آورده شمر و شَبَث و اَشْعَث با حرمله هم دستند از خون مسلمانان نوشیده و سر مستند مَستند و جنون دارند این طایفه ی قاتل برخیز و بیا ای حق، تا آن که رَوَد باطل منفورترین جانی از کاخِ سفید آید با رویِ کَریِهِ خود چون شمر و یزید آید خون شهدا یاران آئينه ی عاشوراست یعنی همه ی دنیا از آنِ حسینی هاست پیروزی اهل دین عهدی ست که می آید چون منتقم عالَم مهدی ست که می آید ** «یاسر» ✍ نجف اشرف ٢۶ / ٧ / ١۴٠٢ .
. یا امیرالمؤمنین ، ای مهر تابان یا علی ای ضریح روشنت خورشید رخشان یا علی با تو پیمان بسته بودم از نخست زندگی آمدم تا که کنم تجدید پیمان یا علی تا غدیری بودنم را اهل دنیا بنگرند آمدم در این حرم لبیک گویان یا علی بر نمی دارم ز دامان تو دستِ خویشتن تا که دارم در بدن با عشق تو جان یا علی میثم تمّار خواهم شد به عشق روی تو می شوم خرما فروشِ کوی احسان یا علی یک اُفق دارد در اینجا ، خط سِیْر عاشقی کربلا ، یا که نجف ، یا که خراسان یا علی من ز ایران آمدم ، تا کربلایی گشته ام در نجف گشتم مقیم ای جانِ جانان یا علی کِشتی ام بشکسته و من غرقِ دریای غمم کن رها این خسته را از موج و توفان یا علی نام تو داروی درد و ذکر تو عینِ شِفاست ای دوایِ بی بدیل دردمندان یا علی هر که آمد در پناهت می رود از او بلا لطف تو هرگز ندارد خط پایان یا علی ای که باشد دست تو ، دستِ خدای مهربان دستگیری کن ز «یاسر» وقت بُحران یا علی ** «یاسر» نجف اشرف ٢١ / ٧ / ١۴٠٢ .
. سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی : فرمانده ی این میدان حضرت زهرا سلام الله علیهاست. ----------- غزّه ی مظلوم دهر بپا خاست ، نشستن چرا شاخه ی این نخل شکستن چرا غزّه در آتش بدنش سوخته باغ و نهال و چمنش سوخته قصّه ای از آتش و خون گفته اند مادر و فرزند به خون خفته اند لشکر ابلیس شده یکّه تاز نسل کُشی می کند ابلیس باز حسّ مرا داغ برانگیخته خون مسلمان به زمین ریخته کودک تنها شده ی بی پناه کُشته شد امّا به کدامین گناه این دلِ مغموم چها دیده است غزّه ی مظلوم چها دیده است کفر مجسّم شده صهیون ببین سرخ شده شاخه ی زیتون ببین آه ببین نقشه ی خصمِ پلید فاجعه در فاجعه آمد پدید گرگِ پلید است که انسان کُشَد کفرِ یهود است مسلمان کُشَد آلِ یهود است کزو صبح و شام امّتِ اسلام شود قتلِ عام منبرِ خون است بخوان ای خطیب نَصْرُمِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریب فتح و ظفر جزوِ سپاه شماست نَصْرُمِنَ الله سِلاح شماست گیسوی طفلان همه در خون رهاست غزّه ی ویرانه ببین کربلاست آه چقدر آب و عطش دیده ایم باز درین دایره چرخیده ایم پلک میانداز و ببین در خزان خفته به خون اند همه مادران داغ به دلها سر و سامان دهد طفل در آغوش پدر جان دهد پنجه ی صهیون که چکد خون ازو زخم شده سینه ی گردون ازو ناله ازین خاک به گردون رسید روی زمین مانده هزاران شهید ای همه دل داده به فتحِ قیام صبر و شکیبایی تان مستدام شعله کشد آهِ جگر سوزتان جلوه کند نهضت پیروزتان حرمله ها تیر به کف آمدند باز پیِ ذبحِ شرف آمدند غزّه بُوَد عرصه ی خون و شرف بانگ بر آورده شرف ، لاتَخَف ای غم دل خوانده بگو یا حسین تشنه جگر مانده ، بگو یا حسین نام حسین است به دل جان دهد حضرت زهراست که فرمان دهد خون جگران را ز رهِ یاوری حضرت زهراست کند مادری آن که به قلب همه مَرهَم گذاشت آه که خود بازوی مجروح داشت وای ، خزان از غم او باغ ماست پهلوی بشکسته ی او داغ ماست دستِ ستم بابِ جسارت گشود چهره ی نورانی او شد کبود این که به دل خونِ جگر آتش است خانه ی وحی است که در آتش است شعله کِشد باغ ز بادِ خزان مادر و طفل اند در آتش نهان بعد نبی فتنه چنان شد پدید بانوی بیت علوی شد شهید فاطمه افتاد ز پا ، آه آه خانه ی وحی است که شد قتلگاه ** «یاسر»✍ .
. حماسه مقاومت جهانی اسلام ---------- در فضایی از غیرت غزّه گشت توفانی گرچه رنگ خون دارد این فضای بُحرانی تا رژیم صهیون را از نَفَس بیندازیم رهبری کند ما را " سَیّد خراسانی " اِدعای اسلام و ، در سکوت و در عُزلَت وای ازین ریاکاری وای ازین مسلمانی در خروش لبنان و ، در خروش حزبُ الله شیرهای این میدان شیعه های لبنانی بنگرید با غیرت جبهه ی عراقی را حمله بُرده بر دشمن با نگاه " قاآنی " حاضران این سنگر تا رهایی قُدسیم می دهد به ما فرمان قاسم سلیمانی آخرین پیام آمد : در تله تل‌آویو است می رود کلانشهری رو کند به ویرانی گو رژیم غاصب را میزبان خون باشید می رسند موشک ها از یَمن به مهمانی غاصب فلسطین را مَحو می کند اسلام می رود فنا گردد این رژیم شیطانی «یاسر» از غم گلها دیده روبروی خود دیده های دریایی ، سینه های توفانی ** «یاسر» ١١ آبان ١۴٠٢ .
. گواه تاریخ تاریخ گویا هست و توضیحی ندارد آتش به درب خانه توجیهی ندارد این روزها جز مرگ خود ، زهرای اطهر بر روی لبها ذکر تسبیحی ندارد خون می چکد از پهلوی زهرا بدانید پهلو شکستن جای تشریحی ندارد عمرِ کمِ زهرا خودش شرح غم اوست این ماجرای سخت تلمیحی ندارد بانوی هجده ساله و قدّ خمیده با چه کنم تشبیه ، تشبیهی ندارد با ما مگویید از غم زهرا نگویید آیا جنایت ، جرم تنبیهی ندارد ؟ بیهوده می کوشند تا مخفی نمایند جرم جنایتکار تنزیهی ندارد «یاسر» غم زهرا گواه مُتقن ماست این اَظْهَرُالشَّمْس است تلویحی ندارد ** «یاسر»✍ ----------------------------- تلمیح = اشاره کردن شاعر در شعر خود به قصه یا مثلی معروف تنبیه = بیدار ساختن ، هوشیار ساختن ، آگاه کردن کسی بر امری تنزیه = کسی را از عیب و آلایش دور کردن تلویح = مطلبی را با اشاره فهماندن .
. و خدا خدایا ببخش ما را به حقّ زهرا ببخش ما را به صبح طاعت به شام رحمت به اشک و نجوا ببخش ما را به دست بسته به حال خسته به خیل غم ها ببخش ما را به آتش و در به طفل و مادر به یار تنها ببخش ما را به یاس پرپر به اشک حیدر به چشم دریا ببخش ما را به زخم پهلو به درد بازو به سوز دل ها ببخش ما را به قلب نالان به قبر پنهان به داغ پیدا ببخش ما را به آه بر لب به اشک زینب به جان مولا ببخش ما را دلم چو «یاسر» تو راست ذاکر کنم تمنّا ببخش ما را ** «یاسر»✍ .
. فاطمه رفت و علی تنهای تنها مانده است مرتضی تنها میان موج غم ها مانده است در کنار مُهر و تسبیح و گل سجّاده اش چادری خاکی ازآن بانوی غم جا مانده است چشم گریان علی باشد گواه داغ او گوهری رفته ولیکن موج دریا مانده است هر طرف را بنگرد یادآور ایثار اوست خاطرات فاطمه در ذهن مولا مانده است می زند آتش بجان و می برد جان را ز تن آنچه بر قلب علی از داغ زهرا مانده است فاطمه رفت و نوای گریه را با خویش بُرد بِیْتُ الْاَحْزانش ولی در قلب صحرا مانده است می رسد بر گوش زینب در سکوت هر سحر آنچه از شب زنده داری ها و نجوا مانده است سوی عقبا رفت با رخسار نیلی فاطمه تربتی مخفی ازآن بانو به دنیا مانده است چشم هایی لاله گون دارد علی امّا هنوز بهر دیدار رخ آن یار جویا مانده است گریه بر زهرا تولّایی ست بهر عاشقان «یاسر» آری در هوای این تولّا مانده است ** «یاسر»✍ .
. یلدای عشق جلوه کن ای ماه من در شب یلدای من تا که ببیند فَلک رویش فردای من عشق بیا کن نظر داده دو چشمم ثمر بار دگر می رسد فصل شکوفای من چون شب یلداست این رؤیت فرداست این آمده صبح و سحر بهر تماشای من می گذرد شام دل ، آمده آرام دل تازه مهیّا شده صبر و شکیبای من جان بدهم پای دوست ایده و راهم نکوست هیچ گُهر نَشکند قیمت کالای من کاش فتد بر سرم ، سایه ی آن سرورم چون که بُوَد قامتش سرو دلآرای من یار بهشتی نَسَب تافته گیسو چو شب قامت دلجوی او محشر کبرای من یار اگر جلوه ای در شب یلدا کند دیدن ماه رخش هست تمنّای من شمس و قمر آگهند آینه ها همرهند یوسف کنعان کجا ، یوسف زهرای من بار دگر اشتیاق آمده بعد از فراق چون که وصالش بُوَد روحِ تولّای من منتظرم منتظر ، ماه شود منتشر طالب دیدار او دیده ی بینای من «یاسر» اگر روی گل بنگرد و ، سوی گل می رود از اشتیاق این دلِ جویای من ** «یاسر» .
. بانوی ایثار بانوی عشق و ادب اُمُّ الْبَنین روشنی ها را سبب اُمُّ الْبَنین روح سبز یاس های بیقرار مادر آلاله های داغدار این تویی نوشیده از آب بقا همسر والا مقام مرتضی عشق را کردی هماره زمزمه در کنار یاس های فاطمه بانوی حجب و حیا اُمُّ الْبَنین هم نشین مر تضی اُمُّ الْبَنین این تویی خورشید اما در حجاب روشنایی می دهی چون آفتاب این تویی لبریز از عطر عفاف چادرت را می کند غیرت طواف گل ولی دارای روح عفّتی زن ولی آئینه دار عصمتی ای که بودی هم کلام اوصیا ای مقامت همطراز اولیا ای فروزان تر ز خورشید سپهر مادری کردی تو زینب را به مهر گریه کردی بر عزیز فاطمه خویش را خواندی کنیز فاطمه لاله از باغ شهادت چیده ای داغ فرزندان خود را دیده ای دست تو یک باغ احساس آفرید عشق در بیت تو عبّاس آفرید چشمه ی آب بقا در بند توست ساقی لب تشنگان فرزند توست ای به عترت یار یا اُمُّ الْبَنین مادر ایثار یا اُمُّ الْبَنین ** «یاسر»✍ ‌
. ..... جبهه ها یادش بخیر --------- عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها ترجمانی از سعادت داشت با خود جبهه ها هر طرف محرابی از اخلاص می دیدی درآن رنگی از شور عبادت داشت با خود جبهه ها گر به دقّت بنگری سنگر به سنگر هر زمان نسلی از عشق و رشادت داشت با خود جبهه ها تا بماند یادگاری از حضور عاشقان قاب عکسی از ارادت داشت با خود جبهه ها تا بگیرد بوی جنّت از دلیران شهید لاله از باغ سیادت داشت با خود جبهه ها در کنار هر شهید از خاک تا عرش برین شمعی از روز ولادت داشت با خود جبهه ها می کند «یاسر» گواهی هر که شد سنگرنشین عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها ** «یاسر»✍ .
. قالی خونرنگ کرمان چه گل‌هایی شکوفا گشت ای دل به گلزار شهیدان خدایی معطّر شد تمام شهر کرمان به عطر لاله های کربلایی ز کرمان می رسد در کلّ ایران نسیم جانگدازی از شهیدان کنار حاج قاسم می توان دید نمای سرفرازی از شهیدان شهیدان از تبار آسمانند همه نورند و تابان در زمین اند به روی قالی کرمان ببینید چه گل‌هایی که خونین بر زمین اند به یکدیگر ببین پیوند خورده ز دشتی لاله گون کرمان و غزّه بروی برگ برگِ صفحه ی دل نوشته غرقِ خون کرمان و غزّه درین میدان که خونرنگ است ای دل چه مادرها ، چه کودک ها شهیدند جنایت در جنایت می توان دید که گلها را به تیغ فتنه چیدند ز کرمان و ، ز غزّه تا به لبنان خطی از خون یاران گشته ایجاد یَمَن ، سوریّه و بانگ عراقی همه دارند گلدشتی ز فریاد ز خون هر شهید آید ندایی بپا خیزید ای یارانِ همدل ببین در روبرو فَتحُ الْمُبین را ظفر نزدیک شد بربند محمل غروبِ عمر دشمن را ببینید کنار برکه های بی سحرگاه به روی قلّه ها در خواهد آمد طلوعِ پرچم نَصْرُ مِنَ الله علی گویان همه در انتظاریم رسد مردی ، که دلها بی قرارش تمام چشم ها مانده به راهی که آید منتقم با ذوالْفقارش بیا ای خاک گلگون ، خاک ایران شقایق های خود را جستجو کن بیا ای شهر گلگون ، شهر کرمان ز داغ لاله هایت گفتگو کن بیا ای شهر کرمان کربلا را مجسّم کن به پیش دیده هایت بخوان از علقمه ، از داغ سقّا برای این به خون غلتیده هایت بخوان در کربلا ، در جنب دریا دو دستِ ساقی از پیکر جدا شد بخوان در راه فرزند پیمبر تمام هستی سقّا فدا شد ** «یاسر»✍ .
امام خامنه ای : امروز بارِ « » بر روی دوش شما مدّاح هاست ، امروز شما هستید که این رشته ی آغاز شده ی به وسیله ی زهرای اطهر(س) را دارید ادامه می دهید ، حواستان باشد که مدّاحی چیست . ---------- عاشقان مسیر ما در جهاد تبیین است روشنایی دلها در جهاد تبیین است گر پی بقا هستی ، با حق آشنا هستی خواهی ار حقیقت را در جهاد تبیین است بار این رسالت را حق به دوش تو افکند این رسالت پویا در جهاد تبیین است این بصیرت امروز التزام راه توست بودنِ تو در فردا در جهاد تبیین است گر براهِ زهرایی ای تو مادح خورشید راه حضرت زهرا در جهاد تبیین است منطق الهی را در وجود خود بنْشان حفظ این رهِ والا در جهاد تبیین است ای که در مسیر دین می زنی دَم از حیدر راه حضرت مولا در جهاد تبیین است از طریق حق برگو وَز حقیقت موجود چون بقای حق جانا در جهاد تبیین است «یاسر» ار دلی آگاه از متون دین خواهی شرح این دل بینا در جهاد تبیین است ** «یاسر»✍ .
. توسل به خورشید دَهُم ای چراغ بزم جان یا اباالحسن هادی ای همیشه نور افشان یا اباالحسن هادی ناصح و امین بودی مهر و ماه دین بودی ای حقیقت ایمان یا اباالحسن هادی مرتضای دیگر تو یادگار کوثر تو ای تمامی قرآن یا اباالحسن هادی عالم و هدایتگر نور نسل پیغمبر ای تجلی احسان یا اباالحسن هادی صبح صادقی آری چون شقایقی آری عطر گلشن سبحان یا اباالحسن هادی ای نسیم هر باران ای شمیم هر بستان ای تو عطر بی پایان یا اباالحسن هادی چون علی ، علی هستی نور منجلی هستی تو سپیدی و تابان یا اباالحسن هادی بر علی تو فرزندی حجت خداوندی ای مرا سر و سامان یا اباالحسن هادی دیده ای بسی آزار از عدوی بد رفتار بوده ای تو در بُحران یا اباالحسن هادی هم تو خسته دل بودی هم شکسته دل بودی از ستمگر دوران یا اباالحسن هادی زهر کین تو را سوزد قلبت از جفا سوزد ای تو مشعل سوزان یا اباالحسن هادی شمع چشم تو خاموش آسمان ز غم مدهوش خانه ات شده ویران یا اباالحسن هادی قلب لاله ها خون شد سرخ روی گردون شد «یاسر» از غمت گریان یا اباالحسن هادی ** «یاسر»✍ .
. در مرثیت امام هادی (ع) با آن که داشت زهر جفا را به ساغرش دیگر نخورد نیزه ی اعدا به پیکرش گر جان رسید بر لبش از کینه ی عدو دیگر نخورد خنجرِ دشمن به حنجرش وقتِ وداع گرچه پسر را بِبَر کشید دیگر ندید لاله ی در خون شناورش گر جان سپرد در برِ فرزند خود پدر بر نِیْ نرفت رأسِ مطهر برابرش با آن که سوخت از شرر زهرِ کین دلش در بر نبود غنچه ی خونینِ پرپرش گیرم گذاشت صورتِ خود را بروی خاک گلگون نگشت چهره ی پاک و منوّرش گیرم که بود یکّه و تنها به حُجره اش دیگر نبود طشتی و رأسِ مطهّرش گیرم که بود در غم و غربت مکانِ او سیلی نخورد بر رخِ گلگونِ دخترش گر بوده است خانه ی او در محاصره دیگر نخورد سنگِ جفایی به شهپرش از پا فتاد گرچه به غربت ز زهرِ کین دشمن نداد زخمِ زبانی به خواهرش با آن که سوخت "یاسرِ" غمدیده زین عزا دارد ز شوق عرضِ ارادت به محضرش oo "یاسر"✍ .
. مبارک ترین مولود گل رسد از باغ رضا عاشقان عشق کند مدح و ثنا عاشقان خیز دلا چون که مراد آمده گوهر دُردانه جواد آمده شمس و قمر روی دلارای او چشم جهان محوِ تماشای او این نُهمین نور اَباجعفر است جلوه ی روشنگری از کوثر است خنده کند مادر او خیزران نور بگیرند ازو اختران بر دل دلداده مراد آمده خیز که میلاد جواد آمده این که نگاهش همه مهر است و ماه صبح سپید است و بُوَد دل گواه نور نُهم راحت جان علی ست یوسفِ زیبا رخ هشتم ولی ست ماه دل انگیزِ رخ این پسر شد دَهم ماه رجب جلوه گر این که درخشید چنین بر زمین هست وجودش همه نور آفرین این که چو خورشید به دل پا نهاد هست امید دل عالَم جواد روشنی عشق به هر چشمه سار آیت حق ، حجّت پروردگار نام محمّد ، لقب اش هم تقی جلوه ی تقوا ، نَسَب اش هم تقی سیره ی او ، سیره ی اجداد خویش نور برآورده ز میلاد خویش تربت آن آینه در کاظمین بوی نجف دارد و بوی حسین عشق نگه داشته گر حرمت اش عطر جنان می وزد از تربت اش هست یکی در نظر عالَمِیْن با نجف و کرب و بلا ، کاظمین ** «یاسر»✍ .
. در سالگرد مرحوم آیت الله سیّد محمد ضیاءآبادی ---------- سلام ای عالِم دلسوز قرآن ز تو محراب و منبر بود تابان ضیاءآبادی ای مرد خدایی مسیرت بوده همواره ولایی تو از نسل سیادت بودی ای مرد همیشه در عبادت بودی ای مرد سلام ای عالِم وارسته ی ما ببین از غم دل بشکسته ی ما سلام ای عالِم اسلام و ایمان سلام ای عامل احکام قرآن سلام ای مرد میدان ولایت تو از آل علی کردی حمایت پُر از آئينه و گل منبرت بود لباس دین و تقوا در برت بود نبوده غیر ازین ها باور تو که مسجد بوده تنها سنگر تو بُوَد در ذهن ما نور مؤیّد ضیاءآبادی و ، سَیّد محمّد گذشت از رفتنش سالی غم انگیز ز داغش دیده ها از اشک لبریز تو خود را وقف جانان کرده بودی وفا بر عهد و پیمان کرده بودی تو رو بر آسمان کردی هماره حقیقت را بیان کردی هماره مروّج بر کلام سرمدی تو دَم از نهج البلاغه می زدی تو دل خود را به تاب انداختی تو به ترویج ولا پرداختی تو تو بر اندوه زهرا گریه کردی برای داغ مولا گریه کردی اگر از داغ ها دلخسته بودی به یاد پهلوی بشکسته بودی ** «یاسر»✍ .
. به نام خدا نیمه ی ماه شد و روی تو پنهان از چیست این همه داغ فِراق این همه هجران از چيست حال ما ، حال پریشان شدگان است ولی کس نپرسید که این حال پریشان از چیست سر و سامان که نداریم و نپرسید کسی عاشق خسته تو بی سر و سامان از چیست همه بُحران زده ایم از غم هجران و مپرس در درون دل ما این همه بُحران از چیست شاید آن لَیْله ی قدر این شب لبریزِ خداست لَیْلَةُ الْقَدْرِ بخوان ، دیده ی حیران از چیست می شوند از غمِ هجران تو توفانی تر گر بدانند که این منشأ توفان از چیست خانه ی دل ز فراقت همه ویرانه سراست بگذارید بدانند که این خانه ویران، از چیست بوی پیراهن یوسف برسد از کنعان ای عزیز دلِ زهرا ، دلِ سوزان از چیست آمده دل پی تو جانب یثرب امشب تا ببیند افق روشن و تابان از چیست ناگهان دید که خورشید ز رخ پرده گرفت بنگر ای چشمِ زمان دیده درخشان از چیست سبط اکبر حسن آمد به گلستان وجود حال فهمیده ام این باغ گل افشان از چیست شد شکوفا گل رخسار کریم بن کریم خود بدانید دگر عطر گلستان از چیست در تبسّم شده لب های علی ، هیچ مپرس خنده بر روی لب حضرت جانان از چیست سُفردار آمده با خوان کرم خود بنگر بر گدایان حرم نیکی و احسان از چیست همچو «یاسر» به ولایش همه ایمان داریم تا بدانید که این جلوه ی ایمان از چیست ** «یاسر»✍ .
. بقیع و افق های گلگونش در سالروز تخریب بقیع به دست وهابیت -------- بقیع ای وادی خورشید و مهتاب دل یاران ز داغت گشت بیتاب بقیع ای کهکشان هرچه کوکب بقیع ای ماه روشن در دل شب بقیع ای صبح زیبای دل ما چراغ پر فروغ محفل ما بقیع ای روضه ی رضوان جانها نمانده جز خزان از تو نشانها بقیع ای آسمانی وادی نور ز تو پیدا بود آبادی نور بقیع ای سرزمین عشق و رحمت زمین از خاک تو دارد شرافت بقیع ای بیکران دریای هستی ازین غربت دل ما را شکستی شیاطین شعله در پیمانه کردند بهشت عشق را ویرانه کردند گروهی از شیاطین ارث برده شراب از جام صد ابلیس خورده به پیش حق عدو ظلم و شرر داشت به کف وهابی ملعون تبر داشت تبر آورد و بر نخل ولا زد قساوت را دراین عالم صلا زد همان که هجمه بر تهذیب کردند بقیع نور را تخریب کردند تباری کز شقاوت کم ندارند بجز تخریب در عالم ندارند گروهی دور از هر عقل و بینش ز جان کردند ظلمت را گزینش سیه رویان وهابی ز ظلمت نیاوردند با خود غیر وحشت خزان کردند گلزار حرم را ببین در دستشان تیغ ستم را نسیم عشق را از سینه بردند ز قبر چار امام آیینه بردند بقیع آن بیکران نور خدایی ندارد در برش صحن و سرایی اگر چه دل رود زآنجا به افلاک رواقی نیست بر آن تربت پاک بهارم روی غمناک بقیع است خزان آباد غم خاک بقیع است ooo "یاسر"✍ .
. بزرگداشت از یمن اوست خانه‌ی دل‌ها منور است مسرور و شاد، حضرت موسی‌بن‌جعفر است ذی‌القعده را رسید فروغ دوباره‌ای یعنی که ماه جلوه برانگیز اختر است از نسل مصطفاست اینکه شکوفا شده چنین در باغ عشق آینه‌دار صنوبر است همنام مصطفاست غنچه‌ی گلزار موسوی وز عطر اوست گلشن جان‌ها معطر است احمد شکفت پیش دوچشم ستاره‌ها حالا رخش به لوح بهشتی مصور است طفلی که گشت نور دو چشم امام عشق این نورسیده جاری الطاف کوثر است هفتم امام بوسه به رخساره‌اش زند رخساره‌ای که ماه به چشمش مسخر است گر خوانده‌اند شاهچراغش به بزم عشق این چلچراغ جلوه‌ی نورش مکرر است «یاسر» نرفت دست تهی از حریم وی گنجینه‌ی ولاست که لبریز گوهر است ✍ .
. تضمین غزل سعدی ----------- پیچید سمت صحرا آوای بی قراران برخاست بوی ماتم از اشک رهگذاران می گویم از غم گل اندوه گلعِذاران بگذار تا بگریم چون ابرِ در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران در کوی بی قراری هر کس رسیده باشد تصویری از رخ گل بر دل کشیده باشد از وصل روی یارش باید شنیده باشد هر کو شراب فُرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران از هجر روی گلها خون شد گلاب چشمم لبریز باد و باران گشته سحاب چشمم شبنم ز رخ چکیده در اضطراب چشمم با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران افتاده دل ز هجران در پیچ و تاب حسرت بر دیده ها نتابد جز آفتاب حسرت مانده درین بیابان تنها سراب حسرت بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران بر دوشِ رازداران بار ملامت آمد بگذشت شام حسرت صبح سعادت آمد چون روشنای عالَم با این اشارت آمد ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران تا دیده و دل من شد آشنای عشقت افتاد بر سر من حال و هوای عشقت با اشتیاق گفتم من از وفای عشقت چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الّا یک از هزاران «یاسر» اگر که تیری آید ز دهر بر دل افتد شرار بر جان سوزد ز هجر گر دل گوییم از رخ یار آئينه گشت هر دل «سعدی» به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمی توان کرد الّا به روزگاران دارم ز هجر یارا اندوه بی نهایت از تو نگویم ای گل از خود کنم شکایت خون کرده قلب ما را هر جمله زین روایت چندت کنم حکایت شرح این قدَر کفایت باقی نمی توان گفت الّا به غمگساران ** «یاسر» .
. ولادت امام هادی (ع) / رباعی ها ----------- از عرش برون روی فلق می آید آئينه و گل طبق طبق می آید با عطر محمّدی معطّر بشوید زیرا که دهم حجّت حق می آید در نیمه ی ذِالْحَجِّه برون آمد ماه آن ماه که با سپیده گردد همراه گویید درین ولادت فرخنده لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللّه بر بام فلک نور ولایت آمد خورشید صلابت و درایت آمد دل را به ولایت امامت بدهید چارم علی از نسل هدایت آمد تفسیر سخا امام هادی آمد لبریز عطا امام هادی آمد از بهر هدایت بشر در عالَم خورشید ولا امام هادی آمد دل‌های محبّان همه غرقِ شادی ست یک نور ازین ماه به هر آبادی ست جان را به گلستان محمّد ببرید زیرا که ولادت امام هادی ست ** «یاسر»✍ .............. در عشق ببین جلوه ی شمشادی را بنشان به لبت تبسّم شادی را در پرتو آسمانی نور غدیر تبریک بگو ولادت هادی را ..
. در مسیر ولایت مولا علی علیه السلام ----------- در دیده ی من مهر تو شد صبح درخشان در سینه ی من نور تو شد تابش قرآن داری به دلم ای گل حق جلوه ی تابان بنوشته چنین آینه بر چهره ی گلها مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا مولای من و روح من و راحت جانی ای هستی من صاحب دل جان جهانی هم نور خدا عطر ولا عطر جنانی هر مرده دلی می شود از نور تو احیا مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا از کودکی ام در همه جا دل به تو دادم بر درگه تو آمدم و چهره نهادم ای راه من و مقصد من ای تو مرادم هرگز ندهم دل به کسی غیر تو مولا مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا ای دست خدا چشم خدا وجه الهی ای آن که به ما در همه جا پشت و پناهی بر عاشق خود با کرمت کن تو نگاهی بر لطف تو و جود تواَم غرق تمنا مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا قرآن تویی و دین تویی و مظهر حقی ایمان تویی و گل تویی و گوهر حقی در فُلک جهان بحر کرم لنگر حقی در سینه ی ما مهر تو گل عشق تو دریا مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا در هر دو جهان با دل و جان دل به تو بستم با عشق تو حق جام ولا داده به دستم نوشنده ای از جام تو و جام الستم از مهر علی باغ دلم گشته شکوفا مَن ماتَ علی حُب علی ماتَ شَهیدا ** «یاسر»✍ .
. به نام خدا ما پیرو راه شهیدان خداییم یعنی حماسه ساز در اوج وفاییم در روز جمعه رأی ما سازنده باشد ایران اسلامی ز ما بالنده باشد ما با شهیدان عهد خود بستیم بستیم با آن که خدمت می کند هستیم هستیم در خط اهل فتنه سربازیم ، هرگز با تشنه ی قدرت نمی سازیم هرگز بی واهمه در موج و توفان بود باید همچون رئیسی مرد میدان بود باید ما غیر عزّت بهر کشور را نخواهیم ما ارتباطِ با ستمگر را نخواهیم ای کدخدا خواهان ، چرا این بی خدایی آری چرا این بی خدایی ، این جدایی ما با ولایت بوده و هستیم آری پیمان خود را با علی بستیم آری ما چون خروش ذوالفقار حیدر استیم پروانه ی شمع وجود رهبر استیم آن کس که در راه ولا اِستاده ماییم با حاج قاسم دست بیعت داده ماییم بعضی دوباره در پی گرد و غبارند یعنی به سر شور و شرار فتنه دارند دشمن بداند حق پذیران در طنین اند مردم فهیم اند و بصیرت آفرین اند آن فتنه گر کآمیخته با زهر و نیش است با نعره ی خود در پی اثبات خویش است ** «یاسر»✍ .
. بیداری دل از حسین است به عالم همه بیداری دل کس نیامد بجز از وی پی غمخواری دل راه او راه حقیقت ، ره او راه خداست نهضتش نهضت حق ، نهضت بیداری دل می بَرد تیرگی از قلب گنهکار بیا می شود پاک ازو رنجش بیماری دل دل اگر بار فتاده ست مدد گیر ز وی می کند نام حسین بن علی یاری دل عزّت هر دو جهان مهر حسین بن علی ست دور کن با گل مهرش به جهان خواری دل سعی کن تا که دلت را نبری جای دگر گر که در راه حسین است وفاداری دل انعکاس دل تو آینه ی کرب و بلاست می رود سوی جنان آینه ی جاری دل می کند ناله و زاری دلم از داغ حسین فقط از داغ حسین است چنین زاری دل دل من سرخ ترین واژه ی پرپر شده است لاله ای نیست درین دشت به گلناری دل گرچه خون می چکد از چشم پریشان اما هیچ زخمی نرسیده ست به خونباری دل دل آئينه اگر بسته به زنگار غم است «یاسر» از اشک بَرَد ظلمت زنگاری دل ** «یاسر»✍ .
. با امام زمان عج ، در روز عاشورا ---------- غم هجران تو را با که کنم عنوانش که بگیرد جگر سوخته ام دامانش سخن از هجر نگویم به کسی چون دانم می زند شعله به جان یار من و هجرانش آوَرَد نور به شب های غریبانه ی ما گر پدیدار شود ماه رخ پنهانش همه دم سوخته ام ، هیچ ندانم مولا به کجا ختم شود عمر من و پایانش چه جگر سوز تر از این که بگویم آقا سائل افتاده جدا از حرم سلطانش دوری از یار فراهم بکند بُحران ها چه کنم از غم هجران تو و بُحرانش آمدم تا که مرا هم بنوازی مولا مثل ابری که رسد بر همه کس احسانش بگذارید که شرحی بنویسند از خون باز بر نیزه شده حضرت حق قرآنش می برم نام حسین و جگرم می سوزد که به عالَم زده صد شعله غم سوزانش وقتی از سوز عطش یاد کنم با دل خون چه جگرها که بسوزد ز لب عطشانش خصم زد سنگ به پیشانی نورانی او ریخت خون های جبینش ، به رخ تابانش شد جدا رأس حسین و به حرم غوغایی ست سینه زن ، ناله کُنان از غم او طفلانش شد حسین بن علی غرقِ به خون بعد از آن ناگهان سوخت در آتش همه ی سامانش بر تنش تاخته اند اسب ز کین اهل جفا آه از کفر که اینگونه بُوَد طغیانش نه فقط «یاسر» ازین مرثیه ها می گرید اهل عرش اند همه گریه کُنان نالانش ** «یاسر»✍ .
. تقدیم به سید شهیدان مقاومت ، سید حسن نصرالله ------------ تو بگو نَصْرُ مِنَ الله که نصرت باقی ست رفت اگر آینه انوار شهادت باقی ست بنویسید به گلبرگ سحر روشن تر سَیّدی رفت ولی نور سیادت باقی ست راوی نَصْرُ مِنَ الله ، « حسن نصرالله » آن که راهش به تجلّای صداقت باقی ست آن که برخاست علیه ستمِ صهیون ها از مرامش به جهان باز فتوّت باقی ست آن که تفسیر کند آیه ی « بَلْ اَحْیاء » را رزق حق می خورد و سفره رحمت باقی ست دعوت عشق چنین بود ، به خون غلتیدن بهر هر عاشق دلسوخته دعوت باقی ست بوسه بر تربتشان هست گواه سخنم از شهیدان خدا عشق و صلابت باقی ست شهدا بار امانت همه بگذاشته اند روی دوش من و تو بار امانت باقی ست نرسد هیچ به پایان رهِ گلگون شهید بهرِ مردانِ رهِ عشق حکایت باقی ست بر سرِ منتظرانی که به سنگر هستند سایه ی مرحمت حضرت حجَّت باقی ست قامت افراخته در کُلّ جهان حزب الله تا بدانند همه نور ولایت باقی ست پرچم کرب و بلا نقش به خون شهداست زیر این پرچم گلگون شده عزّت باقی ست «یاسر» از راه شهیدان به طلب عزّت و عشق کز شهیدان رهِ عشق حقیقت باقی ست ** «یاسر»✍ ------------ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فیِ سَبیِلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران ، ١۶٩ .
. حضرت فاطمه سلام الله علیها ، قرآن مجسّم ------------- تو کیستی بانو که مثل قرآنی شبیه « وَ الشّمْس » و « سَبا » و « فرقانی » شبیه « وَ التِّیِن » و شبیه « وَ الزَّیْتُون » تو آفرینش را « خَلَقْنَا الْاِنْسانی » تو سوره ی « مریم » تو « مؤمنون » باشی تو « قدری » و « کوثر » تو « آل عمرانی » ز « آل طاها » و ، ز « آل یاسینی » ز نسل حق جویان ز نسل ایمانی تو زهره ی زهرا تو « وَ الْقَمَر » بانو تو چون « فَلَق » دائم چنین درخشانی ز « انبیا » یعنی ز نسل « ابراهیم » بدین سبب بانو همیشه تابانی تمامی « نَصْر » و تمامی « فَتْحی » اگرچه زن امّا تو مرد میدانی طلوعی از « اخلاص » ازآن فراتر هم شمیمی از رحمت به هر گلستانی عزیز پیغمبر حبیبه ی داور تو عبدی و او را به «سجده » می خوانی « قلم » به شوق تو نوشته یا « رحمان » تو « عَلَّمَ الْقُرآن » به لفظ رحمانی پدر تو را خوانَد برای خود مادر که تو « محمّد » را همیشه چون جانی منزّه و پاکی چو آیه ی تطهیر به سوره ی « اِسْرا » که نور یزدانی حریم تو برتر ز وادی « طور » است برای فرعون ها شبیه طوفانی تو « لَیْلَةُ الْقَدْری » به قَدْر آن سوگند بنای ایمان را اساس و بُنیانی کجا مَه و مِهرت بخوانم ای زهرا زبان ببندم من که برتر از آنی اگرچه از دنیا گذشته ای امّا به خاطر عالم همیشه می مانی اگرچه عمرت کم ولی جهان با توست چنان علی بانو مرا تو سلطانی تو مژده ی مهر و ، تو مادر آبی برای هر تشنه نسیم بارانی ببین تهیدستم بگیر دستم را شکسته بالی را رهان ز حیرانی به « صف » شدند اکنون تمام سائل ها به درگهت بانو که غرقِ احسانی منم منم «یاسر» غلام درگاهت غلام خود آیا مرا نمی دانی ؟! ** ------------ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فیِ اَحْسَنِ تَقْویِم ، سوره تین - آیه ی ۴ سوره هایی که نام آنها در سروده فوق آمده است عبارتند از : شمس ، سبا ، فرقان ، تین ، انسان ، مریم ، مؤمنون ، قدر ، کوثر ، آل عمران ، طاها ، قمر ، فلق ، انبیاء ، ابراهیم ، نصر ، فتح ، اخلاص ، سجده ، قلم ، رحمن ، محمّد ، اِسْراء ، طور ، صف «یاسر»✍ ------------ .