eitaa logo
عاشقانه ای با خدا
3.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
5 فایل
📘 محقق و پژوهشگر حوزه فقه و تربیت اسلامی . ✅️ اینجا جواب خیلی از سوالاتی که برای هممون پیش میاد رو میگیری 💎 به رابطه مون با خدا یک بار دیگه نگاه کنیم . . 🌐 ارتباط با ما: @Negahbekhoda . . . #ترک_کانال . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که چهار سال منتظر ش
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که، مصداق این ضرب المثل بود آش نخورده و دهن سوخته . 🔹️ شخصی در مقابل من غیبت کرده یا تهمت زده و من هم در گناه او شریک شده بودم . گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط سرافکندگی برایم ایجاد کرد... 🔴 خیلی سخت بود خیلی . حساب و کتاب خدا به دقت ادامه داشت. اما زمانی که بررسی اعمال من انجام می شد و نقایص کارهایم را میدیدم، گرمای شدید از سمت چپ به سوی من می‌آمد، حرارتی که نزدیک بود تمام بدنم را بسوزاند اما ♨️ این حرارت تمام بدنم را میسوزاند طوری که قابل تحمل نبود. همه جای بدن می سوخت به جز صورت و سینه و کف دست هایم. برای من جای تعجب بود چرا این سه قسمت بدن می سوزد؟ ✴️ لازم به تکلم نبود جواب سوالم را بلافاصله فهمیدم. من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد در محل حضور داشتم، پدرم به من توصیه می‌کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و اهل بیت علیهم السلام اشک میریزی ، قدر این اشک را بدان. 💎 اشک بر این بزرگان قیمتی است و ارزش آن را در قیامت می فهمیم. پدرم از بزرگان و علما منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می‌کرد. من نیز وقتی در مجالس اهل بیت گریه میکردم، اشک خود را به صورت و سینه ام می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمی سوزد. 🏮نکته دیگری که در آن وادی شاهد بودم ، بحث اشک و توبه به درگاه الهی بود . من دقت کردم که برخی گناهانی که مرتکب شده بودم، در اعمال من نیست. 🔹️ بعد از اینکه انسان از گناه توبه می کند و دیگر سمتش نمیرود، گناهانی که قبلاً مرتکب شده کاملاً از اعمالش حذف می شود. 🍃 آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم . حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است اما از طلبکار خود بی اطلاع است، با دادن رد مظالم برطرف می‌شود. ❌️ اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد، باید در دنیا برگرداند. حتی اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد، باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که، مصداق این ضرب الم
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از ابتدای جوانی و زمانی که خودم را شناختم، به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت می دادم. پدرم خیلی به من توصیه می‌کرد که مراقب بیت المال باشم و خودت را گرفتار نکنم. و از طرفی من پای منبر ها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این مطالب را می‌شنیدم. 🔹️ لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم سعی کردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم، به کار شخصی مشغول نشوم. اگر در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم. به همان میزان و کمی بیشتر، اضافه کاری بدون حقوق انجام می دادم که مشکلی ایجاد نشود. با خودم میگفتم حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است. از طرفی در محل کار نیز تلاش میکردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم. 🏮این موارد را در نامه عمل میدیدم جوان پشت میز به من گفت: خدا را شکر کن که بیت المال بر گردن نداری، وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب می کردی! 🔴 اتفاقاً در همان جا کسانی را می دیدم که شدیداً گرفتار هستند، گرفتار رضایت تمام مردم ، گرفتار بیت المال . 🔹️ این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت، یعنی به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من فوت کردند، ببینم. یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند. یا اگر کسی را می دیدم لازم به صحبت نبود، به راحتی می فهمیدم که چه مشکلی دارد. یکباره و در یک لحظه میشد تمام این موارد را فهمید. ♨️ من چقدر افرادی رو دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال به آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمام مردم این کشور حتی آنها که بعدها به دنیا می آیند، حلالیت می طلبیدند. 🌅 اما در یکی از صفحات این کتاب قطور یک مصرفی برای من نوشته بود که خیلی وحشت کردم، یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند تا کتاب خاطرات شهدا به واحد من آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها اینجا بماند تا سرباز هایی که بعدا می آیند در ساعات بیکاری استفاده کند. 🔹️ کتاب‌های خوبی بود یک سال روی طاقچه بود و سرباز هایی که شیفت شب بودند یا ساعات بیکاری داشتن استفاده می کردند. 🔹️ بعد از مدتی من از آن واحد به مکان دیگری منتقل شدم، همراه با وسایل شخصی که می بردم، کتاب ها را هم بردم. یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت، احساس کردم که این کتاب‌ها استفاده نمی شود، شرایط مکان جدید با واحد قبلی فرق داشت و سرباز ها و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند. کتاب‌ها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم اینجا بماند بهتر استفاده می شود . 💠 جوان پشت میز اشاره به این ماجرای کتاب‌ها کرد و گفت: این کتاب ها جزو بیت المال و برای آن مکان بود، شما بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی اگر آنها را نگه میداشتی و به مکان اول نمی آوردی باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به واحد شما می آمدند، حلالیت میطلبیدی. ✴️ واقعا ترسیدم با خودم گفتم من تازه نیت خیر داشتم و از کتاب ها استفاده شخصی نکردم ، به منزل نبرده بودم، بلکه به واحد دیگری بردم که بیشتر استفاده شود . خدا به داد کسانی برسد که بیت المال را ملک شخصی خود کرده‌اند... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از ابتدای جوانی و زمانی که خودم را شناختم، به حق الناس و بیت
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد، یکی از روزها برای من خاطره ساز شد . چون در آن وضعیت ما به باطن اعمال آگاه می شدیم. 🔹️ یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را می فهمیدیم . چیزی که امروز به اسم شانس بیان می شود ، اصلاً آنجا مورد تایید نبود. بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی از علتها رخ می‌داد . 🔹️ روزی در دوران جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم ، کلاس های روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسید، نمی دانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها خسته بودند و داخل چادر خوابیده بودند من و یکی از رفقا می رفتیم و با اذیت کردن آنها را از خواب بیدار می کردیم. 🔹️ برای همین یک چادر کوچک و به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. 🔴 شب دوم اردو بود که باز هم بقیه رو اذیت کردیم و سریع برگشتم چادر خودمان که بخوابیم. ♨️ البته بگذریم از اینکه هر چه ثواب اعمال خیر و داشتم به خاطر این کارها از دست دادم. 🔹️ وقتی در اواخر شب چادر خودمان برگشتیم ، دیدم یک نفر سر جای من خوابیده، من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو برای خودم یک رختخواب قشنگ درست کرده بودم. 📌 چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده، فکر کردم یکی از بچه ها می خواهد من را اذیت کند. لذا همینطور که پوتین پایم بود ، جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم. یک باره دیدم حاج آقا ...که امام جماعت اردوگاه بود، از جا پرید و قلبش را گرفته و داد میزد... کی بود ؟ چی شد؟ ✴️ وحشت کردم سریع از چادر آمدم بیرون. بعد ها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه ما را اذیت کنند به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست. اما لگد خیلی بدی زده بودم، بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش. ❌️ حاج آقا آمد از چادر بیرون و با عصبانیت گفت: الهی پات بشکنه. مگه من چیکار کردم که این جوری لگد زدی؟ جلو رفتم و گفتم :حاج آقا غلط کردم ببخشید من با کسی دیگه شما را اشتباه گرفتم، اصلا حواسم نبود که پوتین پایم کردم و ممکن است ضربه شدید شود. 🔹️ خلاصه آن شب خیلی معذرت خواهی کردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده ، شما بروید بخوابید ، من توی ماشین می خوام، فقط با اجازه بالش خودم را برمیدارم. ⭕️ چراغ برداشتم و رفتم توی چادر همین که بالش را برداشتم ، دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد. حاج آقا هم داخل شد و هر طوری بود عقرب رو کشتیم. حاجی نگاهی به من کرد و گفت: جان مرا نجات دادی اما بد لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هم رفتم داخل ماشین خوابیدم روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. ❗️روز بعد من در حین تمرین در باشگاه ورزشهای رزمی پایم شکست. اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. ⚡️ جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مأمور بود که تو را بکشد اما صدقه ای که آن روز دادی مرگ تو را به عقب انداخت... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد، یکی از روزها بر
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. یادم افتاد عصر همان روز خانم من زنگ زد و گفت ؛ فلانی که همسایه ماست، خیلی مشکل مالی دارد ، هیچی برای خوردن ندارند. اجازه دارم از پول‌هایی که کنار گذاشتی مبلغی به آنها بدهم؟ گفتم آخه این پول ها برای خرید موتور است، اما عیبی نداره هر چقدر می خواهی به آنها بده. 🔴 جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت ولی آن روحانی که لگد خورد، ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را میخورد، ولی به نفرین ایشان پای تو هم شکست . بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد. ♨️ البته این نکته را باید ذکر کنم به من گفته شد: که صدقات صله رحم نماز جماعت و زیارت اهل بیت و حضور در جلسات دینی و هرکاری که خالصانه و رضای خدا انجام دهید جزو مدت عمرت حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می گردد. ❌️ بیشتر مردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور می‌کنند، اگر انسان بتواند حتی قدم کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بر دارد اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید. 🔹️ در بررسی اعمال خود مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود. ❗️ مثلاً شخصی از من آدرس میخواست من او را کامل راهنمایی کردم ، او هم دعا کرد و رفت. 📌 من نتیجه آن را به خوبی در نامه عمل مشاهده کردم! ✴️ یا اینکه وقتی کاری برای رضای خدا و حل مشکل مردم انجام میدادم اثر آن در زندگی روزمره مشاهده می شد... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. یادم افتاد عصر همان ر
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 اینکه ما در طی روز حوادثی را از سر می‌گذرانیم و می‌گوییم خوب شد این طور نشد، یا می‌گویم خدا را شکر که از این بدتر نشد، به خاطر دعای خیر افرادی است که مشکلی از آنها برطرف کردیم. 🔹️ من هر روز برای رسیدن به محل کار مسیری را در اتوبان طی می کنم، همیشه اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم. 🔹️ یک روز بارانی پیرزنی با یک ساک که پر از وسایل زیر باران مانده بود ، با اینکه خطرناک بود، اما ایستادم و او را سوار کردم. ساک وسایل او گلی شده بود و صندلی را کثیف کرد. اما چیزی نگفتم. ✴️ پیرزن تا به مقصد برسد، مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم : هر چه میخواهی پول بدهی برای اموات ما صلوات بفرست. ♻️ من در آن سوی هستی و بستگان و اموات خودم را دیدم. آنها از من به خاطر دعاهای آن پیرزن و صلوات هایی که برای ایشان فرستاد حسابی طرح تشکر کردند. 📣 این را هم بگویم که صلوات واقعا ذکر و دعای معجزه گری است . آن‌قدر خیرات و برکات در آن نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم. 🌟 پیامبر اکرم فرمودند: گره گشایی از کار مومن، از ۷۰ بار حج خانه خداوند بالاتر است. 💠 ثمرات این گره‌گشایی آنجا بسیار ملموس بود. بیشتر این ثمرات، در زندگی دنیایی اتفاق می افتد. ✅️ یعنی وقتی انسان در این دنیا خودش را به خاطر دیگران به سختی بیندازد، اثرش را بیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد کرد... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 اینکه ما در طی روز حوادثی را از سر می‌گذرانیم و می‌گوییم خوب
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔹️ یادم می‌آید که در دوران دبیرستان بیشتر شب‌ها در مسجد و بسیج بودم. جلسات قرآن و هیئت که تمام می شد، در واحد بسیج بودم و حتی برخی شبها تا صبح می ماندم و سپس به مدرسه می رفتم. 💠 یک نوجوان دبیرستانی در بسیج ثبت نام کرده بود. او چهره زیبایی داشت و بسیار پسر ساده ای بود. 🔹️ یک شب پس از اتمام فعالیت به ساعتم نگاه کردم، یک ساعت به اذان صبح بود. بقیه دوستان به منزل رفتند. من هم به اتاق دارالقرآن بسیج رفتم و مشغول نماز شب شدم. ✴️ همان نوجوان یکباره وارد اتاق شد و سریع در کنارم نشست، وقتی نمازم تمام شد، با تعجب گفتم چیزی شده؟ ❗️با رنگ پریده گفت: هیچی شما الان چه نمازی می خواندی؟ گفتم نماز شب . قبل اذان صبح مستحب است که این نماز را بخوانیم خیلی ثواب دارد . گفت به من هم یاد میدهی؟ به او یاد دادم و در کنارم مشغول نماز شد. ⭕️ اما می دانستم و از چیزی ترسیده و نگران است . بعد از نماز صبح با هم از مسجد بیرون آمدیم. 🔹️ گفتم: اگر مشکلی هست بگو من مثل برادرت هستم . گفت: روبروی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود و با تهدید می خواست من را به خانه اش ببرد. حتی تا نیمه شب منتظر مانده بود. من فرار کردم و پیش شما آمدم. ♨️ روز بعد یک برخورد جدی با آن جوان هرزه کردم و حسابی او را تهدید کردم. آن جوان هرزه دیگر سمت بچه های مسجد نیامد. 🔹️ این نوجوان هم با ما رفیق و مسجدی شد. البته خیلی برای هدایت او وقت گذاشتم . خداروشکر الان از جوانان مومن محل ماست. ♻️ مدتی بعد دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند، شش ماه یا بیشتر درگیر مسائل گزینش شدند. اما کل زمان پیگیری استخدام بنده یک هفته بیشتر طول نکشید. 🔹️ تمام رفقای من فکر می‌کردند که این پارتی داشتم، اما آنجا به من گفتند: زحمتی که برای رضای خدا برای آن نوجوان کشیدی، باعث شد که در کار استخدام کمتر اذیت شوی و کار شما زودتر هماهنگ شود. البته این پاداش دنیایش بود پاداش آخرتی اش در نامه عمل شما محفوظ است. ⚡️حتی به من گفتند: اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی دارید، نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام میدادی. ✅️ من شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت: کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در حال کمک به بندگان خدا کشیده باشید؛ آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا میکند که انسان حسرت کارهای نکرده را می خورد... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔹️ یادم می‌آید که در دوران دبیرستان بیشتر شب‌ها در مسجد و بسیج
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 یک روز همسرم به من گفت دختری را در مدرسه دیده ام که از لحاظ جسمی خیلی ضعیف است چندین بار از حال رفته و... 🔹️پیگیری کردم یک دختر یتیم و بی سرپرست است . بیا امروز به منزلشان برویم. آدرس شان را بلدم . با هم راه افتادیم در حاشیه شهر وارد یک منزل کوچک شدیم که یک اتاق بیشتر نداشت . هیچ گونه امکانات رفاهی در آنجا دیده نمی شد. یخچال و یک اجاق گاز در کنار اتاق بود... 🔹️ مادر و دختر در آن خانه زندگی می کردند پدر این دختر ها در سانحه رانندگی مرحوم شده بود. ♨️ به بهانه خوردن آب سر یخچال رفتن هیچ چیزی در این یخچال نبود. سرم داغ شده بود. خدایا چه کنم؟ خودم شرایط مالی خوبی نداشتم . چطور باید به آنها کمک میکردم؟ فکری به ذهنم رسید، به سراغ خاله ام رفتم. ✴️ او همسر شهید انسان مومن و دست به خیری بوده و هست. او را به منزل آنها آوردم. شرایط منزل شان را دید. خودم نیز کمک کردم و همان شب برای آن دو دختر کاپشن و لباس مناسب خریدیم. 🔹️ خاله ام آخرشب با کلی وسایل برگشت و یخچال آنها را پر از مواد غذایی کرد. در ماه‌های بعد تا توانست زندگی آنها را تامین نمود. 🔴 وقتی در آن سوی هستی مشغول بررسی اعمال بودم، مشاهده کردم که شوهر خاله ام به سمت من آمد. او از رفقایم بود که شهید شد و در کنار دیگر شهدا در بهشت برزخی عند ربهم یرزقون بود. ⚡️به من که رسید، در آغوشم گرفت و صورتم را بوسید. خیلی از من تشکر کرد. وقتی علت را سال کردم گفت: توفیق رسیدگی به آن خانواده یتیم را شما به همسرم دادی. نمیدانی چه خیرات و برکاتی نصیب شما و همسر من شد. ✅️ خدا میداند که با گره گشایی از کار مردم چه مشکلات دنیایی و آخرتی از شما حل میشود... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 یک روز همسرم به من گفت دختری را در مدرسه دیده ام که از لحاظ ج
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 خیلی مطلب در موضوع ارتباط با نامحرم شنیده بودم. اینکه وقتی یک مرد و زن نامحرم در یک مکان خلوت قرار میگیرند، نفر سوم آنها شیطان است یا وقتی جوان به سوی خدا حرکت می کند، شیطان با ابزار جنس مخالف به سوی او می آید و... یا در جای دیگر بیان شده که در اوقات بیکاری شیطان به سراغ فکر انسان می رود و خیلی از رفقای مذهبی را دیدم که به خاطر اختلاط با نامحرم گرفتار وسوسه های شیطان شده و در زندگی دچار مشکلات شدند. 🔴 این موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد زنانی که با نامحرم در تماس هستند نیز، به همین دردسرها دچار می‌شوند. ⚡️ اینجا بود که کلام حضرت زهرا سلام الله علیها را درک کردم که می فرمودند بهترین (حالت) برای زنان این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبیند و نامحرمان نیز او را نبینند. 🔹️ شکر خدا از دوره جوانی اوقات بیکاری نداشتم که بخواهم به موضوعات اینگونه فکر کنم و در همان ابتدای جوانی شرایط ازدواج برای من فراهم شد . ♨️ اما در کتاب اعمال من یک موضوع بود که خدا را شکر که بخیر گذشت. در سالهای اولیه که موبایل آمده بود برای دوستان خودم با گوشی پیامک می فرستادم. بیشتر برای من شوخی و لطیفه و بود. 🔹️ آن زمان تلگرام و شبکه های اجتماعی نبود، لذا از پیامک بیشتر استفاده میشد. رفقای ما هم در جواب برای ما جوک می فرستادند. 📛 در این میان یک نفر با شماره ناشناس برای لطیفه های عاشقانه می‌فرستاد. من هم در جواب برای جوک می فرستادم ، نمیدانستم این شخص کیست. یکی دو بار زنگ زدم اما گوشی را جواب نداد. 🔹️ اما بیشتر مطالب ارسالی او لطیفه های عاشقانه بود برای همین یک بار از شماره ثابت به او زنگ زدم، به محض اینکه گوشی را برداشت و بدون اینکه حرفی بزنم متوجه شدم یک خانم جوان است. 💠 بلافاصله گوشی رو قطع کردم در آن لحظه به بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیام هایش را جواب ندادم. 🔹️ یادم هست با جوان پشت میز خیلی صحبت کردم . بارها در مورد اعمال و رفتار انسانها برای من مثال میزد . همینطور که برخی اعمال روزانه مرا نشان میداد ، به من گفت: نگاه نامحرم و ارتباط با نامحرم خیلی در رشد معنوی انسان ها مشکل ساز است . 🌟 مگر نخوانده ای که خداوند در آیه ۳۰ سوره نور می فرماید: به مومنان بگو چشم های خود را از نگاه به نامحرم فرو گیرند. ❌️ بعد به من گفت اگر شما تلفن را قطع نمیکردی، گناه سنگینی در نامه اعمالت ثبت می‌شد و تاوان بزرگی در دنیا می دادی. ✴️ جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه من را به شهادت دید جمله ای بیان کرد که خیلی برایم عجیب بود . او گفت: 《اگر علاقه مند باشید و برای شما شهادت نوشته باشند؛ هرگونه نگاه حرام که شما داشته باشید، شش ماه شهادت شما را به عقب می‌اندازد...》 ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 خیلی مطلب در موضوع ارتباط با نامحرم شنیده بودم. اینکه وقتی یک
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 خوب آن ایام را به خاطر دارم. اردوی خواهران برگزار شده بود. به من گفتند: شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی. 🔹️ اما مربیان خواهر کار اردو را پیگیری می‌کنند، فقط برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست. در ضمن از سرباز ها استفاده نکن . 🔸️ من سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردو می رفتم و غذا رو میکشیدم و روی میز می چیدم و با هیچ‌کس حرفی نمی زدم. 🔴 شب اول یکی از دخترانی که در اردو بود، دیرتر از بقیه آمد. و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد. من سرم پایین بود و فقط جواب سلام را دادم. ❌️ روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اینکه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم مطلب دیگری گفت و خندید و حرف‌هایی زد که... من هیچ عکس العملی نشان ندادم. ♨️ خلاصه هر بار که به این اردوگاه می آمدم با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم، اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم. ⭕️ در بررسی اما وقتی به این اردو رسیدیم، جوان به من گفت: اگر در مکروحیله آن زن گرفتاری می شدی، به جز آبرو ، کار و حتی خانواده ات را از دست می دادی. برخی گناهان اثر نامطلوب اینگونه در زندگی روزمره دارد. 🔹️یکی از دوستان همکارم فرزند شهید بود، خیلی با هم رفیق بودیم شوخی میکردیم . یکبار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت: تو باید بروی با مادر فلانی ازدواج کنی، تا با هم فامیل شوید. اگر ازدواج کنید ، فلانی هم پسرت می‌شود. از آن روز به بعد سر شوخی ما باز شد، این رفیق را پسرم صدا میکردم و هر زمان به منزل دوستم می رفتیم و مادر این بنده خدا را می‌دیدیم، ناخودآگاه می‌خندیدیم... 💠 در آن وادی وانفسا پدر همین رفیق من در مقابل من قرار گرفت. همان شهیدی که ما در مورد همسرش شوخی میکردیم. 📛 ایشان با ناراحتی گفت چه حقی داشتی در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطوری شوخی کنید؟! ... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 خوب آن ایام را به خاطر دارم. اردوی خواهران برگزار شده بود. ب
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم، این بود که برخی بستگان و آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدار کردم. 🔹️ یکی از آنها عموی خدابیامرزم بود. او در بیمارستان هم کنارم بود. او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. ❓️سوال کردم عمو این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟ 🌾 گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم، پدرم یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما گذاشت. شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد. 🔴 اما با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد . آنها باغ را بین خودشان تقسیم کردند و فروختند و البته هیچکدام از آنها عاقبت بخیر نشدند. در اینجا نیز تمام آنها گرفتارند. ♨️ چون با اموال یه چند یتیم این کار را کردند. حالا این باغ را به جای باغی که در دنیا از دست دادم به من دادند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. 🔹️ بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت این باغ دو در دارد. که یکی از آنها برای پدر شما است که به زودی باز میشود. در نزدیکی باغ عمویم یک باغ بزرگ بود که سرسبزی آن مثال زدنی بود این باغ متعلق به یکی از بستگان ما بود که به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود. ⚡️همینطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد. این فامیل ما بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می کرد. 🔹️ من از این ماجرا شگفت زده شدم با تعجب گفتم: چرا باغ شما سوخت؟ او هم گفت: پسرم، همه اینها از بلایی است که پسرم بر سرم می آورد. او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین وقف شده به من برسد. 🔸️ این بنده خدا با حسرت این جملات را تکرار می کرد. بعد پرسیدم حالا چه می شود؟ چه کار باید بکنید؟ 📛 گفت مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات، باغ من آباد شود. به شرطی که پسرم نابودش نکند. 🔹️ من در جریان ماجرای و زمین وقفی و پسر ناخلفش بودم برای همین بحث را ادامه ندادم... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم، این بود که برخی
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 اینجا می توانستیم به هرکجا که میخواهیم سر بزنیم. یعنی همین که اراده می کردیم، بدون لحظه ای درنگ به مقصد می‌رسیدیم. 🔹️ پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ، یک لحظه دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. 🔹️ مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیاست. یعنی نمی‌دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! 🌱 کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل ها را ندیده و هیچ تصویر و فیلمی از آنجا مشاهده نکرده، هرچه برایش بگوییم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند. حکایت ما با بقیه مردم هم اینگونه است، اما باید طوری بگویم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. 🌾 من وارد باغ بزرگی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی عبور می کردم که بسیار نرم و زیبا بودند. 🪷 بوی عطر گل های مختلف مشام انسان را نوازش می داد، درختان آنجا همه نوع میوه ای را در خود داشتند. میوه هایی زیبا و درخشان. 🌳 من بر روی چمن‌ها دراز کشیدم. گویی یک تخت نرم و راحت و شبیه پر قو بود. بوی عطر همه جا رو گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می رسید . اصلا نمی شود آنجا را توصیف کرد. به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و یک درخت نخل پر از خرما را دیدم. با خودم گفتم خرمای اینجا چه مزه ای دارد؟ ✴️ یکباره دیدم، درخت نخل به سمت من خم شد، من دستم را بلند کردم و یکی از خرما را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمی توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم. 🔹️ در اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می شود، اما آن خرما، نمی دانید چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم ، دیدم چمن ها به حالت قبل برگشت. به سمت رودخانه رفتم. در دنیا کنار رودخانه ها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم و تا پای ما کثیف نشود. 🌟 اما همین که کنار رودخانه رسیدم، دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست. به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود . دوست داشتم داخل آب بپرم. ⭕️ اما با خودم گفتم بهتر است، سریعتر به سمت قصر پسرعمه ام بروم . 💠 ناگفته نماند ، آن طرف رود ، یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود، نمی‌دانم چطور توصیف کنم با تمام قصرهای دنیا متفاوت بود... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 اینجا می توانستیم به هرکجا که میخواهیم سر بزنیم. یعنی همین که
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 چیزی شبیه قصر های یخی که در کارتون های بچگی میدیم، تمام دیوارهای قصر نورانی بود، میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم، اما متوجه شدم اگر بخواهم می توانم از روی آب عبور کنم . 🦋 از روی آب گذشتم و مبهوت قصر زیبای پسر عمه ام شدم. وقتی با او صحبت میکردم میگفت: ما در اینجا در همسایگی اهل بیت علیهم السلام هستیم، می توانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت های بزرگ بهشت برزخی است. حتی می‌توانیم به ملاقات دوستان شهید و شهدای محل و دوستان و بستگان خود برویم. 🔸️ سال ۸۸ توفیق شد که در ماه رجب و ماه شعبان زائر مکه و مدینه باشیم. ما مُحرم شدیم و وارد مسجد الحرام شدیم. بعد از اتمام اعمال به محل قرار آمدم. روحانی کاروان به من گفت سه تا از خواهران الان آمدند. شما زحمت می کشید و این سه نفر را برای طواف ببرید؟ 🔹️خسته بودم اما قبول کردم. سه تا از خانم‌های جوان کاروان به سمت من آمدند، تا نگاهم به آنها افتاد سرم را پایین انداختم. 🔹️ یک حوله اضافه داشتم، یک سر حوله را دست خودم گرفتم و سر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم . گفتم من در طی طواف نباید برگردم. حرم الهی هم به خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید و دنبال من بیایید. 💠 یکی دو ساعت بعد با خستگی فراوان به محل قرار کاروان برگشتم. در کل این مدت اصلا آنها نگاه نکردم و حرفی نزدم . وظیفه ای برای انجام طواف آنها نداشتم اما فقط برای رضای خدا این کار را انجام دادم. ⭕️ در روزهایی که در مکه مستقر بودیم خیلی ها مرتب به بازار می رفتند ، اما من به جای این گونه کارها چندین بار برای طواف اقدام کردم . ✴️ ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سپس به نیابت شهدا مشغول شدم و از فرصت ها برای کسب معنویات استفاده کردم. ⚡️ در لحظاتی که اعمال من محاسبه می‌شد، جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد و گفت: به خاطر طواف خالصانه ای که همراه آن خانم ها انجام دادی ثواب حج واجب در نامه اعمالت ثبت شد. و گفت: ثواب طواف هایی که به نیابت از دیگران انجام دادی دو برابر در نامه اعمال خود ثبت می شود... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 چیزی شبیه قصر های یخی که در کارتون های بچگی میدیم، تمام دیوار
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم، متوجه شدم که مامور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد، را گرفته، جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. 🔹️ بعد به انتهای قبرستان رفتم، در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه میکرد. 🔴 یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی گفتی؟ لعن می کنی؟ گفتم: نخیر ، دستم رو ول کن. اما و همینطور داد میزد و با سر و صدا بقیه ماموران را دور خودش جمع کرد . 📛 در همین حال یک دفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین علیه السلام زد . ♨️ من دیگر سکوت را جایز ندانستم. همینکه این حرف زشت از دهان او خارج شد و بقیه زائران شنیدند، دیگر سکوت را جایز ندانستم یکبار کشیده محکمی به صورت او زدم. بلافاصله ۴ مامور به سر من ریختم و شروع به زدن من کردند. یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه‌ها اذیتم میکرد. 🔹️ چند نفر از زائران جلو آمد و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و سریع فرار کردم. ✅️ اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی علیه السلام با آن مأمور درگیر شدید و کتف شما آسیب دید، برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی علیه السلام در نامه عمل شما ثبت شده است... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود. 🔹️ یکی از معلمان و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق‌العاده‌ای داشت تا بچه ها را جذب مسجد و هیئت کند. خالصانه فعالیت می کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی تاثیر داشت. 🔴 این مرد خدا یکبار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد. بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم در درجه آنها بود. من توانستم با او صحبت کنم. 🌱 ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. در واقع در دنیا شهید زندگی کرد و به مقام شهدا دست یافت. ❓️اما سوالی که در ذهنم بود، تصادف و عدم رعایت قانون و در واقع علت مرگش بود. ایشان گفت من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل خود برخورد کردم، هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود. 🔹️در جای دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهر به خاک سپرده شده بود، را دیدم اما خیلی گرفتار بود، و اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت. تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود و... اما چرا؟ ♨️ خودش گفت من برای جهاد به جبهه نرفتم، به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم و برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم. که اونجا بمباران شد من کشته شدم. بدنم را با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من از رزمنده ام و ... 🔹️ اما مهم ترین مطلبی که از شهدا دیدم، مربوط به یکی از همسایگان ما بود خوب به یادداشتم، که در دوران دبیرستان بیشتر شب‌ها در مسجد محل کلاس و جلسه قرآن و یا هیئت داشتیم . ❌️آخر شب به وقت به منزل می آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور می‌کردیم . از همون بچگی شیطنت داشتم. با برخی از بچه ها زنگ خانه مردم را می‌زدیم و سریع فرار می کردیم... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد،
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسباندند. صدای زنگ قطع نمی شد. 🔴 یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیان مسجد محل بود بیرون آمد، چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. 🔹️ شنیده بود که من قبلا هم از این کارها کردم، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم که چه کار می کنی؟! ♨️ هرچی اصرار کردم که من نبودم و ... بی فایده بود. او مرا به مقابل منزل مان برد و پدرم را صدا زد. 📛 آن شب همسایه ما عروسی داشت توی خیابان و جلوی منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتی این مطلب را شنید، خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه، حسابی مرا کتک زد. 🔸️جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت، چند سال بعد در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. 💠 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من ، در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم : من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در مورد من زود قضاوت کرد... ✴️ او گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا تو از آن شهید راضی شوی. ⚡️بعد یک باره دیدم که صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاک می شد و اعمال خوب آن باقی می ماند. خیلی خوشحال شدم، ذوق زده بودم و حدود یکی دو سال از اعمال من اینطور طی شد، جوان پشت میز گفت: راضی شدی؟ 🔹️ گفتم : عالی است، البته بعدها پشیمان شدم چرا نگداشتم تمام اعمال بدم را پاک کند! اما باز بد نبود.. ✅️ همان لحظه دیدم که آن شهید آمد و سلام و روبوسی کرد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت: با این که لازم نبود اما گفتم بیایم و حضوری از شما حلالیت بطلبم، هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان ک
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در میان دوستان نوجوان فوق العاده پر استعدادی بود که در نوجوانی حافظ و قاری قرآن شد و برای بسیاری از بچه‌های محل الگو گردید. از لحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خیلی از بزرگترها به ما می گفتند ، کاش مثل فلانی بودید. 🔹️ این پسر به دنبال مفاهیم قرآن رفت و در ۱۶ سالگی استاد کامل شده بود . 🔹️ در جلسات هفتگی مجلس مسجد برای ما از درس های قرآن می گفت و در جوانانی مثل من ، خیلی تاثیر داشت. 🔸️ دوران دبیرستان تمام شد و به دانشگاه یکی از شهرها رفت و ما هم استخدام شدیم دیگر از او خبر نداشتیم. 💠 گذشت تا اینکه در آن وادی یکباره یاد او افتادم. البته به یاد قرآن‌ افتادم. 🔴 چون دیدم برخی از کسانی که در دنیا با قرآن مأنوس بودند و به آن عمل می کردند چه جایگاه بالایی داشتند. آنها همین طور آیات قرآن را می‌خواندند و بالا می‌رفتند. 📛 اما برخلاف آنها قاریان و کسانی که مردم، آنها را به عنوان حافظ و عامل به قرآن می شناختند، اما اهل عمل به دستورات قرآن نبودند، در عذاب سختی گرفتار بودند . به خصوص کسانی که برخی حقایق قرآنی در زمینه مقام اهل بیت علیهم السلام و پیروی از این بزرگواران را فهمیده بودند اما در عمل در مقابل این واقعیت های دینی موضع گرفتند. ♨️ من یکباره دوست قرآنی دوران نوجوانی را در چنین جایگاهی دیدم. جایی در جهنم برای او آماده شده بود، که بسیار وحشتناک بود خداوند قسمت کسی نکند . چنان ترسی داشتم که نمی‌توانستم سوالی بپرسم اما با یک نگاه دقیق کل ماجرا را فهمیدم. ❌️ او با اینکه بسیاری از حقایق قرآنی را فهمیده بود اما به خاطر روحیه راحت طلبی و تحت تاثیر برخی اساتید که بحث یکسان بودن ادیان را مطرح می‌کردند، دین خودش را تغییر داد. 🔹️ دوست قرآنی من با آن راه درست را می‌شناخت با تغییر دین راه جهنم را برای خود هموار کرد. در زمینه گمراهی برخی جوانان محل مجرم شناخته شد چرا که الگویی برای آنها شده بود و خبر تغییر دین او واکنش‌های بدی در بین جوانان ایجاد کرد . البته اساتید او هم در این گمراهی و در آن جایگاه جهنمی با او شریک بودند... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در میان دوستان نوجوان فوق العاده پر استعدادی بود که در نوجوان
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻از دیگر موقعیت هایی که در جهنم و در نزدیکی او مشاهده کردم، نحوه عذاب برخی افراد بود که من از سابقه ایمان و انقلابی بودن آنها مطلع بودم. ⚡️ مثلاً جایی را دیدم که شبیه یک سطح معمولی بود وقتی خوب دقت کردم دیدم این سطح پر از نوک شمشیر و نیزه است... اصلا نمیشد آنجا راه رفت، شبیه پشت جوجه تیغی بود ،بعد دیدم کسی را از دور می آورند... ♨️ پاهایش را بسته بودند و او را از سر و ته آویزان کرده و بدنش را روی سطح می کشیدند ، فریادهای او دل هرکسی را به لرزه می انداخت، تمام بدنش زخمی بود. 🔹️ کمی آن طرف تر را نگاه کردم یک استخر پر از مواد مذاب بود، مانند آنچه از آتشفشان ها خارج می شود... یک سینی گرد با قطر حدود یک متر در وسط آن قرار داشته و شخصی روی سینی نشسته بود. 📛 هر چند دقیقه یک بار شخص تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب می افتد، بعد تلاش می کرد و به روی این سینی برمی‌گشت. 🔹️کمی که دردهای بدنش بهتر می‌شد، دوباره همین ماجرا تکرار می شد ، واقعا وحشت کردم. ⭕️ من این افراد را می‌شناختم و گفتم :اینها که خیلی برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدن فقط در چند مورد... 🔸️نگذاشتند سخن من تمام شود... ماجرای طلحه و زبیر را به یادم آوردند. کسانی که در صدر اسلام و در جوانی برای خدا و اسلام بسیار زحمت کشیدند، اما سرانجام در مقابل اسلام واقعی قرار گرفتند و فتنه های بزرگ ایجاد کردند... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻از دیگر موقعیت هایی که در جهنم و در نزدیکی او مشاهده کردم، نحو
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از وقتی مشغول به کار شدم حسابِ سال داشتم، یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص می کردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت می‌کردم. 🔸️ با اینکه روحانیون خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت یک پیرمرد روحانی در محل ما هست بیا و خمس مالت را به او بده و رسیدش را بگیر. 🔹️ در زمینه خمس خیلی احتیاط میکردم، خیلی مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد . من از اواسط دهه هفتاد مقلد رهبری معظم انقلاب شدم ، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید . 🔹️ یکی از همان سالها وقتی خمس را پرداخت کردم، به این پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد. هفته بعد وقتی رسید خمس را آورد با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت‌الله... است. 🔴 گفتم این چیه؟ اشتباه نشده ؟! من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم. او هم گفت فرقی نداره. 🔸️با عصبانیت به او برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاوری. من به شما تاکید کردم که مقلد رهبری هستم و می خواهم خمس من به دفتر ایشان برسد. 🔸️ او هم هفته بعد یک رسید بدون مهر برای من آورد، که نفهمیدم صحیح است یا نه. از سال بعد هم خمس خودم را مستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز می کردم. ♨️ یکی دو سال بعد خبردار شدم پیرمرد روحانی از دنیا رفت . من بعدها متوجه شدم که این شخص حساب چند نفر دیگر را هم به همین صورت جابجا کرده! 📛 در آن زمانی که مشغول حساب و کتاب اعمال بودم، یک بار هم این پیرمرد را دیدم خیلی اوضاع آشفته ای داشت، در زمینه حق الناس به خیلی‌ها بدهکار و گرفتار بود . بیشترین گرفتاری او به بحث خمس برمی‌گشت . برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند. ⭕️ پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد، حلالش کنم، اما اینقدر اوضاع او مشکل داشت، که با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد. من هم قبول نکردم. ❌️ در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت می طلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی، کسانی هستند که از دنیا رفته اند، حساب آنها که هنوز در دنیا هستند ، مانده تا زمانی که آنها هم به برزخ وارد شوند. 🔻حساب و کتاب شما با آنها که زنده اند، بعد از مرگشان انجام می شود. بعد دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: وای به حال افرادی که سالها عبادت کردند اما حق الناس را مراعات نکردند. ✴️ اما این را هم بدان اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشی، ده برابر آن در نامه عملت ثبت می‌شود اما اگر به برزخ کشیده شود ، همان مقدار خواهد بود... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از وقتی مشغول به کار شدم حسابِ سال داشتم، یعنی همه ساله اضافه
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند، حق الله است. می گویند دست خداست و ان شاءالله خدا از تقصیر ما میگذرد . حق الناس هم که مشخص است. ⭕️ اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن تقریباً حساسیت بین مردم دیده نمی شود گویی حق بدن را هم خدا بخشیده! ⚡️ اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق بدن (حق النفس) می‌شد. 🔹️ در روزگار جوانی با رفقا و بچه های محل برای تفریح به یکی از باغ‌های اطراف شهر رفتیم. کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرده بود و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. 🔸️ سیگار را یکی یکی روشن کرد و دست رفقا می داد، من هم در خانه ای بزرگ شده بودم که پدرم سیگاری بود، اما از سیگار نفرت داشتم. 🔹️ آن روز با وجود کراهت، اما برای اینکه انگشت نما نشوم، سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم، حالم خیلی بد شد، خیلی سرفه کردم، انگار تنگی نفس گرفته بودم. 💠 بعد از آن هیچ وقتی که سراغ قلیان و سیگار نرفتم اما در آن وانفسا این صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو که میدانستی سیگار ضرر دارد ، چرا همان یک بار را کشیدی؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی. همین باعث گرفتاری ام شد . ♨️ در آنجا برخی از افراد را دیدم که انسان های مذهبی و خوبی بودند، بسیاری از احکام دین را رعایت کرده بودند، اما به حق النفس اهمیت نداده بودند، آنها به خاطر سیگار و قلیان به بیماری و مرگ زودرس دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر به بدن گرفتار بودند... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند، حق الله
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از همشهری های ما بود کسی که به ایمانِ او اعتقاد داشتیم ، او مدتی قبل از دنیا رفت. حال او را در وضعیتی دیدم که خوشایند نبود، گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخی را نداشت. 🔴 وقتی مرا دید با التماس از من خواهش کرد که کاری برایش انجام دهم. لازم نبود حرفی بزند، من همه چیز را با یک نگاه میفهمیدم . گفتم اگر توانستم چشم. ⚡️ او هم مثل خیلی‌های دیگر گرفتار حق الناس بود. مدتی بعد از بهبودی به سراغ برادر کوچکترش رفتم که بتوانم کاری برایش انجام دهم. 🔹️ به برادرش گفتم: خدا رحمت کند برادر شما را اما یک سوال دارم از برادرتان راضی هستی؟ نگاهی از سر تعجب به من کرد و گفت: این چه حرفیه؟ خدا رحمتش کنه برادرم خیلی مومن بود، همیشه برایش خیرات می دهم. 🔸️ گفتم اما برادرت پیغام داده که من گرفتار حق الناس هستم. باید برادر کوچکترم مرا حلال کند. 🔹️ایشان با اخم را نگاه کرد و گفت اشتباه می کنی. گفتم: اما برادرت به من توضیح داده. اگر لطف کنی و بشنوی برایت میگویم‌ ولی باید قول بدهی که او را حلال کنی. 🔸️ لبخند تلخی بر لبانش نقش بست و گفت: جالب شد، بگو. اگر واقعا درست باشد حلالش می کنم. 💰گفتم شما ۲۰ سال قبل با برادر در یک کار اقتصادی شراکت داشتید، ۱۰۰ هزار تومان شما و ۱۰۰ هزار تومان برادرت آوردید و برادرت این پول را به کسی داد که کار کند. 🔹️ این بنده خدا گفت بله خوب یادمه یک سال شراکت داشتیم. آن شخص سود را ماهیانه به حساب برادرم می ریخت و او هم هر ماه دو هزار تومان به من میداد. ♨️ گفتم مشکل همین مطلب است سود شما سه هزار تومان بوده که هزار تومان را برادرت برمی داشت. 🔹️ باز هم با تعجب نگاهم کرد و گفت از کجا میدانی ؟ گفتم : خودش همین مطلب را به من گفت. قول دادی حلالش کنی . من این را گفتم و رفتم. 💠 یکی دو ماه بعد ایشان به سراغ من آمد و گفت آن روز که شما آمدی از همان شخصی که پول در اختیارش بود و کار اقتصادی می کرد، پیگیری کردم، حرف شما درست بود، اما برادرم حکم پدر برایم داشت و حلالش کردم. ⭕️ همان شب برادرم را در خواب دیدم، خیلی خوشحال بود و همین طور از من تشکر میکرد. 🔸️ بعد هم به من گفت برو داخل حیاط خانه مادر . فلان نقطه را حفر کن. یک جعبه گذاشته ام که چند سکه طلا داخل آن است ، گذاشته بودم برای روز مبادا این سکه ها هدیه برای توست. 🔸️ ایشان ادامه داد : من رفتم و سکه ها را پیدا کردم ، حالا آمدم پیش شما و می‌خواهم ، دو سه تا از این سکه ها را برای کار خیر بدم، تا ثوابش برای برادرم باشد . من هم خدا را شکر کردم یکی دو خانواده مستحق را به او معرفی کردم و الحمدالله پول خوبی به آنها پرداخت شد... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 از همشهری های ما بود کسی که به ایمانِ او اعتقاد داشتیم ، او م
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در مورد اهمیت تشکیل خانواده شاید لازم به هیچگونه تذکری نباشد. درست است که قبول بارِ خانواده کار سخت و سنگینی است، اما در روایات ما ، ازدواج سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان منوط به ازدواج و تشکیل خانواده است . وقتی هم که فرزندی متولد می شود خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود. 🔹️ البته این را هم باید اشاره کرد که تمام امور دنیا به خصوص همین تشکیل خانواده با سختی و گرفتاری همراه است. چرا که خداوند در آیه ۴ سوره بلد میفرماید: به درستی که ما انسان را در سختی و رنج آفریده ایم، یعنی حالِ دنیا اینگونه است که با سختی‌ها و مشکلات آمیخته شده ، اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار می گیرد ، خیرات و برکات الهی بر او نازل می گردد. 🔸️ از طرفی بسیاری از خیرات توسط فرزند برای انسان ارسال می شود. شاید هیچ باقیات الصالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان نباشد. ☀️ برای همین است که امام رضا علیه السلام می فرماید: وقتی خداوند خیر بنده اش را بخواهد، وی را نمی‌میراند تا فرزندش را ببیند. ✴️ بنده از نوجوانی یاد گرفتم که هر کار خوبی انجام می‌دهم و اگر صدقه میدهم ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند ، از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران مادرانم نثار کنم. 💠 در آنسوی هستی پدربزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند، مشاهده کردم. آنها مرتب از من تشکر می‌کردند و می‌گفتند ما به وجود اولادی مثل تو افتخار می کنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده بسیار مهم و کارگشا بود . ما همیشه برایت دعا می کنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید. 🔹️ در میان بستگان ما خیلی از افراد فامیل در داخل فامیل ازدواج می کنند. من هم با دختر دایی خودم ازدواج کردم . از طرفی من در میان فامیل معروف هستم که خیلی اهل صله رحم هستم، زیاد به فامیل سر میزنم. 🔸️ عمه ای دارم که مادر شهید است، همان که پسرش در اتاق عمل بالای سرم بود . تمام فامیل به من می‌گویند که تو پسر این عمه هستی. از بس که به عمه سر میزنم و تلاش در راه حل مشکلات ایشان دارم. 💎 دعای خیر اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاری هایم بوده. ✅️ حتی به من نشان دادند که در برخی موارد حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد، با دعای فامیل و والدین من برطرف شد... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 در مورد اهمیت تشکیل خانواده شاید لازم به هیچگونه تذکری نباشد.
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻جوان پشت میز وقتی نابودی بسیاری از اعمال مرا دید؛ نکته جالبی را به من یادآور شد و گفت: من دیدم برخی انسان های دانا جدا از اینکه کارهای خود را برای رضای خدا انجام می‌دهند، اما در ادامه ثواب کارهای خوبی که در دنیا انجام میدهند را به یکی از چهارده معصوم هدیه می‌کنند. 🔴 انسان ها ممکن است در ادامه زندگی به خاطر گناهان و اشتباهات ثواب اعمال خوب خود را از دست بدهند و در نتیجه وقتی به برزخ می آیند؛ مانند تو دست خالی هستند. در این زمان آنها که این ثواب ها را هدیه گرفته اند؛ به آن شخص سر می زنند و از او دلجویی می کنند. 💠 این بزرگواران که به این ثواب ها احتیاج ندارند ؛ لذا این اعمال خیر را به همان شخص برمی گردانند. 💎 بنابراین به شما توصیه می‌کنم که خالصانه این کار را انجام دهید؛ یعنی ثواب تمام کارهای خیر خودتان را به مقربین درگاه الهی هدیه نمایید. ⁉️ این مطلب خیلی به دلم نشست. به جوان پشت میز گفتم: چرا خداوند بعضی از کسانی که دین و ایمان درست و حسابی ندارند، اینقدر مال و ثروت می دهد ؟! این کار اهل ایمان را در مورد راه درست به شک و تردید می‌اندازد . ✅️ او هم گفت: خداوند برخی افراد که از مسیر دور شده و غرق در دنیا شدند و برای دستورات پروردگار ارزش قائل نیستند را به حال خود رها می کند تا در آن سوی هستی به حساب آنها رسیدگی شود... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻جوان پشت میز وقتی نابودی بسیاری از اعمال مرا دید؛ نکته جالبی ر
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 برخی از این افراد فکر می‌کنند که به محض اینکه از خداوند چیزی از مال دنیا می خواهند، سریع به آنها داده می شود تا دیگر با خدا حرف نزنند. 🔹️ به تعبیر شما سریع او را رد می کنند که صدای او را نشنوند. 🔴 برخی از این افراد فکر می‌کنند که مقرب خدا هستند که هرچه می خواهند، فراهم می شود. اما در واقع اینطور نیست اینها به حال خود رها شده‌اند، میخواهند کار خوب کنند اما توفیق نمی یابند. کار خیری هم اگر انجام دهند یا باعث فساد می شود و یا آن را نابود میکنند. 🔸️من این گفتگو را به یاد داشتم تا اینکه سال بعد در یک جلسه فامیلی یکی از افراد ثروتمند بی ایمان را دیدم. درست مصداق همان کلام بود، اهل نماز و عبادت نبود ، اما میگفت هر چه از خدا بخواهیم سریع میدهد. 🔹️ گفتم: کدام کشور رفته ای؟ گفت: بیشتر کشورهای دنیا رفته ام و همینطور اسم کشورها را برد. 🔹️ گفتم: چند بار تا حالا کربلا رفتی؟ چند سفر مشهد رفتی ؟ خنده ای از سر تمسخر کرد و گفت: کربلا که فعلا امنیت ندارد. اما اگر بخواهم قطار را کامل می خرم و همه رو مشهد می برم. ⁉️ دوباره سوالم را تکرار کردم، چند بار تا حالا مشهد رفتی؟ گفت: یک بار برای پروژه اقتصادی رفتم و زود برگشتم. گفتم: حرم امام رضا علیه السلام هم رفتی؟ گفت فرصت نشد، اما اراده کنم میروم. بعد یکی از بزرگترهای هیئت فامیلی را صدا کرد و گفت حاجی امسال هزینه غذای ده شب محرم را به حساب من بزار. این را گفت و بلند شد و رفت. ✅️ درست یکی دو شب مانده به محرم اعضای هیئت به سراغ او رفتند که هزینه غذا را بگیرند، اما خارج از کشور بود و بعد از عاشورا برگشت. 💠 باز هم مثل همیشه مردمان عادی هزینه محرم را پرداخت کردند. خبر دارم که هنوز این شخص توفیق زیارت مشهد را پیدا نکرده... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 برخی از این افراد فکر می‌کنند که به محض اینکه از خداوند چیزی
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻خیلی سخت بود، حساب کتاب خیلی دقیق ادامه داشت. ثانیه به ثانیه را حساب می کردند. 🔹️زمان هایی که باید در محل کار حضور داشته باشم را خیلی با دقت بررسی می‌کردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه. خداروشکر این مراحل خوبی گذشت. 🌱 زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم، محاسبه کردند و گفتند : دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جز عمرت محاسبه نمی کنیم. یعنی بازخواستی ندارد و میتوانی به راحتی از این دوسال بگذری. ⚡️ در آنجا برخی دوستان همکاران و حتی برخی آشنایان را می‌دیدم، بدن مثالیِ آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند . می توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم. 💠 عجیب بود که برخی از دوستان و همکاران را دیدم که به عنوان شهید راهی برزخ شدند و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی می رفتند. چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم. 💎 جوانی که پشت میز بود گفت: برای بسیاری از همکاران و دوستان از شهادت را نوشتند به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند. ✴️ به جوان پشت میز اشاره کردم و گفتم چه کار می‌توانم بکنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم؟ 🔸️ اشاره کرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر علیه السلام، زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است، پرچم اسلام به دست او است. 🔴 همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم، عجیب اینکه افراد بسیاری آنها را می‌شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند، اما نمی توانستند و اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم، اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود. ♨️ خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند. حق الناس میلیون‌ها انسان را به گردن داشتند. 📛 از همه کمک می خواستند اما هیچکس به آنها توجه نمی‌کرد. مسئولینی که روزگاری برای خودشان کسی بودند و با خدمه و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند ، غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس می کردند... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯
عاشقانه ای با خدا
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻خیلی سخت بود، حساب کتاب خیلی دقیق ادامه داشت. ثانیه به ثانیه ر
❇️ بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت 🔻 بعد سوالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و او جواب داد. ❓️ مثلاً در مورد امام عصر علیه السلام و زمان ظهور پرسیدم، ایشان گفت: باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود. 🔴 اما بیشتر مردم با وجود مشکلات، امام زمان علیه السلام را نمی خواهند. اگر بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه می‌کنند. 🔹️ بعد مثالی زد و گفت: مدتی پیش مسابقه فوتبال بود ، بسیاری از مردم در مکان های مقدس ، امام زمان علیه السلام را برای نتیجه این بازی قسم می دادند! 💠 من از نشانه های ظهور سوال کردم، از اینکه اسرائیل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشور های به ظاهر اسلامی با آنان همکاری می کنند و... ⚡️جوان پشت میزند لبخندی زد و گفت: نگران نباش اینها کفی بر روی آب هستند، نیست و نابود می شوند. شما نباید سست شوید، نباید ایمان خود را از دست بدهید، مگر به آیه ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکرده ای ؟ "و لا تهنوا ولا تحزنوا..." 🌟 در این آیه خداوند متعال می‌فرماید سست نشوید و غمگین نباشید شما اگر ایمان داشته باشید برترین گروه انسانها هستید... ... https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16 ╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯