eitaa logo
اختران علم و عمل
11.4هزار دنبال‌کننده
681 عکس
195 ویدیو
0 فایل
کانال مذهبی وسیاسی کپی آزاد و بلا مانع است. ایدی حقیر👇👇 @darmahzareolama کانال تبلیغات👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1707606947C7df93ecd6d
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از علاقمندان و نزدیکان مرحوم آیت الله کوهستانی الله نقل می کند: یکی از اهالی محل از دنیارفت، ما به اتفاق عده ای از اهل محل جهت تجهیز میت در قبرستان بودیم. یکی از مؤمنین مشغول کندن قبر بود در این اثنا مرحوم آقاجان آیت الله کوهستانی برای اقامه نماز و تفقد از صاحبان عزا در مراسم شرکت کردند. شخصی به آقاجان گفت: چه کار کنیم مرگ خیلی سخت است. خدا چگونه میخواهد با ما معامله کند. معظم له در جوابش فرمود: «اگر عمل داشته باشی چیزی نیست مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون کنی و پیراهن تمیز بپوشی» منبع:بر قله پارسایی ص۷۳۰ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
فرزند می فرمودند: «یک شب پدرم در زمستان به حرم مشرف شدند و دیر وقت برگشتند، دست در جیبشان کردند و دیدند که کلید منزل را نیاورده اند؛ چراغ اتاق هم خاموش است و بچه ها خوابیده اند. چه کار کنیم؟ راه های مختلفی هست: دستمان را بگذاریم روی زنگ، یک زنگ بزنیم اگر بیدار نشدند دو تا، بالاخره بیدار میشوند. در فصل زمستان و آن سرمای استخوان سوز مشهد که نمی شود در کوچه ماند. ایشان هیچ کدام از این کارهایی که اگر بنده بودم میکردم، نکردند، سحر برای نماز بلند شدیم دیدیم آقا نیامده اند. سراسیمه بیرون رفتیم دیدیم ایشان در آن سرما، داخل کوچه قدم می زنند! آقا چرا به داخل خانه نیامدید؟ کلید نداشتم. خوب چرا در نزدید؟ به خودم اجازه ندادم در بزنم و شماها را از خواب بیدار کنم. خب، به خانه اقوام می رفتید. ممکن بود شما بیایید و من را پیدا نکنید؛ دلواپس شوید. این پیرمرد در سرمای سخت مشهد استخوانهایش فشرده شده بود و می لرزید اما حاضر نشد خانواده اش را از خواب بیدار کند این را میگویند رحمت و دلسوزی نسبت به همسر. منبع:چه بگوییم ص۸۹۲،۸۹۳ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
(رحمة الله علیه) مبتلای به مرض خفقان شده بود و با این مرض در ایام تابستان به جهت یکی از زیارتهای مخصوصه حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) از نجف اشرف خارج شدند و آن روز بسیار گرم بود. مردم تعجب نمودند که سید با این مریضی و گرمای هوا چگونه عزم سفر کرده است و از جمله همسفریهای ایشان(رحمة الله عليه) بود که از علماء معروف عصر سید بود. هنگامی که بر مرکبهای خود سوار شدند و به راه افتادند، ابری در آسمان پیدا شد و بر سر آنها سایه افکند و نسیمی خنک نیز وزیدن گرفت و هوا به قدری سرد و خنک شد که گویادر سرداب هستند. آن ابر همچنان بر سر آنها سایه افکنده بود تا اینکه نزدیک «خان شور»رسیدند، در آنجا کسی از آشنایان شیخ حسین پیدا شد که مرحوم، برای احوالپرسی و مکالمه ایستاد و سید به راه خود ادامه داد. آن ابر بر سر سید سایه افکند و همراه سید بود تا اینکه وارد کاروانسرا شدند آفتاب بر سر شیخ حسین تابید، به قدری هوا گرم بود که حالش متغیر شد و از مرکب به زمین خورد و بیهوش شد، چون هم سنش زیاد و هم بنیه اش ضعیف بود. او را برداشتند و به کاروانسرا رساندند. بعد از اینکه به هوش آمد به سید بحرالعلوم گفت: «سيدنا لم لم تدركنا الرحمة»یعنی چرا رحمت ما را فرا نگرفت. سيد بحر العلوم در جواب فرمودند: «لم تخلفتم عنها..» یعنی چرا از رحمت تخلف کردید. بعضی از بزرگان گویند: در این جواب سید، توریه ای بسیار لطیف وجود دارد. منبع:امام زمان و سید بحرالعلوم ص۲۱تا۲۳ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
امام خمینی در یکی از سفرهایشان به محلات که مصادف بود با ماه رمضان در مسجدی دور افتاده،متروک و بسیارکوچک که یک اتاق گلی بیشتر نداشت به اقامه جماعت می پرداختند این در حالی بود که عده ای از علما به ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد جامع شهر اقامه جماعت بفرمائید،اما ان بزرگوار قبول نکردوفرمودند: در مسجد جامع کسی هست که اقامه جماعت کند ولی در این مسجدکسی نیست که اقامه جماعت کند لذا این مسجد را باید احیا کرد. منبع:گنجینه معارف ج۱ص۵۲ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
... استاد قرائتی می فرمودند: «در خیابانهای مدینه قدم میزدم که یکی از ایرانی ها نظرم را به خود جلب کرد. او با یکی از کاسبهای مدینه حرفش شده بود. بحث بر سر جنگ ایران و عراق بود. مرد کاسب می گفت: قرآن می گوید: «والصلح خیر» حالا که صدام پیشنهاد صلح داده، چرا شما صلح را نمی پذیرید؟ زائر ایرانی نمی توانست او را قانع کند. زائران ایرانی نگاهشان که به من افتاد،گفتند: آقای قرائتی بیا جواب این آقا را بده! من به یکی از ایرانی ها گفتم: یکی از طاقه های پارچه را بردار و فرار کن! او همین کار را کرد. صاحب مغازه خواست فریاد بزند، گفتم: «والصلح خیر»! گفت: پارچه ام را بردند! گفتم: حرف ما هم با صدام همین است. دزدی کرده و خسارت زده،می گوئیم جبران کند، بعد صلح کنیم. گفت: حالا فهمیدم. خاطرات استاد قرائتی ص۷۶ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
عربی خشن و بی سواد به محضر ایت الله سید ابو الحسن اصفهانی امد و با تندی از ان حضرت طلب کمک کرد، انجناب با کمال متانت به او فرمود: اکنون چیزی در بساط من برای کمک به تو نیست. عرب به انحضرت پرخاش کرد و ناسزا گفت و در عین خشم و غضب خانه سید را ترک کرد. چند روزی از این ماجرا گذشت، سید در شب تاریک ودر حال تنهایی به خانه عرب رفت و دق الباب کرد.همسر عرب به پشت در آمد و گفت: کیست؟سید فرمود: ابو الحسنم! اگر اقای شما در خانه هست به او بگوئید چند لحظه ای با او کار دارم،زن پیغام ان مرد بزرگ را رساند عرب به در خانه آمد و باسید با تند خویی برخوردکرد!سید اجازه ورود خواست، عرب به تلخی و اکراه به سید اجازه ورود داد،سید پس از چند لحظه کمک قابل توجهی به او نمود و از نداشتن پول در ان روز عذر خواهی کرد. عرب از خواب غفلت بیدار شد ، خنجری اورد و به سید گفت: یا با پای کفش دار بر صورتم بگذار یا با این خنجر سینه ام را می شکافم، سید انچه اصرار کرد که عرب از این خواسته صرف نظر کند عرب نپذیرفت .سید برای حفظ جان عرب اهسته به صورتش پای گذاشت انگاه از خانه او رفت. منبع:عرفان اسلامی حسین انصاریان ص۲۶۰_۲۵۹ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
فرزند حاج شیخ عباس قمی از مرحوم سلطان الواعظین شیرازی - مولف کتاب گرانسنگ شبهای پیشاور - نقل می کند که گفته بود در ایامی که مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود روزی در سرداب سامرا آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است. شیخ از من پرسید :این کتاب کیست؟ پاسخ دادم :از محدث قمی اقای حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن کتاب. شیخ عباس قمی گفت: این قدر هم تعریف ندارد و بی خود تعریف می کنی من با ناراحتی گفتم : اقا برخیر و از این جا برو. کسی که کنارش نشسته بود دست زد به پهلویم و گفت:مؤدب باش، ایشان خود محدث قمی هستند . من برخاستم و با ان مرحوم رو بوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم ولی ان مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت:شماسید هستید. منبع:شیخ عباس قمی مرد تقوی و فضیلت ص۶۴_۶۲ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
بیانات و خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی بهجت، به مناسبت شهادت سیدحسن نصرالله رضوان‌الله تعالی علیه ▪️ ایشان سال‌ها حافظ حدود و ثغور مسلمین بود، در دوردست‌ها، در لبنان، سردار عزت، شجاعت و نجات بود. و باعث آزادی مسلمان‌ها از کفر و یکی از سدهای عدم سلطه کفار بر مسلمین بود. ▪️ ایشان از سنین جوانی مورد عنایت حضرت آیت‌الله بهجت بود، [و با ایشان] ارتباط داشت. حتی خود ایشان برای من نقل کردند که: «پذیرفتن این سمت (دبیر کلی حزب‌الله) از اولش با استخاره خود آقا (آیت‌الله بهجت) بود و [چون آیت‌الله بهجت] صلاح ندانستند، نپذیرفتم. بعد از مدت‌ها و چند سال بعد [مجدد محضر ایشان] استخاره کردم، خوب آمد و پذیرفتم»... 🔸 ادامه بیانات فرزند معزز آیت الله العظمی بهجت از لینک ذیل، به همراه فایل تصویری: https://bahjat.ir/fa/content/14774 https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
جلسه تا ساعت یک نیمه شب طول کشید. دکتر هم تصمیم گرفت با فرزندش همان جا در فرمانداری دزفول استراحت کند. شرایط جنگی بود.با این حال داشتم تلاش میکردم تا دو پتو برایشان آماده کنم.اما مانع شد و نپذیرفت. از عمامه به جای بالش و از عبا به جای پتو استفاده کرد و همان جا تا سحر خوابید، ظاهراًعادت داشت و حرفه ای شده بود. ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ساعت جلسات ۲ تا ۴ بعد از ظهر بود. دکتر ده دقیقه زودتر در دفتر سیاسی حزب حاضر میشد تا روی چند صندلی که کنار هم می چید، اندکی استراحت کند. مقید بود که حتماً لباسش را در آورد. تا چروک نشود. همین ده دقیقه، کل زمان استراحت روزانه دکتر بود. https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
شخصی با شیطان شرط بندی کرد و قرار شد بعد از یک هفته، معلوم شود چه کسی برده است. آن شخص با زبانش سخن چینی کرد و از این قبیله، به آن قبیله سخنی برد.بین دو قبیله درگیری شد و ششصد هزار نفر به واسطه ی سخن چینی او کشته شدند.شیطان هم، مرد و زنی را که به هم حرام بودند به عمل منافی عفت وادار کرد و آنها زنا کردند. بعد از یک هفته، آمدند ببینند، کدام یک بیشتر کار کردند و بردند. آن شخص گفت:«من با این زبانم، ششصد هزار نفر را به کشتن دادم. تو چه کار کردی؟» شیطان گفت: «من باعث زنای زن و مردی شدم.» آن شخص گفت: «پس من بردم. چرا که من ششصد هزار نفر را کشتم. تو که کاری نکردی فقط یک زنا» شیطان گفت: «تو نمیفهمی، من بردم.» پرسید: «چطور؟» شیطان جواب داد: «من باید کاری کنم که یک نطفه ی حرام منعقد شود و یک نفر مثل تو حرام زاده به وجود بیاید، که برود با یک سخن چینی ششصد هزار نفر را به کشتن دهد.پس من بردم.» منبع:طریق دوست ص۵۵،۵۶ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
⭕️ 500 صلوات برای سلامتی نذر کردن شما چند صلوات؟ https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
حاج مولی هادی سبزواری،این حکیم الهی هر شب در زمستان و تابستان و بهار و پاییز ثلث آخر شب را بیدار بود و در تاریکی شب عبادت می کرد تا اول طلوع آفتاب و اول شب چند ساعت درتاریکی عبادت میکرد. دلا بسوز که سوز تو کارها کند نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند. https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea