eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
620 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2هزار ویدیو
280 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 5⃣4⃣ عثمان این همه روحیه را از کدام فروشگاه میخرید؟؟ لیوان کاغذی را جایی نزدیک پایم گذاشت. " خیلی کله شقی.. عین هانیه.." هانیه اش پر از آه بود.. و جمع شده در خود، با آرامترین صوت ممکن گفت : " چقدر دلم براش تنگ شده. " نمیدانستم وضع کداممان بهتر است؟ من که خبر مرگ دانیال را شنیده بودم یا بی خبری عثمان از مرگ و زندگی هانیه؟؟ " سارا.. یادته چند ماه پیش گفتم که اون دانیال مهربون و تو قلبت دفن کن؟ باور کن برادرت وقتی وارد اون گروه شد مُرد.. همونطور که خواهر کوچولوی من مُرد.. حرفای صوفی رو شنیدی؟ اینا فقط یه گوشه از خاطراتش بود.. صوفی حرفای زیادی داره واسه گفتن که باید بشنوی.. از دانیال، از تبدیل شدنش به ماشینِ آدم کشی.. به نظرت چیزایی که شنیدی، اصلا شبیه برادر شوخ و پرمحبتی بود که می شناختی؟ سارا واقع بین باش.. حقیقت صوفیِ و شوهری که زنده زنده دفنش کرد.. " مکث کرد، طولانی " سارا، دانیال زندست.. " آنقدر سرعتِ چرخیدنِ سرم به سمت دانیال زیاد بود که صدایِ مهره های یخ زده گردنم را به گوش شنیدم : " چی گفتی؟ " و عثمان لیوان قهوه را به طرفم دراز کرد : " بخور.. الانه که کل بدنت تَرَک برداره.. دختر، تو چطوری انقدر تحملِ سرمات بالاست. از کافه تا اینجا قدم به قدم شال و کلاه به دست، پشت سرت اومدم.. دریغ از یه بار لرزیدن.. ببینم نکنه ملکه برفی که میگن، خودِ تویی؟! دیگه کم کم باید ازت بترسمااا " ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 6⃣4⃣ وقتی در بورانِ حسدهای دنیا تبدیل به آدم برفی شوی، دیگر زمستانِ زمین برایت حکمِ شومینه را دارد.. عثمان با بی خیالی از جایش بلند شد : " دیگه این کمر، کمر بشو نیست. اوه اوه ببین چه قندیلیم بسته.." چرا جواب سوال و نگاهم را نداد. ایستادم. درست در مقابلش " دانیال کجاست؟؟ برگردیم پیش صوفی.. چرا دروغ گفت؟ اما اون گفت که مرده.. گفت که خودش دانیال و کشته.. " و با گامهایی تند به سمتِ مسیرِ کافه رفتم. عثمان به دنبالم دوید و محکم دستم را کشید : " صبر کن.. کجا با این عجله؟؟ صوفی رفته..". ناگهان زیر پایم خالی شد. دست پاچه و وحشت زده، یقه ی عثمان را چنگ زدم " کجا رفته؟؟ تو فرستادیش که بره، درسته؟ توئه عوضی داری چه به روز زندگیم میاری؟ اصلا به تو چه که من می خوام وارد این گروه بشم، هان؟ اصلا تو صوفی رو از کجا پیدا کردی؟ از کجا معلوم که همه اینا چرت و پرت نباشه؟ اول میگین دانیال مرده، حالا میگی زنده ست.. توام یه مسلمونِ آشغالی.. مثه پدرم، مثه اون دوست دانیال که زندگیمو با دین و خداش آتیش زد، مثه همه مسلمونای وحشی و سادیسمی.. چرا دست از سر این زمین و آدماش برنمیدارین هان؟ ازت متنف…." و سیلی محکمی که روی صورتم نشستو زبانی که بند آمد.. این اولین سیلیِ عمرم بود؛ آن هم از یک مسلمان.. قبلا هم اولین کتک عمرم را از دانیال خوردم، درست بعد از مسلمان شدنش.. چه اولین هایی را با این دین تجربه کردم.. آنقدر مغرور بودم که دست رویِ گونه ام نکشم. گونه ایی که سرمازده گیش، سیلیِ عثمان را مانند برش های تیغ به گیرنده های حسی ام منتقل میکرد. دست از یقیه اش کشیدم. انگار زمان قصدِ استراحت نداشت. عثمان عصبی، دست به صورت و گردنش می کشید و کلافه دور خودش می چرخید. و من باز اشک هایم را شمرده شمرده قورت دادم. باید میرفتم. آرام گام برداشتم. بی حس و بی هدف. این شانه ها برایِ این همه درد زیادی کوچک نبود؟ دانیال یادت هست، گاهی شانه هایم را فشار میدادی و با خنده میگفتی، که با یک فشار می توانی خوردشان کنم؟؟ جان سخت تر از چیزی هستم که فکرش را می کردی.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
❌ما میخواهیم علی اکبر های امام زمانمان باشیم... ⚫️چهل شب میخوانیم تا بفهمیم که کوفیان با ولی زمانشان چه کردند 🔴و صبح همان شب میخوانیم و با امام زمانمان عهد میبندیم که کوفی نباشیم نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت @asheghaneruhollah
🌹 امام صادق_ع_: پولی که خرج زیارت امام حسین می شود برمیگردد.... #یاحسین_دلتنگ_زیارتم ✅ @asheghaneruhollah
🔵 | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک 🔸شهید شب چهارم: 🔻37 روز مانده به @asheghaneruhollah
♦️با سوز دلم می رسم آخر به محرم تا باز کنم سوی خدا پر به محرم ♦️من جان نسپردم ز غم فاطمه اما شاید سی و هفت روز دیگر به محرم 🔻37 روز مانده به #محرم ✅ @asheghaneruhollah
96053104.mp3
7.49M
😭برا اونا که کربلا نرفتند 😭 نکنه میخای بگی که حرم جای بد ها نیست نکنه میخای بگی که تو که جات نیست😭 نگو نمیشه بیام 😭 رومو زمین نزن امیر 🎤 🔷شوراحساسی فوق العاده زیبا 👈پیشنهاد دانلود 🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻 ✅ @asheghaneruhollah
دلم تنگ اسٺ براے این خیابان؛ ڪہ گنبدِ #شمس_الشموس ، هر لحظہ در افقش در طلوع اسٺ.. تنگ اسٺ براے لحظہ‌اے ڪہ قدم بگذارم و بگویم: آمدم اے #شاه پناهم بده.... #23_ذی_القعده #روز_زیارتی_مخصوص_امام_رضا ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺کیا دلتنگ حرم امام رضا هستن؟؟؟ ⬅️ زیارتی بی نظیر 🎤حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان 🔻این کلیپ رو حتما ببینید و به سمت زیارت امام رضا(ع) بشتابید @asheghaneruhollah