eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
خورشید خانم کجاست؟🌹 صدای زوزه ی باد در کوهستان می پیچید. هوا خیلی سرد بود. از زمین تا کفِ قله ی کوه ها برف بود. رودها یخ زده بود. ساعتی از صبح گذشته بود. ولی خورشید خانم هنوز طلوع نکرده بود. همه ی حیوانات از سرما به غارها پناه برده بودند. همه به یکدیگر نگاه می کردند و سراغ خورشید خانم را می گرفتند. اگر خورشید خانم. طلوع می کرد؛ هوا گرم تر می شد. وآنها می توانستند از غار بیرون بروند و برای خود غذایی تهیه کنند. همه گرسنه بودند. ولی بیرونِ غار تاریک وسرد بود. یک ساعتِ دیگر گذشت واز خورشید خانم خبری نشد. کلاغ قار قار کرد و گفت: _باید یکی دنبالِ خورشید خانم بره. تاحالا نشده که دیر کرده باشه. حتما اتفاقی افتاده. خرس قهوه ای خواب آلود گفت: _کی حال داره بره دنبالش؟ کلاغ گفت: _یکی باید این کار را کنه. سنجاب کوچولو گفت: _هر کس بره بیرون یخ می زنه. خرگوش که تا ان موقع ساکت بود گفت: _من می رم. من می تونم با سرعت برم بالای کوه و خورشید را پیدا کنم. خرگوش این را گفت و سریع از غار بیرون آمد. آهوی خال خالی گفت: _صبر کن من هم میام.من سریع می دوم. عقاب گفت: _من هم میام. منم چشمهای تیزی دارم. می تونم.توی تاریکی کمکتون کنم. بعد به دنبال خرگوش راه افتادند. هوا سرد وتاریک بود. باد به شدت می وزید. عقاب به سختی پرواز می کرد. آهو تا زانو در برف می رفت. خرگوش سبک بود و روی برف ها می پرید. با کُندی حرکت می کردند. رفتند و رفتند و رفتند؛ تا رسیدند به قله کوه. از سرما دست و پاهایشان یخ زده بود. عقاب بالا پرید و گفت: _آنجاست. دارم نورش را می بینم. آهو و خرگوش هم آمدند. خودش بود. خورشید خانم. لحافی از برف روی خودش کشیده بود و خوابیده بود. عقاب گفت: _باید بیدارش کنیم. شروع کردند به صدا کردن: _خورشید خانم... خورشید خانم... خورشید خانم آرام پلک هایش را باز کردو گفت: _شما اینجا چه کار می کنید؟ گفتند: _اومدیم دنبال شما. باید زود بیایید. حیوانها دارند از سرما یخ می زنند. خورشید خانم گفت: _آره می دونم. ولی من تب کردم حالم خوب نیست.نمی تونم پاشم. بعد هم کمی از گرما و نورش را برای آنها فرستاد. بدنشان گرم شد وحالشان بهتر شد. خرگوش گفت: _بهتره یک فکری کنیم تا خورشید خانم زودتر خوب بشه. آهو گفت: _باید باهم دیگر فوت کنیم تا کمی خنک بشه. وشروع کردند به فوت کردن. نفس های سردشان به خورشید خانم خوردو حالش بهتر شدو بیرون آمد. وقتی از پشتِ کوه بالا آمد؛ دید که آنها بی حال و خسته روز زمین افتادند. از بس فوت کرده بودند. دیگه نفسی برایشان نمانده بود. خورشید خانم با مهربانی؛ از گرما و نورش برایشان فرستاد. کم کم حالشان بهتر شد و پا شدند. وقتی دیدند خورشید خانم همه جا را گرم و روشن کرده؛ با خوشحالی بالا و پایین پریدند. خیلی زود برف ها آب شد و سرما رفت. و حیوانات توانستند از غار بیرون بیایند و برای خودشان غذا تهیه کنند. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر چه فاطمه می گفت " به خدا بابا خوبه. گندم گریه نکن." ولی فایده ای نداشت. از ته دلم زار می زدم.😭 باشنیدن صدای در، به خودم آمدم. وای قادر با آن وضعیتش خودش را به اتاق رساند. نمی دانم یعنی صدای گریه ام بلند بود؟ با عصاهای زیر بغلش، خودش را به اتاق رسانده بود. در را باز کرد. با دیدنش سریع ساکت شدم. اشکهام را پاک کردم. گوشی تلفن را گذاشتم. هراسان پرسید: _گندم چی شده؟ _چیزی نیست. _یعنی چی؟ یه نگاه به خودت بکن. من چطوری باور کنم؟ سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم. وارد اتاق شد و کنارم نشست. کمکش کردم تا بتونه پای گچ گرفته شده اش را آرام دراز کنه. تشکر کرد. چهره اش از زورِ درد جمع شد. خیلی ناراحت شدم. با نگرانی بهش نگاه کردم و گفتم: _چرا از جات پاشدی؟ نگاهی بهم انداخت و گفت: _یعنی صدای گریه ات را بشنوم و بی تفاوت باشم. از خودم خجالت کشیدم و سرم را پایین انداختم و گفتم: _ببخشید. نگرانت کردم. با مهربانی نگاهم کردو گفت: _هنوز نفهمیدی من تحمل گریه ات را ندارم. تحمل دیدنِ اشکهات را ندارم. تحمل دیدنِ غصه خوردنت را ندارم. تا اینها را گفت، دوباره اشکم راه افتاد.😭 من خسته بودم و دلتنگ. دلتنگ بابا. دلتنگ مامان. دلتنگ همه و دلتنگِ گندمزار. با مهربانی سرم را به سینه اش چسباند و گفت: _می دونم خسته و دلتنگ شدی. این مدت، فشار کارهای خانه و بچه ها و امتحان هات و من 😔 تا گفت "من" سرم را بلند کردم و گفتم: _نه ! تورا خدا نگو. تو برای من عزیز ترینی. چرا این حرف را می زنی؟ من فقط دلم برای بابا تنگ شده. نگرانشم. حالش خوب نیست. 😭 دوباره اشکم راه افتاد. قادر آهی کشید و گفت: _منم دلتنگشم. منم نگرانم. ولی گندم جان گریه که چاره کار نیست. بهت قول می دم، پام را که از گچ در آرم، حتما اولین کاری که می کنم، رفتنِ به روستاست. برای همیشه. فقط تو خودت را اذیت نکن. قول بده. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 خداوندا توئی آرامِ جانم تمامِ هستی ام ؛ روحم روانم همیشه هست امیدم بروصالت که بی خوابم من از عشقت ویادت اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 شبتون نورانی دلتون آروم درپناه خدا التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚امام علی علیه السلام فرمودند:💚 بالاترين درجه دانايى، تشخيص اخلاق از يكديگر و آشكار كردن اخلاق پسنديده و سركوب اخلاق ناپسند است. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(عج) یاصاحب الزمان (عج) چه خوش است روز جمعه، زکنار بیت کعبه... به تمام اهل عالم، (عج)...!! http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✍️آیت‌ الله کشمیری ✨همان طور که نمی توانید با دستتان به خورشید برسید، نمی توانید به این راحتی به امام زمان برسید؛ امام زمان پاک و طاهر است باید پاک و طاهر شوید تا او را ببینید. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨🌹✨ ✨حدیث بندگی ✨ يکي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار ارزنده اي که براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است که از امام صادق (ع) به ما رسيده است . حضرت را بعنوان اصول بندگي مطرح کرده بودند . ❶ يکي اينکه انسان خودش را مالک سرمايه ها و امکاناتي که به او داده شده نبيند و خدا را مالک بداند و بداند که شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بکند . ❷ ديگر اينکه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد که به خير اوست . ❸ ديگر اينکه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد که دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير . چون خدا دائما رب است ، پس تو هم دائما عبد باش . انسان بايد ببيند که در چارچوب الهي حرکت مي کند يا خير. اگر کسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بکند ،مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد ، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يک آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود 〖از بیانات حجت الاسلام http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون