عاشقان_ظهور
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• #زندگی_پس_از_مرگ #قسمت2⃣3⃣1⃣ پس روان شد تا نیابد زو گَزَند سگ بخورد آن نان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#زندگی_پس_از_مرگ
#قسمت3⃣3⃣1⃣
🌺🍃مؤلف گوید: چه نیکو است در این مقام نقل این کلام از شیخ سعدی که گفته:
اَجَلِّ کائنات از روی ظاهر، آدمیست و اذّل موجودات، سگ؛ به اتفاق خردمندان سگِ حق شناس بِه از آدمی ناسپاس.
سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ و گر عمری نوازی سِفله ای را
به کمتر چیزی آید با تو در جنگ و چقدر شایسته است در اینجا ذکر این خبر شریف که دل را نورانی و چشم را روشن می کند:
روایت شده که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را غلامی بود که هرگاه آن حضرت سواره به مسجد می رفت آن غلام همراه بود، چون آن حضرت از استر پیاده می گشت و داخل مسجد می شد آن غلام استر را نگاه می داشت، تا آن جناب مراجعت کند.
اتفاقاً در یکی از روزها که آن غلام بر در مسجد نشسته و استر را
نگه داشته بود، چند نفر مسافر از اهل خراسان
پیدا شدند، یکی از آنها رو کرد به او و گفت: ای غلام! میل داری که از آقای خود حضرت صادق علیه السلام خواهش کنی که مرا مکان تو قرار دهد و من غلام او باشم و به جای تو بمانم و مالم را به تو بدهم، و من مال بسیار از هر گونه دارم، تو برو و آن مال ها را برای خود قبض کن و من به جای تو اینجا می مانم.
غلام گفت: از آقای خود خواهش می کنم این را، پس رفت خدمت حضرت صادق علیه السلام و گفت: فدایت شوم، می دانی خدمت مرا نسبت به خودت و طول خدمتم را. پس هرگاه حق تعالی خیری را برای من رسانیده باشد شما منع آن خواهید کرد؟ فرمود: من آن را به تو خواهم داد از نزد خودم و از غیر خود منع می کنم تو را. پس غلام قصه آن مرد خراسانی را با خویش برای آن جناب حکایت کرد.
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت2⃣6⃣ در این حدیث اجازه داده شده است که شتاب کردن در مسافرت تا پ
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت3⃣6⃣
بخش سوم حوادث ماه رمضان
در این روزها امّت اسلامی به خاطر جنگها، فتنهها و کشتارها ضعف سیاسی جدی پیدا کرده و قوای بیگانه (رومیان) هم وارد منطقه میشوند. نشانههایی در آسمان پدیدار میگردد که امید را در دل مؤمنان شکوفا کرده و پس از این جریان است که مسائل مربوط به حضرت مهدی(عج) اصلیترین اشتغال ذهنی مردم سراسر زمین میشود؛ چرا که آیات و دلایلی که در این ماه نمایان میگردد، به حدّی است که جهانیان نمیتوانند از آن چشمپوشی کند، مانند:
1. خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی در زمان غیر عادی
یکی از مظاهر قدرت الهی که در قالب سنن معجزات جلوه کرده و اشارة مخصوصی را برای توجّه آن دسته از مؤمنان که مخلصانه منتظر ظهور بودهاند، به ارمغان میآورد، کسوف خورشید در روز سیزدهم یا چهاردهم ماه رمضان و خسوف ماه در بیست و پنجم122 همان ماه است.
علّت پدید آمدن این دو نشانه پیش از ظهور که خلاف روال عادی بوده و از اوّل خلقت آدم تا آن زمان نمونهاش دیده نشده، از این قرار است:
الف) رسوخ و عمق یافتن نظریة مهدویت و اعتقاد به حضرت در میان تمام مسلمانان؛
ب) توجّه مؤمنان مخلص به نزدیکی زمان ظهور؛ ثعلبه ازدی از امام باقر(ع) نقل کرده که فرمودند:
«آیَتَانِ تَکُونَانِ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ(عج) لَمْ تَکُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ إِلَى الْأَرْضِ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فِی النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْقَمَرُ فِی آخِرِهِ.» فَقَالَ رَجُلٌ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فِی آخِرِ الشَّهْرِ وَ الْقَمَرُ فِی النِّصْفِ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): «إِنِّی أَعْلَمُ مَا تَقُولُ وَ لَکِنَّهُمَا آیَتَانِ لَمْ تَکُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَم(ع)»؛123
#📚پی نوشتها
122.بیست و پنجم یا بیست و ششم یا بیست و هفتم، ر. ک: «مهدی منتظر(عج)» ص 291. (م).
123. کلینی، «الکافی»، ج 8، ص 212، شیخ طوسی، «الغیبـة»، ص 444؛ «بشارةالاسلام»، ص 96؛ «یومالخلاص»، ص 516؛ «تاریخ مابعدالظهور»، ص 118.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت2⃣7⃣ «اگر آنها معجزهای را مشاهده کنند از آن رو گردانده و میگ
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت3⃣7⃣
آیا آن که به سوی حقیقت هدایت میکند شایستهتر است که تبعیت شود یا آن که هدایت نپذیرفته و خود محتاج هدایت است ؛ شما را چه میشود، چگونه قضاوت میکنید؟»
لذا این ندا و صیحة آسمانی (صدای جبرئیل(ع)) مانند واقعه و پیشامد بزرگ غیر منتظرهای است که جنبة اعجازی دارد و در دل دشمنان خدا
ترس و هراس میافکند و بشارت بزرگی برای مؤمنان است که از نزدیکی ظهور حکایت میکند و این مصداق آیهای از «قرآن کریم» است که میگوید:
«إِن نَشَاء نُنَزِّل عَلَیهِم مِن السَماء آیةً فَظَّلت اَعناقُهُم لَها خاضِعین؛142
اگر بخواهیم، معجزه اى از آسمان بر آنان فرود مىآوریم تا در برابر آن، گردنهایشان خاضع گردد.»
و آیة دیگری که میگوید:
«وَ استَمع یَوم یُنادی المُنادی مِن مَکانٍ قَریبٍ یَومَ یَسمَعُونَ الصَّیَحَةَ بِالحَقِّ ذلک یَومُ الخُروجِ؛143
و آن روزی که منادی از جایی نزدیک ندا میدهد، گوش فرا ده. آنها زمانی که صیحه را به حق بشنوند، آن روز زمان خروج است.»
وظایف مؤمنان در هنگام پیشامد این صیحه
در احادیث اهل بیت(ع) در پاسخ این سؤال که راه خلاصی از حیرت و مشکلات ناشی از صیحه آسمانی چیست؟ چنین آمده است:
#📚پی نوشتها
142. سورة شعراء (26)، آیة 4.
143. سورة ق (50)، آیات 41 و 42
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨ #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت2⃣0⃣1⃣ مؤلّف گوید: اَبواَراکة مذکور از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) اس
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت3⃣0⃣1⃣
و چون او را از قصر بیرون بردیم مردم بر گرد وی اجتماع کردند گفت: کاغذ و دوات آورید تا برای شما بنویسم آنچه تا روز قیامت واقع شود. پس حجّام فرستاد تا زبان او هم ببرید و او در همان شب درگذشت.
و از فضیل بن زبیر روایت است که: روزی امیرالمؤمنین(ع) با اصحاب خود سوی بستان بُرنّی رفت و زیر خرمابنی بنشست و فرمود تا میوة آن چیدند، رطب بود، آوردند و نزد آنها نهادند رشید هجری گفت: یا امیرالمؤمنین این رطب چه نیکو است. فرمود: ای رشید تو بر تنه این نخله آویخته میشوی.
رشید گفت: من پیوسته صبح و شام نزد آن درخت میرفتم و آب میدادم و رسیدگی میکردم. حضرت امیرالمؤمنین(ع) رحلت فرمود. یک روز نزدیک نخله آمدم دیدم شاخهای آن را بریدهاند گفتم: اجل من نزدیک شد، پس یک روز آمدم عَریف یعنی کدخدای محل آمد و گفت: امیر را اجابت کن نزد امیر رفتم و داخل قصر شدم، چوب آن درخت را دیدم آنجا افکنده است، روزی دیگر آمدم نیمة دیگر آن درخت را دیدم برد و جانب چاه نصب کرد و چرخ بر آن نهاده آب میکشند گفتم: دوست من دروغ نگفت. پس کدخدا بیامد و گفت: امیر را اجابت کن، من آمدم و داخل قصر شدم و آن چوب را دیدم افتاده و پایه چرخ چاه را آنجا دیدم پس نزدیک شدم و با پای بدان زدم و گفتم: برای من پروریده شدی و برای من روییدی.
پس مرا نزد زیاد بردند گفت: از دروغهای صاحب خود بگوی. گفتم: سوگند به خدای نه من دروغ گویم و نه او دروغگوی بود. مرا خبر داد که تو دست و پای و زبان مرا میبری. گفت: والله اکنون سخن او را دروغ میگردانم، دست و پای او را ببرید و گفت بیرونش برید، چون کسان او او را بیرون بردند روی به مردم آورد و از عجایب سخن میکرد و میگفت: «سَلُونِی فَاِنَّ لِلقَوْمِ طَلِبَةً لمّا یَقْضُوها» از من بپرسید که این قوم را نزد من وامی است. پس مردی نزد زیاد رفت و گفت: این چه کار است که کردی، دست و پای او بریدی و او با مردم شگفتیها گفتن آغاز کرده است زیاد گفت: او را بازگردانید. به در قصر رسیده بود بازگردانیدند و فرمود تا زبان او را هم ببرند و به دار آویزند.
و شیخ مفید از زیاد بن نصر حارثی روایت کرده است که گفت: من نزد زیاد بودم، ناگاه رشید هجری را آوردند. زیاد به او گفت: صاحب تو یعنی علی(ع) به تو گفته است که ما با تو چه خواهیم کرد؟ گفت: آری. دست و پای مرا میبرید و بر دار میآویزید. زیاد گفت: والله حدیث او را دروغ میگردانم او را رها کنید برود چون خواست خارج شود زیاد گفت: سوگند به خدا که چیزی از برای او نمییابم بدتر از آنکه صاحب او خبر داد و دست و پای او ببرید و بر دارش آویزید. رشید گفت: هیهات هنوز چیز دیگری مانده است که امیرالمؤمنین(ع) مرا خبر داد. زیاد گفت: زبان او را هم ببرید. رشید گفت: اکنون خبر امیرالمؤمنین(ع) درست آمد و دلیل راستی او ظاهر گشت.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت2⃣8⃣ عبدالله بن ابی یعفور میگوید که امام باقر(ع) به ما فرمودند
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت3⃣8⃣
خداوند، سفرهای در قرقیسیا دارد که صاحب خبری از آسمان ندا میدهد و دیگران را آگاه میکند کهای پرندگان آسمان و درّندگان زمین برای سیر کردن خود از گوشت بدن جباران بشتابید.»
محمّد بن مسلم از امام باقر(ع) ضمن حدیثی بلند چنین نقل کرده است
«أَ لَسْتُمْ تَرَوْنَ أَعْدَاءَکُمْ یَقْتُلُونَ فِی مَعَاصِی اللَّهِ وَ یَقْتُلُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً عَلَى الدُّنْیَا دُونَکُمْ وَ أَنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ آمِنِینَ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُمْ وَ کَفَى بِالسُّفْیَانِیِّ نَقِمَةً لَکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ هُوَ مِنَ الْعَلَامَاتِ لَکُمْ مَعَ أَنَّ الْفَاسِقَ لَوْ قَدْ خَرَجَ لَمَکَثْتُمْ شَهْراً أَوْ شَهْرَیْنِ بَعْدَ خُرُوجِهِ لَمْ یَکُنْ عَلَیْکُمْ مِنْهُ بَأْسٌ حَتَّى یَقْتُلَ خَلْقاً کَثِیراً دُونَکُم؛164
آیا نمیبیند که دشمنان شما در معاصی خداوند کشته میشوند، بدون آنکه شما حضور داشته باشید؟! در حالی که شما با آرامش و امنیت در گوشة خانههایتان نشستهاید، برخی از آنها برخی را بر روی زمین میکُشند؟! سفیانی عذاب مناسبی برای دشمنان شما و نشانهای برای خودتان است. آن فاسق وقتی [در ماه رجب] سر به شورش برداشت، شما اگر یک یا دو ماه (ماه رمضان) پس از شورش او از خود حرکتی نشان ندهید، به مشکلی بر نخواهید خورد تا اینکه بسیاری از خلق، منهای شما (شیعیان) کشته شوند.»
به هر حال پس از «معرکة قرقیسیا» و کشتار و تضعیف و شکست بسیاری از آن قوای سیاسی و نظامی که ممکن بود پس از ظهور حضرت مهدی(عج) در مقابل ایشان جبههگیری کنند، تنها سفیانی است که پیروزمندانه باقی مانده و فخرفروشی میکند
📚پی نوشتها
164. نعمانی، «الغیبـة»، ص 300.
#ادامه.دارد.....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨ #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت2⃣1⃣1⃣ ابوالفرج اصفهانی گوید: ابومخنف گفت: حدیث کرد مرا ابن ابی
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت3⃣1⃣1⃣
شرح حال عمرو بن حمق
پیش از این گفتم که عمرو بن الحمق ـ رضیالله عنهـ با حجر در مسجد بود و از آنجا بگریخت و در خانة مردی از اَزْد که نام او عبیدالله بن موعد بود پنهان گشت، پس با رُفاعة بن شداد از کوفه به نهان خارج شدند و به مدائن رفتند و از آنجا به موصل و در کوهستانی بدانجا قرار گرفتند. عامل روستا مردی بود از قبیلة همدان نام او عُبیدالله بن بَلْتعه، خبر این دو تن بدو رسید. با چند تن سوار و مردم ده به جانب آنها شتافت. آن دو بیرون آمدند. عمرو شکمش آماس کرده بود به استسقاء و نیرو در تنش نمانده، اما رفاعه جوانی زورمند بود و اسبی تیزرو داشت بر آن نشست و عمرو را گفت: من از تو دفاع میکنم.
عمرو گفت: کشته شدن تو مرا چه سود دارد، خویشتن را نجات ده. او بر سواران حمله کرد چنانکه راهی یافت و اسب او را به شتاب از میان جماعت بیرون برد و سواران در پی او تاختند. مردی تیرانداز بود هیچ سواری به او نزدیک نشد مگر تیری افکند و او را بخست و مجروح کرد یا پی اسب او ببرید بازگشتند و تتمّة سرگذشت رفاعه بعد از این بیاید ان شاءالله و عمرو بن حمق را اسیر کردند پرسیدند: کیستی؟ گفت: کسی را که اگر رها کنید شما را بهتر است از آنکه بکشید و نام خود را نگفت. او را نزد حاکم موصل فرستادند و او عبدالرحمن بن عثمان ثقفی معروف به ابن امّ الحکم خواهرزادة معاویه بود این خبر به معاویه نوشت.
معاویه جواب فرستاد مردی است که با قرار خود بر پیکر عثمان نُه طعنه زده است و نباید تعدّی کرد همان نه طعنه بر بدن او فرو بر. چنان کردند و عمرو در طعنه اول یا دوم بمرد و سر او را برای معاویه فرستادند. در اسلام این اول سر است که از جایی به جایی فرستاده شد.
مؤلف گوید: اینها منقول از اهل سیر و تواریخ است و اما احادیث ما، پس شیخ کشّی روایت کرده است که: حضرت پیغمبر(ص) سَرِیّتی فرستاد یعنی لشکری که خود همراه آنها نبود و فرمود: در فلان ساعت از شب راه گم میکنید سوی چپ روید، بر مردی بگذرید چند گوسفند دارد، او را از راه بپرسید به شما راه نشان ندهد مگر از طعام او بخورید، پس قوچی برای شما بکشد و شما را بخوراند آنگاه برخیزد و شما را راه نماید. سلام مرا به او برسانید و وی را آگاه کنید که من در مدینه ظاهر شدهام.
آنها رفتند و راه را گم کردند و فراموش کردند به آن مرد سلام پیغمبر(ص) را برسانند و آن مرد عمرو بن حَمِق خزاعی بود با آنها گفت: آیا نبی(ص) در مدینه ظاهر شده است؟ گفتند: آری سپس روانة مدینه شد و به پیغمبر(ص) پیوست و بماند آن اندازه که خدای خواست. پیغمبر(ص) او را فرمود بدان جای که بودی باز گرد. وقتی امیرالمؤمنین(ع) به کوفه رفت تو هم نزد او رو. پس آن مرد به جای خود باز شد تا امیرالمؤمنین(ع) به کوفه آمد به خدمت آن حضرت رسید و در کوفه بماند.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت2⃣9⃣ بیچاره بغداد از دست پرچمهای زرد و مغرب و پرچم سفیانی.» م
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت3⃣9⃣
محلّ [نزول] عذاب و غضب الهی خواهد بود. (وای بر آنها) بیچاره آنها از دست پرچمهای زرد و دیگر پرچمهایی که از دور و نزدیک به سوی آن میآیند! والله! انواع عذابهایی که بر اقوام سرکش از اوّل روزگار تا انتهایش نازل شده و عذابهایی که [تا آن زمان] هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده بر آنها فرود میآید. توفانهایی ناشی از سیلهای مختلفی آن را درمینوردد و بیچاره است کسی که آنجا را منزل خود انتخاب کند. والله! گاهی «بغداد» چنان آباد میشود که بینندة آن میگوید دنیا فقط اینجاست و نه جای دیگری و دخترانش را حورالعین و فرزندانش را اولاد بهشتی تصوّر میکند. گمان میکند که خداوند تنها در آنجا رزق را تقسیم میکند. دروغ بستن به خدا و صدور حکم ناحق و شهادت دروغ و نوشیدن شراب و زنا و حرامخواری و خونریزی، در آن پدیدار میشود. پس از آن خداوند متعال با فتنهها و به دست این لشکریان آنها را خارج میکند (آنجا را خالی از سکنه میکند). به گونهای که وقتی کسی از آنجا عبور میکند جز دیوار (ویرانه) چیزی نمیبیند. حتّی میگوید: این زمین، «بغداد» است. سپس جوانمردی خوشرو از نسل امام حسن مجتبی(ع) از ناحیة «دیلم» (گیلان) و «قزوین» قیام میکند و فریاد میزند: ای خاندان پیامبر(ص)! این مظلوم غمگین را اجابت کنید.181
گنجهای «طالقان» به او پاسخ میدهند. گنجهایی که از جنس طلا و نقره نیستند؛ بلکه مردانی هستند به سختی آهن! گویا به آنها مینگرم که بر یابوهای ابلق182 سوارند و سلاحهای کوتاهی در دست دارند. همانند گرگ (که بخواهد به گوسفندی حمله کند) مشتاق و تشنه جنگیدن هستند. فرماندهشان مردی از بنیتمیم است که به او شعیب بن صالح میگویند. رو به سیّدحسنی که الآن با چهرة درخشان چون ماهش در میان آنهاست، کرده و پس از آن به ستمگران یورش میبرند تا اینکه به «کوفه» میرسند.»
سپاه سفیانی پس از آنکه این اعمال وحشیانه را انجام میدهد، به سوی «کوفه» (نجف) حرکت میکند و در آنجا همچنان فاجعهای رخ میدهد که عقلها حیران میشود و این کشتارها تا وقتی که ایرانیان به فرماندهی سیّد خراسانی وارد «عراق» شوند، همواره ادامه خواهد داشت. به خدا پناه میبریم از شرّ چنین فتنههایی!
📚پی نوشتها
181. عبارت ملهوف در حدیث را که به مظلوم غمگین ترجمه شده است، هم میتوان به خود سیّدحسنی مورد بحث در حدیث حمل کرد که منظور او این است که مردم دعوتش را اجابت کرده و او را که از اینهمه ظلم و فساد به ستوه آمده است، یاری کنند و هم میتوان گفت که منظور حضرت مهدی(عج)، است و سیّدحسنی مردم را به عنوان نیروهای زمینهساز و آماده
برای یاری حضرت، جمع میکند؛ خصوصاً که با توجّه به حوداث و وقایع ماههای گذشته مطمئن شدهاند که ظهور امام(عج)، نزدیک است و هر چه سریعتر باید به یاری ایشان شتافت و ظاهراً این نظر قابل قبولتر به نظر میرسد.(م).
182. ابلق در لغت به معنای سیاه و سفید است و ظاهراً عبارت یابوهای ابلق عبارتی کنایی باشد راجع به وسایل نقلیهای که این سپاه مورد استفاده قرار میدهد. احتمالاً این جمعیت از رنگ و نقشهای همسان برای طرّاحی بدنه، وسایل نقلیة ایشان استفاده کرده باشند؛ همانطور که این روزها میبینیم هر سپاهی، هم لباس مخصوص به خود را دارد و هم ماشینها و ادوات جنگی آنها با طرح و رنگ متّحدالشکلی، منقّش و رنگآمیزی شدهاند. (م).
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨ #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت2⃣2⃣1⃣ پس پسر شمشیر برگرفت و پیشاپیش آن دو طفل میرفت چیزی دور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت3⃣2⃣1⃣
او بر تخت نشسته بود چوب خیزران در دست داشت، سرها را جلوی او نهاد. چون در آنها نگریست سه بار برخاست و بنشست و گفت: کجا بر آنها دست یافتی؟ گفت: پیر زالی از عشیرت ما مهمانشان کرده بود. عبیدالله گفت: حق مهمانی آنها را نشناختی؟ گفت: نه. گفت: آن هنگام که میکشتیشان چه گفتند؟ گفت: گفتند ما را به بازار بر و بفروش و از بهای ما انتفاع بر و مخواه محمد(ص) روز قیامت دشمن تو باشد. گفت: تو چه گفتی؟ گفت: گفتم نه ولیکن شما را میکشم و سر شما را نزد عبیدالله بن زیاد میبرم و دو هزار درهم جایزه میگیرم. گفت: آنها چه گفتند؟ گفت: گفتند ما را نزد عبیدالله بر تا او خود حکم کند دربارة ما. گفت: تو چه گفتی؟ گفت:گفتم راهی به این کار نیست مگر تقرّب جویم به سوی او به ریختن خون شما. گفت: چرا زنده آنها را نیاوردی تا جایزه تو را دو برابر دهم چهار هزار درم؟ گفت: راهی به این کار نیافتم و خواستم به ریختن خون آنها نزد تو مقرّب شوم. گفت: دیگر چه گفتند؟ گفت: گفتند خویشی ما را با پیغمبر(ص) مراعات کن. گفت: تو چه گفتی؟ گفت: گفتم شما را با رسول خدا(ص) قرابتی نباشد. گفت: وای بر تو دیگر چه گفتند؟ گفت: گفتند: بگذار چند رکعت نماز گزاریم، من هم گفتم هر چه میخواهید نماز بگزارید اگر نماز شما را سودی دهد، پس آن دو پسر چهار رکعت نماز گزاردند. گفت: بعد از نماز چه گفتند؟ گفت: دیدههای خود را به جانب آسمان بلند کردند و گفتند: یا حیُّ یا حکیم یا اَحکَمَ الحاکمینَ احکم بیننا و بینَهُ بالحقِّ.
عبیدالله گفت: احکمالحاکمین حکم کرد. میان شما کیست که این فاسق را بکشد؟ گفت: پس مردی شامی پیش آمد و گفت: من. عبیدالله گفت: او را بدانجای بر که آن دو طفل را کشت و گردن او بزن و مگذار خون آنها با هم آمیخته شود و بشتاب سر او را نزد من آور. پس آن مرد چنان کرد و سر او بیاورد و بر نیزه نصب کردند. کودکان بر آن سنگ زدند و تیر انداختن گرفتند و میگفتند: این کشندة ذرّیت پیغمبر است.
مؤلف گوید: این حکایت را به اعتماد شیخ صدوق نقل کردیم و خود آن را با این تفصیل و کیفیت بعید شمرده است.
و مترجم گوید: مظالم آن ستمکاران نسبت به آل محمد(ص) بیش از اینهاست و در اسناد حدیث ابراهیم بن رجا ضعیف است و علما گفتهاند بر روایت او اعتماد نمیتوان کرد و علی بن جابر و عثمان بن داود هاشمی هر دو مجهولند ولی از ضعف اسناد علم به کذب روایت حاصل نمیشود تا نقل آن جایز نباشد.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت2⃣0⃣1⃣ از آن حضرت باز نقل شده که: «و یکون قتل سبعین من الصالحی
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت3⃣0⃣1⃣
گویا [همراه و ناظر] سفیانی هستم که بارَش را در میدانهای شما افکنده و جارچی او ندا در میدهد که هر که سر شیعهای را از شیعیان علی[(ع)] بیاورد، پنج هزار درهم [جایزه] میگیرد. پس همسایه به همسایهاش حمله میکند و میگوید این از آنهاست.
گردنش را میزند و هزار درهم [جایزه] را میگیرد. فرمانروای شما هم در آن زمان، از آن حرامزادگان است. گویا آن مرد آبله رو را میبینم. پرسیدند او کیست؟ فرمودند:
مردی که به عنوان یکی از شما و هم عقیدة با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه میشود.
او شما را خوب میشناسد؛ ولی شما او را نمیشناسید. پس شما را محاصره کرده و یک یک دستگیر میکند و نابود میسازد و او زنازادهای بیش نیست.»
حضرت علی(ع) هم فرمودند:
«إذا خرجت خیل السفیانی إلی الکوفة، بعث فی طلب أهل خراسان، و یخرج أهل خراسان فی طلب المهدی، فیلتقی أی السفیانی هو والهاشمی أی الخراسانیبرایات سود، علی مقدمته شعیب بن صالح، فیلتقی هو والسفیانی بباب إصطخر، فیکون بینهم ملحمة عظیمة، فتظهرأی تنتصرالرایات السود و تهرب خیل السفیانی، فعند ذلک یتمنی الناس المهدی و یطلبونه؛193
📚پی نوشتها
193. «بشارةالاسلام»، ص 184؛ «یومالخلاص»، ص 651.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت2⃣3⃣1⃣ و نیز اگر حفظ جان خود میخواست پس از آنکه دانست عبیدالله ز
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت3⃣3⃣1⃣
فصل دوازدهم
حضرت سیدالشهداء(ع) روز ترویه از مکه آهنگ عراق فرمود با اهل و فرزندان و جماعتی از شیعه که به ایشان پیوسته بودند و در مطالبالسؤال و غیر آن مذکور است که مردان آنان هشتاد و دو تن بودند و هنوز خبر کشته شدن مسلم بن عقیل ـ رحمهالله ـ به آن حضرت نرسیده بود چون همان روز که مسلم خروج کرد همان روز امام از مکه بیرون آمد.
و در کتاب المخزون فی تسلیة المحزون آورده است که: امام همراهان خود را بخواند و هر یک را ده دینار داد با شتری که بار و توشة آنها را بردارد و روز سهشنبه یومالترویه از مکه بیرون آمد و با او هشتاد و دو تن بود از شیعیان و دوستان و بستگان و اهل بیت او انتهی (ارشاد) از فرزدق شاعر روایت است که گفت: در سنة شصتم با مادرم به حج رفتم داخل حرم شدم و شتر مادرم را میراندم کاروانی را دیدم با سلاح تمام ساخته از مکه بیرون آمدم است. پرسیدم: این قطار از آن کیست؟ گفتند: از آن حسین بن علی(ع) نزدیک او رفتم و سلام کردم و گفتم: خداوند مسئول تو را عطا فرماید و به امید و آرزوهایت برساند هر چه خواهی و دوست داری، ای پسر پیغمبر پدر و مادرم فدای تو از چه با این شتاب روی از حج بتافتی؟ گفت: اگر شتاب نکنم در رفتن مرا دستگیر کنند.
آنگاه پرسید: تو کیستی؟ گفتم: مردی از عرب و تو را به خدا که بیش از این مپرس. گفت: از آن مردم که باز گذاشته چه خبر داری؟ گفتم: از مرد آگاهی سؤال کردی دل مردم با تو است و شمشیرهای آنان بر تو و قضا از آسمان فرود آید و هر چه خدا خواهد همان شود. و فرمود: راست گفتی کارها همه با خداست و هر روز او در کاری است اگر قضای او بر وفق مراد باشد او را شکر گذاریم و در ادای شکر هم توفیق از او خواهیم و اگر قضا میان ما و آرزو حائل شود کاری منکر نکردهایم و هر که نیت او حق است و سیرت او تقوی اگر به مقصود نرسد ملامتش نکنند. گفتم: آری چنین است خداوند امید تو را سهل گرداند و از هر چه میترسی تو را نگاه دارد. پس از مسائلی پرسیدم از نُذُر و مناسک جواب داد و راحله برانگیخت و گفت: السلام علیک و از یکدیگر جدا شدیم.
پس از آنکه امام(ع) از مکه خارج شد والی مکه عمرو بن سعید برادر خود یحیی را با چند کس بفرستاد و پیغام داد که بازگردد آن حضرت اعتنا نکرده بگذشت و کسان یحیی با اتباع آن حضرت به ستیز افتادند و در هم آویختند و تازیانه بر هم نواختند و آن حضرت سخت امتناع فرمود.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت2⃣1⃣1⃣ حوادث این ماه را در دو بخش روز فجر مقدّس و باقی این ماه
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت3⃣1⃣1⃣
صبح شنبهای که مصادف با عاشوراست حضرت پس از طلوع آفتاب، پشت مقام حضرت ابراهیم(ع) دو رکعت نماز به جا میآورند، میان رکن و مقام ایستاده و اوّلین خطبه غرّای خویش را به گوش جهانیان میرسانند و پس از معرفی خویش مردم را به بیعت دعوت میکنند و جبرئیل(ع) که در آن زمان به شکل پرندهای سفید رنگ بر ناودان کعبه ایستاده، اوّلین کسی است که با ایشان بیعت میکند و به دنبال آن هم سیصد و سیزده یاور شریف حضرت و باقی مؤمنان و صالحانی که به «مکّه» آمدهاند تا به یاری حضرت بپردازند و همگی آماده جهاد و شهادتند. اینها مجموعاً دههزار نفر سپاهیان حضرت را تشکیل میدهند و با حضرت پیمان میبندند.
یونس بن ظبیان نقل میکند که امام صادق(ع) فرمودند:
إِذَا کَانَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ أَهْبَطَ الرَّبُّ تَعَالَى مَلَکاً إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ جَلَسَ ذَلِکَ الْمَلَکُ عَلَى الْعَرْشِ فَوْقَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَ نَصَبَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ(س) مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ فیَصْعَدُونَ عَلَیْهَا وَ تُجْمَعُ لَهُمُ الْمَلَائِکَةُ وَ النَّبِیُّونَ
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ تُفَتَّحُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ قَالَ رَسُولُ اللَّه(ص) یَا رَبِّ مِیعَادَکَ الَّذِی وَعَدْتَ بِهِ فِی کِتَابِکَ وَ هُوَ هَذِهِ الْآیَةُ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً ثُمَّ یَقُولُ الْمَلَائِکَةُ وَ النَّبِیُّونَ مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ یَخِرُّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ(س) سُجَّداً ثُمَّ یَقُولُونَ یَا رَبِّ اغْضَبْ فَإِنَّهُ قَدْ هُتِکَ حَرِیمُکَ وَ قُتِلَ أَصْفِیَاؤُکَ وَ أُذِلَّ عِبَادُکَ الصَّالِحُونَ فَـ«یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ وَ ذَلِکَ یَوْمٌ مَعْلُوم»؛216و217
📚پی نوشتها
215. خائفاً یترقب؛ رک: سورة قصص (28)، آیات 18 و 21.
216. سورة نور (24)، آیة 55.
#ادامه.دارد...
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت4⃣1⃣1⃣ شب جمعه، خداوند متعال مَلَکی را به آسمان دنیا میفرستد.
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت3⃣2⃣1⃣
3. اوّلین خطبة حضرت مهدی(عج) پس از ظهور
صبح شنبة عاشورای موعود که بناست حضرت ظهور کنند، وارد «مسجدالحرام» میشوند و دو رکعت نماز رو به «کعبه» و پشت به مقام به جا میآورند و پس از دعا به درگاه الهی، به نزدیک کعبه رفته و با تکیه بر «حجرالاسود» رو به جهانیان کرده و اوّلین خطبة تاریخی خویش را پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پیامبر اکرم و خاندان بزرگوارشان(س)، چنین انشا میکنند:232
بعد حمدالله والثناء علیه، والصلاة علی محمّد و آله الطاهرین... فینادی: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا نَسْتَنْصِرُ اللَّهَ فَمَنْ أَجَابَنَا مِنَ النَّاسِ فَإِنَّا أَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ مُحَمَّدٍ(ص) وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ(ص) فَمَنْ حَاجَّنِی فِی آدَمَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِآدَمَ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی نُوحٍ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِنُوحٍ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی إِبْرَاهِیمَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی مُحَمَّدٍ(ص) فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ(ص) وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی النَّبِیِّینَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِیِّینَ أَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» فَأَنَا بَقِیَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخِیرَةٌ مِنْ نُوحٍ وَ مُصْطَفًى مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ صَفْوَةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أَلَا فَمَنْ حَاجَّنِی فِی کِتَابِ اللَّهِ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِکِتَابِ اللَّهِ أَلَا وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ کَلَامِی الْیَوْمَ لَمَّا بَلَّغَ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الْغَائِبَ وَ أَسْأَلُکُمْ بِحَقِّ اللَّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ ص وَ بِحَقِّی فَإِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقَّ الْقُرْبَى مِنْ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَعَنْتُمُونَا وَ مَنَعْتُمُونَا مِمَّنْ یَظْلِمُنَا فَقَدْ أُخِفْنَا وَ ظُلِمْنَا وَ طُرِدْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا وَ بُغِیَ عَلَیْنَا وَ دُفِعْنَا عَنْ حَقِّنَا وَ افْتَرَى أَهْلُ الْبَاطِلِ عَلَیْنَا فَاللَّهَ اللَّهَ فِینَا لَا تَخْذُلُونَا وَ انْصُرُونَا یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ تَعَالَى؛233
📚پی نوشتها
232. پیش از ایراد خطبه، بنا بر مجموعه روایاتی که مرحوم آیتالله خراسانی جمعآوری کردهاند، چنین خواهد شد: «از بلندی کوه ذیطوی با سیصد و سیزده تن سرازیر شود تا اینکه به مسجد آید.» («بحارالانوار»، ج 52، ص 307). پس مردی از یاران آن حضرت اوّل نطق کند و فریاد زند: «ایهاالناس این است آنکه مطلوب شماست و آن که شما میخواهید. دعوت میکند شما را به آنچه پیغمبر(ص) دعوت میکرد.»
پس مردم از جا برمیخیزند. پس آن حضرت خود سخن میگویند و میفرمایند: «ایهاالناس منم فلان پسر فلان، منم پسر پیغمبر خدا. دعوت میکنم شما را به آنچه پیغمبر خدا دعوت میکرد.» پس هجوم میآورند که او را بکشند. پس سیصد و سیزده تن از او دفاع میکنند. («بحارالانوار»، ج 52، ص 306). پس بیاید مابین رکن و مقام چهار رکعت نماز بگزارد. («الزامالناصب»، ج 2، ص 294).
پس آنگاه به اسم او از آسمان ندا شود و او را پشت مقام باشد. پس اصحاب او بگویند: دیگر چه انتظاری داری؟ به اسم تو ندا شد. پس دست او را بگیرند و بیاورند برای بیعت عمومی. («بحارالانوار»، ج 52، ص 294)
پس بیاید تا به حجرالاسود تکیه کند و اوّل چیزی که نطق کند این است: «بقیةالله خیرلکم ان کنتم مؤمنین» (سورة هود (11)، آیة 86)، سپس بگویند: «منم بقیةالله.» و پس از آن خطبه را ایراد میکنند. («مهدی منتظر(عج)»، ص 346). (م).
233. نعمانی، «الغیبـة»، ص 281؛ «بحارالانوار»، ج 52، ص 228؛ «بشارةالاسلام»، ص 102؛ «منتخبالاثر»، ص 422؛ «المهدی(عج)، منالمهد الی الظهور»، ص 412؛ «تاریخ مابعدالظهور»، ص 228؛ «یومالخلاص»، ص 303.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃