eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
از همه رانده و تنها شدنم را دیدی زیر بار گنهم تا شدنم را دیدی پای نفسی که تمام ثمرم را سوزاند دامن آلوده و رسوا شدنم را دیدی شرمسارم که پس از این همه توبه هربار خارج از حیطه ی تقوا شدنم را دیدی روز و شب غافلِ از مرگ و شب اول قبر قاطیِ بازی دنیا شدنم را دیدی ملجأ طفل گرفتار، فقط مادر اوست دست بر دامنِ زهرا شدنم را دیدی مرده ای بودم و مادر به دعا یادم کرد با دعا کردنش احیا شدنم را دیدی به علی کرد سفارش که بگیرد دستم از زمین با مددش پا شدنم را دیدی از علی، کرب و بلا دارم و با خرج پدر زائر عرش معلا شدنم را دیدی علتش کام حسین است که وقت افطار خیره بر آب گوارا شدنم را دیدی دل مجنونِ من افتاده به پایین پایش بنده ی اکبر لیلا شدنم را دیدی علی اکبر به پدر گفت: پدر، شکر خدا سال ها طی شد و رعنا شدنم را دیدی نگرانم چه می آید به سرت آن ساعت بر عبایت که معما شدنم را دیدی ✍ .
. اشک‌هایِ نیمه‌شبهایِ نگاهم مالِ تو عشقبازی در حریم و سرپناهت مالِ من کاسه‌یِ چشمِ پر از اشکِ ندامت مالِ تو گاهِ لبّیکِ کریمی و کرامت مالِ من ابرهایِ بارشِ بارانِ رحمت مالِ تو چشمهایِ خیره بر اَلطافِ ماهت مالِ من نامه‌یِ اعمالِ ناشایستِ امّت مالِ تو ذکرِ یا غفّار تا روزِ قیامت مالِ من سینه‌ای که سوخت در حال و هوایت مالِ تو سینه و گریه برایِ تو رضایت مالِ من توبه‌یِ قلبِ پشیمان و خجالت مالِ تو راه دادن بر گنهکار و شفاعت مالِ من نغمه‌یِ تکبیرِ دل از رویِ فطرت مالِ تو شادیِ درکِ هلالِ عیدِ فطرت مالِ من ✍ .
. بارها پای مرا بیرون کشید از گِل حسین در دل دریای طوفان‌دیده شد ساحل حسین هرچه در هر خانه گشتم هیچ‌کس جز تو نبود مالک هر قلب و صاحب‌خانه‌ی هردل حسین از مسیر اشتباه خویش خارج می‌شود هرکسی در مجلس تو می‌شود داخل حسین یا حرم یا روضه‌ی تو، غیر از این راهی نداشت هرکسی می‌خواست باشد عارف واصل حسین من نماز و روزه را از روضه‌‌ها آموختم دین من در مجلس فیض تو شد کامل حسین دستم از هر خیر خالی ماند در دنیا، ولی هاتفی می‌گفت؛ «کلُ الخَیر فی بابِ‌الحُسین» هر زمان آمد بسوزاند مرا بار گناه قطره‌ای از اشک‌های روضه شد حائل حسین کاش من هم از شهیدان رکابت می‌شدم گرچه می‌دانم که اصلا نیستم قابل حسین در قنوتم بازهم با گریه می‌خوانم تو را؛ «یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین...» جسم تو بر خاک، تن در دشت، سر بر نیزه‌ها جمع این اقسام باهم، می‌شود حاصل حسین ساربان انگشترت را برده و خولی سرت دست خالی رد نشد از نزد تو سائل حسین تا بسوزاند دل اهل حرم را بارها زیر و رو کرده‌ست با نیزه تو را قاتل حسین ✍ .
عارضم خدمتت که ای یارم.. من به خال لبت گرفتارم آنقدر از تو هرکجا گفتم یک حسینیه ام که سیارم پرچمت را بدوش من بسپار فرض کن خشت‌ روی دیوارم گرچه گریه برای مرد بد است مثل زن در غم تو میبارم تربت تو نمازخوانم کرد ورنه من سر به سجده نگذارم نوکرانت برادر تنی اند از حسودان روضه بیزارم خودمانی بگویم این خط را آی مشتی به تو بدهکارم! به گنهکاریم نگاه نکن مرد و مردانه دوستت دارم گریه کردیم و خوب شد زخمت برکتی داشت اشک بسیارم به همه گفته ام رفیق توام به بقیه نگو که سربارم راه را باز کن که خسته شدم آرزومند روز دیدارم بعد تو بد گذشت بر زینب زخمی داغ کوچه و بازارم...
. قطره ی ناچیز را دریا حسابش می کنند ذره هم باشد اگر اینها حسابش می کنند این طرف که قدر نشناسند اما ان طرف نوکر ارباب را آقا حسابش می کنند مادری که کودکش را می فرستد روضه ها فضه ی  انسیه الحورا حسابش می کنند یک ریال نذری ما را هزاران می کنند یک قدم را عاقبت صد جا حسابش می کنند آب هرکس می خورد با یاد لبهای حسین همنشین حضرت سقا حسابش می کنند آب با خود می برم آتش نگیرد حاصلم اشک امروز مرا فردا حسابش می کنند منبر مدح امیر المومنین بودم به عمر یا علی های مرا مولا حسابش می کنند از غم عشق علی, زهرا حمایت می کند  گر یکی آورده ای صدتا حسابش می کنند با حدیث ناب پیغمبر علی آبای ماست کل بچه شیعه ها بابا حسابش می کنند قبل خواب هرشب علی را ما صدا کردیم پس  کل شب های مرا اَحیا حسابش می کنند قتل ناموس از هزاران مرگ هم بد تر است زندگی نه،مرگ تدریجی در این دنیا حسابش می کنند علیه_السلام  علیه_السلام 
. دلخوش از اینم خداوندا که غفّارُالذُّنوبی من بدم امّا تو پاک و مهربان هستی و خوبی تو فقط از سِرِّ کارم باخبر بودی و هستی هر نفس یک شکر باید گفت ستّارالعیوبی غصّه‌ها در روزگارم جا گرفت امّا ندارم ترس از غم‌هایِ دنیایم تو کَشّاف‌الکُروبی حاجت و دردِدلم را بر زبان جاری نکردم چون یقین دارم تو می‌دانی و عَلّامُ‌الغیوبی آمدم با توبه قلبم پاک سازم تا خودِ تو بیرقِ حقُّ و حقیقت بر سرایِ دل بکوبی ضربه‌هایِ قلبِ من را با ندایت باصفا کن تو صفایِ باطنیِ بطن و سودایِ قلوبی‌‌‌ ای تجلّی‌بخشِ هستی چشمهایم را جَلا دِه تا ببینم من طلوعِ نور را بعد از غروبی .... تلخ که آورده جانِ عاشقان را بر رویِ لب می‌رسد مردِ حقیقت می‌رسد معنایِ خوبی ✍ .
. عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و مناجات ماه رمضان نان و پنیرِ سفره‌یِ افطارم از شما آه و نگاه و ضربِ دلِ زارم از شما آهنگِ قلبِ بی‌رمق و هق‌هقِ گلو اَلعفو و آه و چشمِ گُهربارم از شما ماهِ خدا رسید و مَهَم پشتِ ابرها پنهان شدی و غصّه و غم دارم از شما با بالهایِ ندبه سویِ توبه‌گاهِ عشق پرواز کرده سینه‌یِ سرشارم از شما سرچشمه‌یِ دعایِ فرج شد لبِ من و .... سرمنزلِ هر آنچه به سر دارم از شما راهی به سویِ کویِ خداوندیِ نجات آقا نشان بده رَهِ دیدارم از شما یارِ رفیقِ مانده و آلوده باش تا قدرم دَهد به قدرِ سروُکارم از شما در ماهِ نور روزِ ظهورِ تو آرزوست دل می‌دهم به تو که دلی دارم از شما ✍ .
. غزل مناجات ماه رمضان و روضه‌یِ حضرت زهرا سلام اللّه علیها اینجا برایِ زمزمه مأوا گرفته‌ام یا رَبَّناٰ به سبکِ تمنّا گرفته‌ام لعلم به توبه باز شد و در حریمِ عشق با لطفِ ربِّ لَم‌یَزَلی جا گرفته‌ام قلبِ شکسته‌ام به دو دستم بهانه داد با این بهانه دیده نَه .... دریا گرفته‌ام بارانِ شورِ چشمِ من از شهد بهتر است با این نمک‌زده چه شکرها گرفته‌ام سرمایه‌ای جز اشک ندارم چه ثروتی؟! با گریه جا به جنّةُ‌الاعلی گرفته‌ام هر جا گِره به کارِ دلم خورد بی‌درنگ رفتم حسینیه دَمِ زهرا گرفته‌ام دارویِ دلشکسته فقط روضه‌ خواندن است پهلوشکسته غصّه‌یِ مولا گرفته‌ام دیوار و درب و ضربِ لگد هم‌قسم شدند حالا عزایِ محسنِ بابا گرفته‌ام یاسی که خورد سیلی و نیلی شده کِشاند اینجا مرا وُ اَلعجل آقا گرفته‌ام سلام_الله_علیها ✍ .
. می‌نشینم گوشه‌ای وا می‌کنم سجّاده را تا ببینم بازهم «نفس به‌خاک افتاده» را باید از تسبیح زنجیری برایش ساز کرد نفس -این حیوان وحشی‌خوی بی‌قلّاده- را خوش‌به‌حال آن‌که یاد توبه مستش می‌کند هر زمان پر می‌کند از اشک جام باده را گاه در اوج توانایی شکستن بهتر است قدر می‌دانند از این رو دل آماده را یوسفش را از میان چاه پیدا کرده مصر دست‌کم -ای‌ دل- نگیر این کارهای ساده را چون که مقصد شد مشخص، راه‌ها هموار شد کاش از اول ببینیم انتهای جاده را گوش جان وا کن به پند سرور آزادگان؛ دین نداری، پیروی کن مردم آزاده را اوج دارایی انسان «باخدا خوش بودن» است بی‌نیاز آن‌کس که دید این حال فوق‌العاده را .
. باید که فقط یوسف زهرا بپسندد ما را چه نیازی ست که دنیا بپسندد؟! قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی من راضی ام آن‌گونه که مولا بپسندد مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید دیوانه شد آن‌قدر که لیلا بپسندد از قافله دوریم؛ ولی کاش از آن دور یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_ _یک بار بیاید به تماشا... بپسندد ما دغدغه داریم که ارباب ببیند ما دغدغه داریم که سقا بپسندد نه فکر حسابیم، نه دنبال ثوابیم ما آمده‌ایم اُمّ ابیها بپسندد بگذار بخندند به این زار زدن‌ها... می‌ارزد اگر زینب کبری بپسندد ✍ .
. این خیمه، این حصن حصین را دوست داریم این روضه‌های آتشین را دوست داریم با گریه‌های خود حماسه خلق کردیم اشک بصیرت‌آفرین را دوست داریم " اِنَّ مَعی رَبّی سَیَهدین " بر لب ما تکرار آیات مبین را دوست داریم " اَلعِزَّةُ لله " نقش خاتم ماست همواره این نقش نگین را دوست داریم اسلام آل الله اسلام سیاسی‌ست ما اعتقادی اینچنین را دوست داریم " هَیهات مِنَّ الذِّلَّه " ما را رهنمون شد تبیین دستورات دین را دوست داریم دست ولیّ امر ما در دست مهدی‌ست این باور و فهم و یقین را دوست داریم ایران مان ملک امیرالمؤمنین است با جان و دل این سرزمین را دوست داریم فرمود پیغمبر یدالله است حیدر دست خدا در آستین را دوست داریم هرکس ندارد چشم دیدن، کور گردد نسل امیرالمؤمنین را دوست داریم بین الفبا، حا و سین و یا و نون را این حرف‌های دلنشین را دوست داریم بیش از هر آنچه عاشق نام حسینیم کار جنون است، این طنین را دوست داریم با " اَلبَلاءُ لِلولا " مأنوس هستیم سختی راه اربعین را دوست داریم شوق شهادت حسرت دیرینه‌ی ماست شمشیرهای در کمین را دوست داریم وقتی سر ما را به دامانش بگیرد آن لحظه‌های واپسین را دوست داریم :: مرثیه خوان روضه‌اش روح الامین است آن که سرش بر نیزه جسمش بر زمین است ✍ .
. غزلی در اقتفای بیت مشهور مناجاتی پیرمناجاتیان، حضرت استاد حاج آقا منصورارضی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای کاش ز شوق رخ جانانه بمیرم پروا نکنم تا که چو پروانه بمیرم ای کاش از این عقل دگر دست بشویم دیوانه دیوانه دیوانه بمیرم این شرط جنون نیست که آباد بمانم باید به خرابات و به ویرانه بمیرم ای کاش که مرغ دل من بال گشاید فارغ شوم از دغدغه دانه بمیرم صد حیف نشد خادم دربار بمانم این عقده به دل ماند که مردانه بمیرم حیف است که خونم به ره یار نریزد بگذار به خون خفته شهیدانه بمیرم صد حیف به میخانه مرا راه ندادند تا مست از این باده و پیمانه بمیرم « میخانه دگر جای من بی سر و پا نیست بگذار که پشت در میخانه بمیرم» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوشبخت✍ التماس دعــای شهادت ,