eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 وقتی یه دل سیر با شوهرت حرف زدی میتونی بعدش ازش ! مثلا بگی "ممنونم كه گوش دادی" "حالم خيلی بهتر شد" "ممنونم كه كمكم كردی! و گذاشتی حرفم رو بزنم!" 👌تا مرد دفعه بعد نیز بخاطر موثر بودنش خوبی برایت باشد! 🍃❤️ ❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠حرفهای خود را با مطرح کنید؛ نه با که از کلام همان برداشت می‌شود که شما می‌گویید؛ ولی از رفتارتان هزاران برداشت می‌شود. 🍃❤️ ❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
آقایان! 💠هیچ وقت نگید من دارم کار می‌کنم و خانمم داره اینو میبینه و باید بفهمه این یعنی دوست داشتنش! 💠خانم شما به شنیدن واژه های دوست داشتن و ابراز علاقه و محبت و رفتاری نیاز داره! 🍃❤️ ❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠معمولا زنان براي بيان مشكلاتشان منطقي ندارند و پس از بیان يك مشكل، بلافاصله به سراغ مشكل بعدي مي‌روند. و اگر حس کنند مردشان، حرفهايشان را نمي‌فهمد بيش از پيش مي‌شوند. 🍃❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علیرضا پناهیان
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ماشاءالله نجّار 🔻داستانی واقعی از شفا یافتن مریضی که دکترها از او قطع امید کرده بودند. #از_حسین_نیرو_بگیر #حسین_آرام_جانم @Panahian_ir
عزای خواهرِ خونِ خدا شد وفاتِ دختر خیرالنساء(س) شد پس از یک سال و نیم از داغِ عاشور به جنّت میهمانِ مرتضی(ع) شد http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علیرضا پناهیان
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 این اذان است یا صدای پای یار؟ ⚡️سروده‌ای از علیرضا پناهیان درباره نماز @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وروجک 🌹 صدای قهقه وروجک بلند شد. هادی و هدی، چشم هایشان را باز کردند. هدی گفت:"باز این وروجک بلند شد. دیگه نمی ذاره ما بخوابیم." هادی گفت:"من می دونم چه کار کنم. که اذیت نکنه. وقتی بابا داشت درستش می کرد، دیدم فنرهای پاش رو چه جوری چسبوند. الان می گیرمش. پاهای فنریش رو به تخت می بندم." بعد از جا بلند شد. دنبال وروجک کرد. وروجک روی پاهای فنریش پرید. روی تختِ هادی افتاد. هادی خندید و گفت:" دیگه گیر افتادی." بعد وروجک را لای ملافه پیچید. به هدی نگاه کرد و گفت:" الان محکم می بندمش تا راحت بخوابیم." وروجک التماس کرد": منو نبند. قول می دم، اذیت نکنم." هدی گفت:"گناه داره. ولش کن." هادی وروجک را رها کرد. او دوباره، بالا وپایین پرید. این بار؛ دوتایی دنبالش کردند. وروجک بالای کمد پرید. برای آن ها شکلک در آورد.هادی هم ادای او را در آورد. هدی با اخم به هادی نگاه کرد. هادی گفت:"چه کار کنم؛ اون داره شکلک در میاره." هدی چیزی نگفت. جلو رفت تا وروجک را بگیرد. ولی دستش به بالای کمد نمی رسید.هادی چارپایه گوچکی را آورد. هدی لبخند زد و تشکر کرد. هدی روی چارپایه رفت. دستش را به طرف وروجک دراز کرد. اما وروجک از بالای کمد، به روی تخت پرید. هدی خواست اورا در هوا بگیرد. چارپایه از زیر پایش در رفت. روی زمین افتاد. هادی فریاد زد. هدی گریه کرد. وروجک ناراحت گوشه ای نشست. مادر وارد اتاق شد. هدی را بلند کرد و روی تخت گذاشت. هادی گفت:"همه اش تقصیره وروجکه." هادی وروجک را برداشت و تکان داد. اما او تکان نخورد. هادی برایش شکلک در آورد. مادر با اخم به او نگاه کرد. از اتاق بیرون رفت. وورجک گفت:" منو ببخشید. تقصیره من بود." هدی هنوز ناله می کرد و پایش را چسبیده بود. هادی گفت:" اگر تو اذیت نمی کردی این جوری نمی شد." وروجک سرش را پایین انداخت. مادر با لیوانی شربت وارد شد. آن را به دست هدی داد. وروجک را از هادی گرفت و توی قفسه عروسک ها گذاشت. هدی شربتش را خورد و آرام خوابید. مادر چراغ را خاموش کرد وبیرون رفت. وروجک دیگر تکان نخورد. (فرجام پور) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون