eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6.1هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. مجتبی_علیه_السلام از بسکه بغض مانده، میان گلوی تو زهرِ هَلاهِل است فقط، چاره‌جوی تو با هر کسی که حالِ دلت را سؤال کرد تنها سکوت بود، رهِ گفتگوی تو زهری که بابِ رازِ چهل ساله را گشود برداشت پرده، از دو لبِ رازگوی تو آن باغِ لاله نه، جگرِ پاره پاره بود می‌دید خواهرت، ثمرِ آرزوی تو راحت شدی، ز دیدنِ روی مغیره و قنفذ دگر ز طعنه نیاید به سوی تو از گوشواره ای که به رَه، ریز ریز ریخت شد ذره ذره آب، دلِ دردجوی تو عمرت به غیرِ اشکِ شبانه، سحر نشد مویت سپید و سبز شده رنگ و روی تو هر شب که یادِ پهلوی مادر، دلت شکست اشکِ زلال شد، همه آب وضوی تو بازو شکسته را جگرِ خسته مرهم است بر زخمِ سینه، ناله فقط شد رفوی تو دیوارها چو آینه‌ی دق شدند و بعد با خاطراتِ تلخ، همه روبروی تو دیوارِ خانه هم، غمِ دیوارِ کوچه داشت همچون کتیبه‌ها، همه جا کوبه کوی تو از زخمِ بستری که تو دانی، چو دفتری مسمار می‌نوشت غمِ موبه موی تو ای رازدارِ فاطمه، دیگر رها شدی وقتی که سرگشوده شد آخر سبوی تو تابوت هم برای تو آرامشی نداشت از تیرهای اَهرمنِ فتنه جوی تو حتی وصیتَت، نگرانِ حسین بود شد حفظ پیشِ اهلِ حرم، آبروی تو .
. مدح و مرثیه امام حسن مجتبی علیه السلام هر که باشد نوکر و عبد و گدای مجتبی می‌خرد او را به لبخندی خدای مجتبی دردمندانِ دو عالم را بگویید اینچنین دردِشان را می‌دهد تسکین دوای مجتبی شامل لطف و عطای حضرت زهرا شود هر کسی گریه کند در روضه های مجتبی صاحب فیض است در دنیا و عقبی هر کسی قطره اشکی بریزد در عزای مجتبی بنده ی درگاه او شاه دوعالم می شود چون که می‌گیرد شرف از خاک پای مجتبی هر که می‌آید به درگاهش مدالش می‌دهند شهره در دنیاست آری.. مبتلای مجتبی جان ما ارزش ندارد جان یک دنیا فداش اصلاً این دنیاست از اول فدای مجتبی صلح او آغاز فریاد و قیام کربلاست شد مدینه عاقبت کرببلای مجتبی آرزوی عاشقانش در ظهور مهدی است ثبت تصویری دم ایوان طلای مجتبی عاقبت با زهر جعده جان او بر لب رسید تا پُر از خون شد دل غرق نوای مجتبی علت مرگش نه زهر است و نه اینکه بی‌کسی علتش یک کوچه‌ی تنگ است و وای مجتبی ...کوچه ای که مادرش را زد عدو در پیش او سخت گردیده تمام این غم، برای مجتبی پیکرش زخمی غم ها بود، زخمی تر شده تیر باران شد تن در غم رهای مجتبی گفت «لایوم..»و حسینش را کمی آرام کرد خوانده آخر روضه ها را های های مجتبی «ملتمس» با روضه های مجتبی خون گریه کن گریه در می آورد چون ماجرای مجتبی .
. علیه السلام همیشه حسرت سوگش به چشم من بوده است شروعِ کرببلا روضه ی حسن بوده است سکوت و زخم زبانهای دوستان یعنی سکوت سخت تر از جنگ تن به تن بوده است کسی نگفت که خنجر چه کرد با پایش اگر چه از جگر پاره اش سخن بوده است کدام صلح ؟ که در بین لشکر خود نیز به زیر جامه ی صبرش زره به تن بوده است اگر که جنگ نکرده حسن ، بگو پس چیست دلیل این همه تیری که بر کفن بوده است حسین کشته ی دور از وطن شده اما حسن غریب ترین کشته در وطن بوده است .
. تقدیم به کریم آل‌طاها، مجتبی علیه‌السلام: آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند بر دوش نبی، عطر تو، با موجی از اعجاز برخیزد و بر قلب دو دریا بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر، باید که به تفسیر تو مولا بنشیند آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند، جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد، اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو، چنان تیر که در چله نشسته ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد، آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده سقا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که اینگونه به دلها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن عمویش، شب آخر، قمر تو برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند ✍ .
. صل‌الله‌علیک‌یاحسن‌ابن‌علی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در اقتفای غزل حضرت حافظ ولی برای امام حسن جانم دامن کشان به حضرت او التجا کند وامانده‌ای که مانده چه کس را صدا کند «دردم نهفته به ز طبیبان مدعی» قطعاً حسن علاج دل مبتلا کند امروز غرق جود و کرامات بی حدیم «تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها» کند «اهل نظر معامله با آشنا .... » ولی اهل ولا توسل بر مجتبا کند «گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار» وقتی زنی به همسر خود هم جفا کند در خانه‌اش غریب و به شهر پدر غریب حق چنین غمی که تواند ادا کند باید نشست و غصه‌ی او را هَوار کرد وقتی حسن شکایت از کوچه‌ها کند «حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود» جز نزد مجتبی که تفقد به ما کند ــــــــــــــــــــ خوشبخت✍ .
. صل‌الله‌علیک‌یاحسن‌ابن‌علی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شاه کرم لطفی بفرما مستکینت را این نوکر افتاده و این کمترینت را آقا تفضل کن گدای مستکینت را در سینه ام پر کن تو مهر بی قرینت را با سائلان تو مهربانی ای حسن جان لطفی کن آقا که دلم سامان بگیرد شعرم به گوشه چشمت آقا جان بگیرد هم جان بگیرد هم تب طوفان بگیرد لطفی که قلبم پیش تو اسکان بگیرد تو حضرت آرام جانی ای حسن جان من از طفولیت به نامت مبتلایم خوشنود از این حال جنون و ابتلایم خرسندم از این که غم تو شد بلایم اصلاً خودت کردی اسیر کربلایم روزی رسان نوکرانی ای حسن جان در میزنم شاید نگاهت را ببینم یک چشمه شاید روی ماهت را ببینم حسن رخ و چشم سیاهت را ببینم شاید که لایق بودم آهت را ببینم غمگین غم‌های نهانی ای حسن جان در میزنم درباز کن بر من نظر کن من شاعرت هستم به شعر من اثر کن منظومه‌ام را از غم خود با خبر کن از کوچه‌های کودکی خودت گذر کن تو آگه از سرّ نهانی ای حسن جان از کوچه‌ای که غم در آن تکثیر می‌شد ناموس ذات حق در آن تحقیر می‌شد بی حرمتی بر آیه‌ی تطهیر می‌شد آنجا که بغض و کینه‌ها تصویر می‌شد آن کوچه را تو روضه‌خوانی ای حسن جان وقتی که باد کینه در آن کوچه پیچید سد شد مسیر و ناگهان آن کوچه لرزید بعدش صدای نحس آن بی دین که غُرید وَ چشم‌های کودکی که داشت می‌دید وای از بلای آسمانی ای حسن جان هی بر سرانگشتان پایت قد کشیدی هی این طرف هی آن طرف‌تر می‌دویدی غمگین‌ترین تصویر خلقت را تو دیدی بی احترامی کرد و آقا تو شنیدی ناموس حق را پاسبانی ای حسن جان در قلب تو این ماجرا جاماند آن روز در چشم‌هایت این بلا جاماند آن روز در گوشت آن لحن و صدا جاماند آن روز وقتی به چادر جای پا جاماند آن روز این درد را تنها تو دانی ای حسن جان این روضه مرقومه را تنها تو دیدی ضرب هجوم لطمه را تنها تو دیدی وقت لگد، معصومه را تنها تو دیدی آن مادر مظلومه را تنها تو دیدی از دیده‌هایت خون فشانی ای حسن جان ــــــــــــــــــــ خوشبخت✍ .
. صل‌الله‌علیک‌یاحسن‌ابن‌علی‌ایها‌المجتبی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو ذره‌پروری و من از ذره کمترم عمریست سایه تو بود بر سر سرم من مستمند گوشه‌ای از خوان لطف تو شادم به نوکران حریم تو نوکرم خو کرده‌ام به جود تو و مهربانی‌ات من زنده‌ام ز فیض تو ای شاه ذوالکرم یادم که نیست عاشقی‌ام کی شروع شد انگار عاشق رخت از عالم ذرم هر شب به شوق کوی تو پر باز می‌کنم هر شب به شوق کوی تو آقا مسافرم گرچه نشد زیارت تو روزی‌ام ولی احساس می‌کنم که برایت کبوترم آری مسافرم به دیار مدینه‌ات آنجا که نیست گنبد و گلدسته و حرم آری مسافرم و فقط توشه‌ام بود این سینه پر از شرر و دیده ترم ــــــــــــــــــــــــــــ خوشبخت✍ .
السلام علیکِ یا اُم الائمه و النُجبَاء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کوچه‌ای تنگ چه بوی خطری می‌آید مادری خسته کنارش پسری می‌آید کوچه انگار از این بیم به خود می‌لرزد گویی از قصه‌ی تلخی خبری می‌آید یک نفر آمده و سد شده راه کوچه بی حیایی که از او بد نظری می‌آید همه‌ی عاطفه و عشق ز یک سو آمد این طرف فتنه‌ی شوم و شرری می‌آید پاره شد نامه رد فدک و گل پسرش دید آن پنجه به سمت قمری می‌آید پنجه رد شد ز سر گل پسر و واویلا ناله از تیزی سنگ گذری می‌آید مادری نقش زمین گل پسرش مبهوت است خون ز پیشانی و اشک از بصری می‌آید پُرِ کابوس شود خواب پسر از امروز تا همان روز که لخت جگری می‌آید ــــــــــــــــــــــــــــ .
. السلام علیک یا حسن ابن علی ایها المجتبی یابن رسول الله ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از زهر کین بال و پرم آتش گرفته اصلاً تمام پیکرم آتش گرفته این زهر شاید مرهمی باشد برای زخمی که از آن خاطرم آتش گرفته در خاطراتم صحنه‌ای دارم که هر دم باعث شده چشم ترم آتش گرفته من دیده‌ام در کودکی با چشم‌هایم حنانه پیغمبرم آتش گرفته در کوچه‌ای خلوت پلیدی راه را بست دیدم فضا دور و برم آتش گرفته گفتم رعایت می‌کند چون داغداریم! دیدم که آنجا باورم آتش گرفته رد شد ز بالای سرم یک پنجه و بعد دیدم که چشمی محترم آتش گرفته حالا پر از دردم ولی لبخند دارم حالا که از کینه پرم آتش گرفته باید حسین و زینب و عباس آیند اینجا دلم در بسترم آتش گرفته عباس باید چشم زینب را بگیرد زیرا که چشم خواهرم آتش گرفته دور و برم هستید، پس الحمدلله.... گرچه وجود مضطرم آتش گرفته می‌بینم آن روزی که در گودی گودال گوید حسینم: حنجرم آتش گرفته حالا همه هستید پیش من؛ امان از..... تنگ غروبی که حرم آتش گرفته می‌سوزم از وقت غروب و قحط غیرت طفلی بگوید معجرم آتش گرفته ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوشبخت✍ .
. علیه السلام می خواست ذکر ما بکند یا «کریم» را بخشید هرچه داشت فقیر و یتیم را مظلوم و خاکی است و به نام حسن خدا شاید که آفریده چنین «یا کریم» را یکبار نه، دو‌مرتبه از هستی اش گذشت در سایه اش گرفت غریب و مقیم را اهل کرامتند همه، منتها حسن شد شهره سفره داری باب النعیم را بی خادم است گرد بقیع و خدا گذاشت جارو کش مزار شریفش نسیم را .
. شعر در وصف شما گرچه رفیع است ولی به کرمخانه ی بی مثل و رقیبت نرسد عهده دار کَرم آل پیمبر (ص) حسن (ع) است کیست آنکس که به او فیض و نصیبت نرسد؟ ورقی خورد اگر صفحه ی تقدیر شما کاش دفترچه ی عمرت به مصیبت نرسد شد اگر صفحه ی تاریخ، غم دفترتان صفحه ی رفتن و اوصاف غریبت نرسد ای جگر سوخته خون جگرت در طشت است کاش (س) گهر صبر و شکیبت نرسد از شما هرکه از این خانه رود گفت (ع) جان ندادی تو (ع) ، تا که حبیبت نرسد گرچه هستی تو امامش ندهی جان هرگز او طبیب است نرو گر که طبیبت نرسد چشم بگشودی و بر چشم پر اشکش گفتی: گریه کم کن که مُصابم به مصیبت نرسد چهره ام سبز شد از زهر هلاهل اما رنگ این چهره که بر خدّ تریبت نرسد لب من گرچه ز خون دل من خونین است باز بر داغ تو و شیب خضیبت نرسد گرچه دنیا دل من را به خدا آتش زد غصه ی من به فراز و به نشیبت نرسد آتش افتاد اگر بر دل من دردی نیست آتش ای کاش به اطفال نجیبت نرسد کاش ای گل نشوی بر کف گودال، گلاب کاش پرپر نشوی، نکهت سیبت نرسد شیشه ی عطر پر از رایحه ی سیب، حسین! کاش سنگی به سرِ چشمْ فریبت نرسد کاش قرآنِ سرت بر سر نی ها نرود خبر از نغمه ی قرآن عجیبت نرسد ✍ 1404/05/31 ، حضرت (ص)، و ، آقا (ع) تسلیت .
. علیه_السلام خیالِ ضریح... من میگذارم عاقبت سر، بر ضریحت آخر شود چشمم مُنور ،بر ضریحت می پاشم ای مولا کنار خادمانت روزی گلاب ناب قمصر، بر ضریحت حتی خیالش هم مرا دیوانه کرده... صبح دوشنبه دست نوکر، بر ضریحت کوری چشم قوم وهابیّت آقا با زر بکوبم نام حیدر ، بر ضریحت صحنت محل اجتماع عرشیان و کرده تبرُک جبرئیل پر ، بر ضریحت شکر خدا گویم من از فیض زیارت دارم به لب، الله اکبر بر ضریحت دیدم به خوابم که شبی در زیر قبه زل میزنم با دیده ی تر ، بر ضریحت وقتی گریز روضه ها از کوچه باشد بوسه زند مادر مکرر ، بر ضریحت ✍ .