eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
276 عکس
174 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. حالم از این همه آزار به هم می ریزد با زمین خوردن زن کار به هم می ریزد یاس آنقدر نحیف است که حتی یک بار با فشار در و دیوار به هم می ریزد گر بیفتد درِ این باغ روی گل حتما ساقه اش را نوک مسمار به هم می ریزد دوست با رفتن یک دوست زمین می خورد و یار با رفتن یک یار به هم می ریزد تو اگر پر بزنی از حسنین و زینب بیشتر حیدر کرار به هم می ریزد روزها می گذرد کرببلا می آید مادری موقع دیدار به هم می ریزد عمه می گفت که آرام بگیرید،اگر بشود حرمله بیدار به هم می ریزد پای نی جان رقیه به لبش می آید روی نی رأس علمدار به هم می ریزد زینبش می رسد از راه و شبیه حیدر خطبه می خواند و بازار به هم می ریزد تا که حرف از لب خشک تو وسط می آید روزه و سفره ی افطار به هم می ریزد .
. سلام_الله_علیها ۱۱۴۷ ز پا افتاده ام دیگر منم که سخت بیمارم به قربان سرت حس می‌کنم آقا که سربارم همان در پشت در مُردم، ولیکن طاقت آوردم به عشق اینکه تو باشی دو سه روزی پرستارم منی که عالم و آدم بوَد محتاج من امّا خودم وقت قدم برداشتن محتاج دیوارم تماشا کن همه هستم، زمین شد خسته از دستم ز بس خوردم زمین با سر، دوچندان دردِ سر دارم شدم پهلو به پهلو و لباسم باز گل انداخت به باغ سینه‌ام گلهای سرخ و لاله می‌کارم حلالم کن تو را این روزها من تار می بینم از آن سیلی به سختی پلک روی پلک بگذارم شده حجم تنم کوچک شدم هم وزن یک کودک حلالم کن اگر که میروم ای یار ناچارم میان بستر افتادم ولی سربسته میگویم که من از درد شب تا صبح را پیوسته بیدارم اگر تا صبح بیدارم دعا کردم به جان تو دعا کردم به وقت غسل نبینی زخم مسمارم مرا قنفذ زدو دیدم میان کوچه افتادی تو افتادی و با افتادنت دادند آزارم ✍ .
. آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه بعد زهرا این سوال خیلی از مردم شده زنده می‌ماند علی آیا بدون فاطمه؟ فاطمه، جان امیرالمومنین را حفظ کرد حفظ شد جان علی اما بدون فاطمه بیشتر از قبل مشتاق شهادت شد علی جای ماندن نیست این دنیا بدون فاطمه همتراز فاطمه دیگر نباشد در جهان پس علی مانده است بی‌همتا بدون فاطمه تا قیامت پرچم حیدر نمی‌افتد زمین راه زهرا طی شود حتی بدون فاطمه روزی همسایه‌ها از سوی زهرا می‌رسید رزقشان پس قطع شد حالا بدون فاطمه با کنیزش هم شبیه دخترش رفتار کرد داغ مادر دیده است اسما بدون فاطمه روز محشر گر شفاعت را کند از ما دریغ زار خواهد بود کار ما بدون فاطمه مادر سادات رفت و دخترش پنجاه سال پیر شد تا عصر عاشورا بدون فاطمه .
. زهرا اگر بماني و غم را رها كني از نو دوباره زندگي ام را بنا كني تنها همين كه دست نگيري به پهلويت دردي كه هست در جگرم را دوا كني بي تو نفس كشيدن من هم مصيبت است بايد خودت براي شفايت دعا كني حالم شبيه حال خودت رو به راه نيست آيا شود كه گوشه ي چشمي به ما كني جاني دوباره در تن من ميدمي اگر نام مرا شبيه گذشته صدا كني پس ماندن ات محال نباشد چرا كه تو با يك نگاه از همه دفع بلا كني وقتش رسيده است كه با دست خسته ات فكري براي بي كفن كربلا كني زهرا بمان و پيرهنش را تمام كن تا گريه ها براي غم بوريا كني زهرا بمان كه زينبم از بين قتلگاه از پيكر بدون سر او جدا كني... ✍ .
. کارت شده به جای تماشا گریستن کارم شده به جای مداوا گریستن تقسیم کرده‌ایم در این خانه کار را از تو نفس نفس زدن از ما گریستن می‌خواستم به زور تبسم کنم نشد فرقی نداشت خنده‌ی ما تا گریستن گفتند حق ماست صدای تو نشنویم ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن حال حسن شده‌است در این خانه تا به صبح یا بینِ خواب ناله‌زدن یا گریستن طوری گره زدند به کارم که چاره نیست جز گوشه‌ای نشستن و تنها گریستن طوری گره زدند تو را پشت در به میخ شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن در هِق هِق‌ات مواظب اوضاع خویش باش خون می‌چکد زِ سینه‌ی تو با گریستن مرهم گذاشتیم و افاقه نمی‌کند کارم شده به جای مداوا گریستن مانند تو سه ساله‌ی این خانه می‌شود نان شبش زِ دوری بابا  گریستن... با ناله گفت نیزه نشین  نیزه شاهد است من را ببین کشانده کجا‌ها گریستن دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند پای مرا کشید به دعوا گریستن از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت جانی نداشتم چه رسد تا گریستن شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد  لو داد جای دخترکت را گریستن تا گریه‌ام گرفت مرا بیشتر زدند تاثیر عکس داشت خدایا گریستن تا قافله رسیدم و از وضع صورتم شد باز کار قافله‌ی ما گریستن من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت دیدیم و حالِ  ما شده حالا گریستن ۱۴۰۳✍ .
. از مدینه تا بهشت ----------- ای شده در زیر نورِ چهره ات پیدا بهشت این تویی در روبروی آسمان ها یا بهشت گوهری دارد بنام فاطمه ختم رسل این تویی بر مصطفی ، ای گوهر یکتا بهشت دختری دارد رسول کبریا چون فاطمه دختری دارد که می گردد ازو احیا بهشت ای تو بانوی بهشتی این بُوَد ایمان من در حریم خود ندارد مثل زهرا را بهشت گرچه بوده جاودان و گرچه باشد بی کران می خورد از دست تو آب بقا حالا بهشت ای تلاطم خیزِ الطاف الهی فاطمه با تو دارد در حریم خویشتن دریا بهشت ای گل عطر آفرین گلشن آل رسول مثل تو هرگز ندارد لاله ای حتّی بهشت بیتُ الْاَحزان از نفس های تو بوی گل گرفت با حضورت فاطمه گردیده بود آنجا بهشت رفتی امّا جاده ها را دیده ام ای آفتاب ردّ پایی مانده از تو ، از مدینه تا بهشت «یاسر» از درگاه مهر فاطمه غافل مباش جایگاهت می شود با لطف او فردا بهشت ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. درد سخت است و داغ از آن بدتر نیست بر باغ از این خزان بدتر داغ مادر کشنده است و عظیم مرگ یک مادر جوان بدتر دستِ بسته بد است و اما باز بند بر دست پهلوان بدتر آتش هر جاست خانمان سوز است گر بیفتد به آشیان بدتر بین آتش زنی نماند کاش یک دو کودک در آن میان بدتر . پشت در آتش و زنی تنها لگدی آید همزمان بدتر اثر سوختگی نخواهد رفت گر بیفتد به گیسوان بدتر تیره باشد لباس ، خواهد شد حال آتش گرفتگان بدتر زدن زن کمال نامردی است زن که باشد نفس زنان بدتر گفت زن را نمی زنند اما زد مغیره به قصد جان بدتر میوه قبل از رسیدنش افتاد شده اوضاع باغبان بدتر  ✍
. خورشید عالمتاب من! تابش نکردی در خانه ات احساس آرامش نکردی یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی حتی میان بسترت هم ایستادی زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی! این زخمِ روی سینه ی تو کارِ در نیست در شهر گشتم، مرهم درد کمر نیست باور کن اینجا از علی مظلوم تر نیست حالا که من تنها شدم وقت سفر نیست کار مرا با رفتن خود زار کردی با درد پهلو روز آخر کار کردی میخواهد از اشکم دو دست لاغرت چه؟ چیزی بگو! آمد سر این پیکرت چه؟ گیرم لباست نو شود، آن بسترت چه؟ میخندی اما گریه های دخترت چه؟ آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت پای وصیت های تو آخر بهم ریخت تابوت تو آماده و تابوت من نه! کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه! در شعله ها افتاده بوده این بدن، نه؟ جای همه هست این وسط، جای حسن نه! خیره شدن هایش به آن چادر، اشاره است در دست هایش تکه های گوشواره است خانم! ندیدم بین کوچه مَردی اصلاً پیدا نکردم همدمی، همدردی اصلاً زهرا نمی آید به من شبگردی اصلاً فکری برای بچه هایت کردی اصلاً؟ برخیز و آن چادر نمازت را سرت کن جان علی، چاره برای دخترت کن لرزان شده پایم، دگر حیدر بریده قلب برادر سوخته، خواهر بریده روزی حسینش میشود حنجر بریده با کُندی خنجر شود آن سر، بریده آنجا که غیر از نیزه ها چیزی تنش نیست دنبال سر می گردی و پیراهنش نیست ✍ .
. بساط خوشی‌ رو برپا می کنم هرچی غصه باشه ، حاشا می کنم تا یه خُرده حالتو عوض بشه خودِ من درو به روت وا می کنم کاش خزون باغچمونو زرد نکنه کلبه‌ی گرممونو سرد نکنه میشه دستمو بگیری ، راه برم... دستِ خیبرشکنم درد نکنه خیلی وقته پیش تو نخندیدم بین مَردم غریبی‌هاتو دیدم الهی تصدقت ، غم نخوری! من خودم جواب سلامتو میدم برا دردام بودنِ تو مرهمه اگه جونمم برات بدم ، کمه نگو با دستِ شکسته کار نکن کدبانوی خونه‌اتم ، وظیفمه! سفره ی ساده‌ی ما بی نظیره سخته پخت و پز ولی دلپذیره آتیش تنور کمی زیاد بشه صورت سوخته ی من گُر می گیره سوختنم توو شعله‌ها تو رو سوزوند یه لگد میخ‌و به دنده‌هام کوبوند شیشهٔ عمر تو ، من بودم علی! پشت در شکستنم ، تو رو شکوند فرصت شادی مُهَیّا نمیشه دیگه زهرای تو زهرا نمیشه همه میدونن توو سن و سال من این‌قدر قد کسی تا نمیشه تو خودت شاهدی که چی کشیدم به تو خیره می شدم ، نمی دیدم چشم اگه کم‌سو بشه ، دردسره حسن و حسینو تشخیص نمیدم یه گوشه نَشین واسم عزا بگیر انتقام منو از غما بگیر قنفذ و مغیره رو محل نده میری مسجد سرتو بالا بگیر دوس دارم به وعده‌هام عمل کنم زندگی زهره ، واسَت عسل کنم تموم حسرتِ من ، محسنَمه! بچه امو نشد یه بار بغل کنم نمیخوام پشتتو خم کنم علی! داغ تازه ای علم کنم علی! خواهشاً مرگمو از خدا بخواه دعا کن زحمتو کم کنم علی! .
. به سردی می رود هر داغ اما داغ مادر نه بخوان از روضه ی گودال، اما روضه ی در نه! چگونه می شود مرثیه خوان داغ زهرا(س) بود از آتش گفت اما از هجوم فتنه و شر نه سوال حضرت زهرا (س)گمانم پشت در این بود علی(ع) جان عقده ی این قوم بود از فتح خیبر نه!؟ دفاع از ولایت را چه زیبا کرده او معنا که جان داده است اما در هجوم فتنه، سنگر نه خوارج با سقیفه باب شد وقتی که نااهلان خلاف امر طاها و خدا گفتند حیدر نه... .
. سلام_الله_علیها زهراست آن که عرش خدا بوده محفلش تعظیم کرده اند ائمه مقابلش روح الامین در اوج تعالی و قرب خود شد مفتخر به خادمیِ بین منزلش جز او کدام زن، شب عقدش عطا نمود پیراهن عروسی خود را به سائلش او را خدا به مصحف خود مدح کرده است این شعرهای ما که ندارند قابلش بوسه به دست اُم ابیها زدن شده بالاترین مقام نبی در فضائلش مشمول رحمت است کنار پل صراط هر کس دعای حضرت زهراست شاملش وقت هجوم، حرمت او حفظ شد؟ نشد تا روز حشر لعنت شیعه به قاتلش افتاد درب سوخته روی گل علی تا که شود به لحظه ی پیکار، حائلش جا خورد فضه تا که به زهرا نظاره کرد تغییر کرده بود ز بس که شمایلش باری شبیه شیشه، زمان شکستنش تحمیل می کند چه غمی را به حاملش ✍ .
. خانه‌ را بر سرم از داغِ خود آوار مکن جارو از فضه مگیر آب شدی کار مکن تب مکن  لرزه مکن  خوب شو و  خواب برو لب مگز  حرف بزن  دردِ خود انکار مکن نان نپز  خاک مگیر  آرد مکن  راه مرو بسترت جمع مکن  کار به اصرار مکن به خود از درد مپیچ  آب مشو  چهره نگیر بغلی باز کن و  حالِ حسن زار مکن   نفسی آب بنوش  آه مکش  سرفه مکن زخمِ خود تازه مکن  مقنعه خونبار مکن نفسم حبس نمان  آینه‌ام خورد مشو قسمتم خنده‌ی  نا‌مردمِ بی‌عار مکن حرفِ تابوت نزن  باز وصیت ننویس یاد محسن نکن و بر جگرم خار مکن گفتمت فاصله‌گیر  آتش و بغض و لگد است حرفی از من نزن و  تکیه به دیوار مکن گفتم ای در مشکن  شعله نزن  سینه مسوز زخم،  مسمار مزن  آه که مسمار مکن بقچه را باز مکن  باز کفن را مشمار صحبت از غسلِ تن و نیمه‌شبِ تار مکن دست لرزان و نخ و سوزن و چشمِ تارت آه ای یار مکن  یار مکن  یار مکن پیراهن را بسپار و غم گودال نخور زینبت را نشکن  صحبت دیدار مکن زینبت زار زند دشنه‌نزن تیغ مَبُر پیراهن را مکش و زخم تلنبار مکن جرعه‌ای آب، لبش خشک تنش پامال است نیزه‌ها را مشکن  این‌همه نیزار مکن شمر برگرد، گلو را سه نفر بوسیدند خنجرت بی‌اثر است  اینهمه اصرار مکن ✍ .