eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 ✴️آموزش رایگان شعر و ترانه ۳ ساعت آموزش رایگان 🔴آموزش قافیه و ردیف چهارشنبه ساعت ۲۱ 🔴آموزش وزن شعر پنج شنبه ساعت ۲۱ 🔴 آموزش تصویر سازی جمعه ساعت ۲۱ 🔴با حضور استاد فرامرز عرب عامری در گروه ایتا 👌همراه با تمرین در گروه ایتا 👌با بهترین و جدیدترین متد روز ادبیات 👌بسیار ساده، روان و حرفه ای ⛔️لطفا به دوستان و علاقمندان ادبیات اطلّاع دهید. https://eitaa.com/joinchat/629866555C58e48db76f
سلام و عرض ادب
لطفا برای سه جلسه اموزش رایگان وارد این گروه بشید👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥مژده به خواهران تنهامسیری شهریار 💥موسسه قرآنی نور ولایت امیرالمومنین( علیه السلام)💥 برگزار میکند💥 ✴️ کلاس های حیات برتر 💥روزهای یکشنبه/ساعت ۱۷ الی ۱۸ ✴️شهریار، خ انقلاب، کوچه شهید گنجی با رعایت پروتکل های بهداشتی✅ ۰۲۱۶۵۲۷۶۶۴۸_۰۹۱۲۷۶۹۲۴۲۶ @sarajohar @amiiiralmomenin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماشین زرد🌹 با صدای دندون قروچه امیرعلی، مادر از خواب پرید. کنارِ او رفت. با تعجب دید که پیشانی اش عرق کرده و دندان هایش را به هم می سابد. آرام او را صدا زد. امیر علی پلک هایش را باز کرد. به مادر نگاه کرد و گفت: _مرحله ی آخرم. بذار بازی کنم. مادر با نگرانی به آشپزخانه رفت و برایش آب آورد. اورا بلند کرد. بدنش داغ بود. کمی که آب خورد، دوباره دراز کشید و گفت: _اون ماشین زرده منم. بذار برنده بشم. پدر بیدار شد و گفت: _چی شده؟حالش خوب نیست. زود حاضر شو ببریمش درمانگاه. مادر گفت: _صبر کن اول پا شویه اش کنم و براش دمنوش درست کنم. اگر بهتر نشد بریم درمانگاه. پدر کنارِ او نشست و دستمالی نمدار را روی پیشانی اش گذاشت. امیر علی مرتب حرف می زد. _همه اش تقصیره این ماشینِ قرمزه. برو کنار. الان لِهِت می کنم. مادر دمنوش را آورد. پاهایش را پا شویه کرد و دمنوش را آرام آرام به او داد. امیر علی خوابید. پدر و مادر کنارش نشستند. چند ساعت بعد بیدار شد. دیگر تب نداشت. حالش خوب شده بود. ولی چشمانش قرمز بود. مادر نگاهی به او کرد و گفت: _از امروز دیگه با تبلت بازی نمی کنی. به فکر بازی های دیگر باش. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته🌹 دل بریدم از همه عالم برایت جان جانان سرگذارم من به کویت تا سرایت جان جانان می سرایم من ترانه می نوازم عاشقانه شعر زیبایی که باشد در رسایت جان جانان عشق معبودی که دارم نام معشوقی که دارم تا ابد من رستگارم، با وفایت جان جانان با تو هستم در الستم، بی خیالم شاد و مستم از برایت ، می کنم جانم فدایت جان جانان ⛔️کپی و فروارد ممنوع⛔️ (فرجام‌پور) اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 شبتون بهشت التماس دعا درپناه خدا🌺 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریپلی به قسمت اول رمان زیبای تینا هدیه نگاه مهربانتان🌹 دوستان جدیدالورود خوش آمدید 💐 منتظر دریافت نظرات سازنده شما بزرگواران هستم✅ ⛔️با احترام هرگونه کپی برداری و استفاده از رمان و داستان ها و دلنوشته و نام نویسنده است و پیگرد قانونی دارد.⛔️