eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ➖➖➖ دست در دست حسن بود که بیرون آمد مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان گوییا حیدر کرار رود در میدان نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و علمی قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی گام مردانه او لرزه به عالم انداخت گرد و خاک ره او خیبر دیگر می ساخت کوچه ها گرم تماشای خداوند جلال عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر ذوالفقار اخته انگار علی در خیبر محضر هیبت او کوه احد زانو زد آسمان سجده به خاک قدم بانو زد بانگ زد دست از این خواب گران بردارید هر چه دارید همه از من و حیدر دارید سر این سفره اگرروزی خود را بستید همگی ریزخور حیدر وزهرا هستید گردش چرخ فلک نیز به دستان علی است در رگ ریشه زهرا به خدا جان علی است اگر از بند به بند تن من جان برود نگذارم که علی بی کس تنها بشود به رخ سرخ و پریشانی این گیسویم تا زمانی که نفس هست علی میگویم حرمت نان نمک حق علی بود علی غرض از باغ فدک حق علی بود علی آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن برد عاقبت پرچم حیدر به سر مسجد خورد تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند با خجالت فدک فاطمه را پس دادند حسنش بود که تکبیرمکرر می گفت ون یکاد از نفس حضرت مادر می گفت افرین بر تو و بر خطبه تو مادر من همه دیدند چطور امده قرآن به سخن دست در دست حسن بود که بیرون آمد بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور کوچه ها از قدمش پرشدازاحساس غرور ناگهان سایه یک پست به دیوار افتاد بند بند فلک از دست ستم شد فریاد تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید دست شب رنگ سیاهی به رخ دهر کشید کوچه ی تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند می وزید از دل کوچه خبری سرخ کبود دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود دوربر را نظری کرد نباشد خبری یا مباد ا که ازاین ره گذرد رهگذری هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد ناگهان سایه دستی روی خورشید افتاد پسرش سینه سپر کرد مقابل استاد جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد آنچنان زد که فلک پر شده از ناله چنین همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین تلخ این بود حرامی به خودش می بالید تلخ تراین که به اشک حسنش می خندید با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد پاره ها ی فدک فاطمه را دستش داد گفت این حق شما خنده کنان رفت که رفت با غرور از ستمش نعره زنان رفت که رفت مانده باقی حسن و فاطمه و بقیه راه دو قدم گریه و اشک و دو قدم ناله و اه با پر بال وشکسته نفسش بند آمد نفس همقدم و هم نفسش بند امد راه میرفت و به لب داشت به زحمت سخنی حسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی راه کوتاه ولی کم نه از این فاصله شد هرقدم روی زمین خوردن او مسئله شد بذرظلمی که در آن کوچه غم دشمن کاشت حاصلش عصر دهم لشگر کوفی برداشت برگ گل از ستم و سیلی و غارت پژمرد دست نامحرم کوفی به پر معجر خورد ➖➖➖ ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. کار زار بین کوچه کار ما را زار کرد حال گل را زار کرد و کوچه را گلزار کرد دیده شیر خدا را دور دید و شیر شد آن که روز مادرم را همچو شام تار کرد داشت مادر حرف می زد بی حیا مهلت نداد ناشنیده وحی را با سیلی اش انکار کرد مادر نازک تر ازبرگ گل مارا زدند سنگ می داند چه با آیینه رخسار کرد نیمی از گلبرگ او پژمرد از سیلی خصم نیم دیگر را چو لاله ضربه دیوار کرد او رشیده بود آه افتاد و آن افتادنش زخم هایی را به زخم کهنه اش تکرار کرد شکر من بودم عصای مادرم در کوچه ها بعد ازآن ظلمی که در کوچه بر او اغیار کرد وای اما از رقیه در شب تاریک دشت خواب بود و زجر او را بی هوا بیدار کرد هیچ کس در آن سیاهی های شب یارش نشد زیر دست پای زجر او مرگ را دیدار کرد قد او تا زانوان زجر هم حتی نبود بی حیا اما برای زجر او اصرار کرد موسی علیمرادی ✍ ..................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی ماه‌بانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی "عقلِ"بی احساس را با"عشق"دمخور می کنی دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود بال جبریل امین چادرنمازت می شود تو درآغوش خدیجه مثل حور افتاده ای مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای از همان اوّل برای آخِرت آماده ای روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود پای تسبیحات تو سلمان،مسلمان می شود کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود روح ایمانی تجلی خدایی مادرم لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم مادر آئینه‌ها ای مادر اهل کسا بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا آینه دار امیر المومنینِ پنج تن ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن یا کریم بام احمد جلد بام فاطمه است بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود کائنات از نور ایمانش منور می شود ای که افلاک است خانُم،مُستجیر نانِ تو می شود آزاد،هرکس شد اسیر نان تو کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است دست"دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری تو چراغ روشن شب‌های تار حیدری تو قرار چشم های بی قرار حیدری در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای "پیش نابینا،میان حِصنِ چادر مانده ای" آه!گفتم چادرت...،داغ دل ما تازه شد بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد راه را تا بست..،یاسی رنگ نیلوفر گرفت چشم‌زخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت خاک عالم بر سر من..،معجرش خاکی شده پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده آه!آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را نا نجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را چشم تو تار است..،راه خانه را گم کرده ای گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای .................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab .
. چلچراغ عشق ای تو اسلام مجسّم فاطمه پیش پیغمبر مکرّم فاطمه برگی از روی تو را شبنم ندید تاری از موی تو نامَحرم ندید جان فدای جلوه ی افلاکی ات آیه ی قرآن گواه پاکی ات چلچراغِ عشق تنها نام توست آیه ی تطهیر نورِ بام توست ای وجودِ تو بَری از هر خطا عطر یاسِ باغسارِ هَلْ اَتیٰ ای معطّر جان ز عطرِ جاری ات ای علی خُرّم ز خانه داری ات شورِ یثرب در حجازِ تو نبود جز علی کس همتَرازِ تو نبود آسمان محوِ نمازِ هر شب ات از مَلَک دل بُرده یارب یارب ات ای بهشتِ مصطفی یا فاطمه جان به جسمِ مرتضی یا فاطمه قطره را آئینه ی دریا کند هر که فرهنگِ تو را احیا کند بهترین الگویِ زن در جامعه با تو روشن می شود هر جامعه زن اگر در راهِ تو برداشت گام پیشِ اهلِ عرش دارد احترام در مسیرِ حفظ ارزش های دین داشتی چون لاله قلبِ آتشین گوهرِ دین ایمن از ایمان توست نسلِ احمد جاری از دامان توست بر نبی هم دختر و هم مادری افتخار عترتِ پیغمبری حاملِ وحیِ خداوند وَدود بارها در خانه ات آمد فرود ای کَرامتگاه انسان کوی تو ای منوّر آسمان از روی تو زهره ی زهرایِ آفاقِ وجود وسعتِ روشنگرِ غیب و شهود هاله ی مهتابِ چشمانِ رسول راضیه ، مرضیّه ، زهرایِ بتول دامنت مَهدِ ولایت پرور است بیتِ تو ، بیتِ امامت پرور است ای ولایت را پذیرفته به جان وی امامت را تجلّی در جهان گلشن ات ناگه خزانی شد چرا یاسِ رویت ارغوانی شد چرا از چه ناگه یک جهان شیون شدی این چنین پژمرده در گلشن شدی ای ز اندوه تو خون چشمِ مَلک داسِ دشمن چیده گندم از فدک داشتند ای آفرینش را بها سنگفرشِ کوچه ها نقشِ تو را در میانِ کوچه ای عطرِ بهار بر زمین افتاده بودی بی قرار در تلاطم شد نسیمِ آب آه پنجه ی شب بر رخِ مهتاب آه اشکِ خود را نیلگون افشانده ای چهره از آئینه ها پوشانده ای تا که رویِ ماهِ تو مصدوم شد آسمان از دیدنت محروم شد oo حاج محمود تاری "یاسر"✍ .................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab .
. خودت را در میان صحنه محشر تصور کن خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن تصور کن خودت را در میان کوچه ی تنگی و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را وآنها را میان خیل یک لشکر تصور کن و در ذهنت تجسم کن 40 نامرد جنگی را که صف بستند پشت خانه حیدر، تصور کن- چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن و این یعنی به یاد آور دوباره بیت اول را خودت را در میان صحنه محشر تصور کن بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت تمام نخل ها را در سرت بی سر تصور کن تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی و حالا شمر را با چکمه اش بهتر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد قاسم را علی اکبر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد اکبر را علی اصغر تصور کن بماند داستان شام و مهمانی و بزم می خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن شاعر: ..................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab .
. برده ای از خانه ام با رفتنت لبخند را خنده ها و گریه های آخرین فرزند را ازسفرهای خطیر کوچه ها برگشته ای ازکجا آورده ای این طرفه بازوبند را داغ هجران تو بر من آنچنان سخت است که برجگر باید بریزم بعدازاین اسپند را تا تو بودی یک نفر حرف دلم را می شنید بی تو باید بشنوم ،هرآنچه می گویند را بند بند پیکرت لرزید وپهلویت شکست در عوض از دست حیدر باز کردی بند را ........................................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. عشق تو را به سینه و در سر نداشته هر کس که گفته خانه ی تو در نداشته هر کس که گفته آتش سوزانِ پشتِ در کاری به کارت ای گل پرپر نداشته تاریخ را نخوانده ببین دختر رسول در بین شعله مانده و یاور نداشته ما دیده ایم آنچه که عمری شنیده ایم در فتنه های بی در و پیکر نداشته جز هیچ و‌پوچ پچ پچ چشمان هوچیان این کوچه هیچ عابر دیگر نداشته آه از غمی که این همه تکرار می شود در پیچ کوچه های ابوذر نداشته شعر تو را اگر قلمی سر نداده است شکی نمانده است که جوهر نداشته! ✍ ............... . این روایت پشت آدم رو میلرزونه امام صادق(ع)هنگام ذکر واقعه کوچه و هجوم به خانه حضرت زهرا(س) چندان می گریستندکه محاسن مبارکشان از اشک دیدگانشان تر می گشت وسپس می فرمودند: روشن مباد آن چشم که هنگام ذکر این واقعه نگرید‌ بحار الأنوار،ج۵۳،ص۲۳ .......................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. درخت‌های اُمیدیم، از دیار حسن پُر از شکوفه‌ی عشقیم در بهار حسن به سَلسَبیل و به زمزم که احتیاجی نیست! رسیده است لبِ ما به جویبار حسن به دخل کاسبی‌ام برکتی فراوان داد از آن زمان که شدم خادم تبار حسن همین دو لقمه‌ی نان را حسن به ما بخشید گرفته سفره‌ی ما رنگ از اعتبار حسن کریم‌بودنِ او قابلِ محاسبه نیست... کجا ترازوی ما و کجا عیار حسن؟! کدام شاه نشسته است با جذامی‌ها؟!... بلند می‌شوم از جا به افتخار حسن شنیده‌ام که به سگ هم غذا تعارف کرد! هنوز ماتم از این لطفِ بی شمار حسن بنازمش که چنان شیر، از جمل برگشت چه کرد در دل آن فتنه، ذوالفقارِ حسن من از طفولیتم عاشق دو شاه شدم منم دچار حسین و منم دچار حسن در اربعین حسینی، حسن جلودار است قدم زدم همه‌ی جاده را کنار حسن عمودِ یکصد و هجده، بهشتِ مشّایه‌ست خدا رسانده خودش را سرِ قرار حسن حسین با همه‌ی دلرُبایی‌اش، حسنی‌ست ببین دل از همه بُردن شده‌ست کار حسن خیالبافی من‌ صحن‌سازیِ حسن است... شبیه مشهد ما می‌شود مزار حسن * * * میان معبری از نور، ناگهان شب شد چه دید در دل آن کوچه، چشم تار حسن؟! حرام‌لقمه به مادر دو دست سیلی زد... سیاه شد پس از آن کُلِّ روزگار حسن .
. زهرا همانکه روشنی چشم مصطفی ست نامش گره گشای گره های انبیاست زهرا همانکه سایه ی پر مهر مادری ش در آفتاب محشر کبری مجال ماست او سیب دست چین خدای محمد و... خالصترین تجلی پاکیِ عشق هاست تنها کسی که از ازل العشق تا ابد هم شانه با شکوه کمالات مرتضی ست باید غبار چادر او را ستود که چادر نه خیمه گاه پرآوازه کساست ایثار او به پای علی بوده است که امروز اگر هنوز علی نامی آشناست زهرا سلوک زندگی اش مثل مرتضی تنها رضای خاطر رحمانی خداست او راز سر به مهر شبِ آفرینش است نور وجود فاطمه از دیگران جداست ✍ ........... . بی هوا صاعقه ای صورت ماهش را زد دست ابلیس ترک بر همه ی دنیا زد ساحل نازک رویش ردِ پایی برداشت موج خون آمد و بر عاطفه ی دریا زد آنکه چون خوار به چشمش جگر مولا بود آمد و دست روی غیرت این مولا زد درد این است که نامرد به خود می بالید بعد از آن روز که بر چادر زهرا پا زد بی وجودی که قلم شرم کند از اسمش زهر خود را به دل سوخته ی زهرا زد سند سوختنِ محسن زهرا را شیطان پشت در با لگدی بر درِ بیت امضا زد ✍ ............. . چگونه شرح دهم ماجرای سیلی را شنیده گوش مدینه صدای سیلی را سه ماه زیر نقاب است چشمِ صِدّیقه که صورتش ندهد شرح جای سیلی را نشاند کینه ی شیطان به دست سنگینش میان قلب علی ردّ پای سیلی را خدا عذاب جهنم‌ْ زیادتر دهدش گذاشت آنکه در آنجا بنای سیلی را چگونه در شب غربت علی ز چهره ی ماه بشوید آنهمه خونْ زخمهای سیلی را سفید موی غم مادرش، حسن، دلخون تمام عمر گرفته عزای سیلی را ........... . یا علیه السلام تا دست مرد بی شرفی رد شد از سرش افتاد ناگهان وسط کوچه مادرش مادر که خواست دست به دیوار پا شود افتاد روی خاک دوباره برابر‌ش دنیا شبیه چادر خاکیِ فاطمه تاریک شد مقابل چشمان مضطرش دیوار های سنگی آن کوچه شاهد است نقشِ ز خونِ ریخته از چشم کوثرش از چشمهای کوچک او خواب را گرفت یک عمر شرح نیلیِ چشمان مادرش *** خائن ترین جماعت تاریخ بسته است دست گره گشای علمدار خیبرش . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://eitaa.com/asharehoseini14/7613 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. زهرا به وقتِ برگشت، در راه خورد سیلی ذکر علی به لب داشت، ناگاه خورد سیلی حفظ فدک بهانه‌ست، قصدش کمک بما بود از بس‌که مادری کرد، آنگاه خورد سیلی در آسمانِ رویَش، ابری سیاه بنشست در فکر مرتضی بود آن ماه خورد سیلی نورِ تمام‌وقتِ حیدر، غروب می‌کرد بدجور، بانو از یک گمراه خورد سیلی بدجور ضربه زد آن کافر به روی زهرا آنی ز دست و دیوار والله خورد سیلی هر کس که تا به امروز چون فاطمه، علی گفت در راهِ مرتضی، خواه‌ناخواه خورد سیلی آن‌چه به‌کوچه رخ داد، آغاز کربلا بود دختر ز بعدِ مادر، صد آه خورد سیلی هر بانویی ز خیمه، هر سو فرار می‌کرد در زیرِ تازیانه، در راه خورد سیلی در راهِ شام ای وای، از غربتِ رقیه کز دستِ زجر، گاه و بی‌گاه خورد سیلی روزیکه یار آید، آن روزِ انتقام است با منتقم تمامِ اسلام در قیام است ✍ .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها شکوه پوشیه فاطمه است پرده ذات فقیر روشنی نور چادرش مشکات غبار چادر او توتیای چشم علی به خاک چادر او عرش می‌رسد؟! هیهات! مگر خداست که هر روز از ورای حجاب سه بار جلوه کند بر علی به وقت صلات گلیم خانه او دم گرفته "یا قدوس" ترنم لب دستاس اوست، تسبیحات گُلی که خون به بهشت لباس او می‌کاشت به اشک، آیه تطهیر را کند اثبات جهان به دست کسی رفته سوی بی‌راهه چرا که بسته یکی راه را به راه نجات قباله فدکش پاره پاره شد اما به شیعیان علی داده است برگ برات به بخت عالم و آدم کسی لگد می‌زد به چادری که به سر کرده کعبه با صلوات برای دیدن او مرگ هم نمی‌آید میان بستر غم، آب رفته، آب حیات به اشک توصیه بر گریه می‌کند، کوثر برای کشته ی لب تشنه کنار فرات خدا کند برود پایبوس او شعرم که خاک چادر او را بیاورد سوغات .
. در عزای هشتم شوال و سالروز تخریب بقیع گلدسته ها افتاد و غم دور و برم ریخت قلبم شکست و اشک، از چشم ِ ترم ریخت برخواست آه از عرش...تا با خشم و کینه گنبد؛ زمین افتاد و بنیانِ حرم ریخت آنکس که بارگاه را تخریب میکرد با دستِ دیگر خاک عالم بر سرم ریخت بالا سرِ هر مقبره مثل کبوتر پرپر زدم آنقدر که بال و پرم ریخت ویرانه شد حالِ بقیع و قبلِ روضه ماتم رسید و بغض را در حنجرم ریخت لبخند زد زهرا(س)! دعایش کرد خیلی... با گریه؛ چایِ روضه را تا مادرم ریخت داغِ امامانِ بدونِ صحن و زائر مرثیه هایِ تازه را در دفترم ریخت مانندِ باران بر سرِ خیلِ محبّین از گرد و خاکِ قبرشان لطف و کرَم ریخت بیش از همه داغِ حسن(ع) عمری دمادم یک آتشِ سوزان به قلبِ مضطرم ریخت تنها حسن(ع) در کوچه دید آنچه نباید... حرف از جسارت بود و قلبِ مادرم* ریخت! * حضرت زهرا سلام الله علیها بهار ۱۴۰۴ .