eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
😍💖 در تماشای تو قانع نشوم ❣ من به دو چشم ❣ همه چشمانِ جهان❣ گو به سرم بشتابند ...😘😍💕❣💕 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۳۹ دستشو بخیه کردن و بهش یه سرم وصل کردن. علیرضا سرشو انداخته بود پایین و اخماش تو هم
🔹 ... ۴۰ با صدای گوشی چشمامو باز کردم، مرجان بود! سعی کردم گلومو صاف کنم بلکه صدام در بیاد! -الو -صداشوووو😂😂 چه خط و خشی داره😂 نگو که خوابی هنوز! -مگه ساعت چنده که تو بیداری!؟ -لنگ ظهره خانووووم! ساعت یکه! -واااای جدی😳 وقتایی که آرامبخش میخورم،ولم کنن دو روز میخوابم! -خب حالا،فعلا پاشو بیا درو باز کن، زیر پام علف سبز شد! -عه!جلو در مایی؟؟ -بله ،هی زنگ میزنم درو باز نمیکنی! دیگه داشتم قهر میکردم برما😔😢 -خواب بودم مرجان،ببخشید! -حالا که بیداری خبرت... چرا باز نمیکنی؟؟ -اخ ببخشید😅 هنوز گیجم!اومدم اومدم! هیچی مثل دیدن مرجان نمیتونست حالمو خوب کنه! درو باز کردم و تا اومد تو محکم بغلش کردم -اومدم بریم خرید😍 -خرید چی؟؟ -لباس عید دیگه😶 خنگ شدیا ترنم!!! -اها وای مرجان این قرصا اصلا برام هوش و حواس نذاشته!! واقعا دارم خنگ میشم!! -خنگول خودمی تو😉 پاشو،پاشو بریم -نه... اصلا حسش نیست... لباس میخوام چیکار!! -ترنممم😳 پاشو تو راه یه سرم بریم دکتر! چِل شدی تو!! -جدی میگم مرجان دیگه حوصله هیچی رو ندارم! دیگه هیچی بهم مزه نمیده! -مسخره بازی درنیار!پاشو! عیدم که میخوای بری پیش پسرعموها😍😉 باید لباس خوشمل بخلی ازشون دل ببلی😝 -اه... مرده شورشونو ببره اگه بخواد هدفم از زندگی دل بردن از اونا باشه،بمیرم بهتره! -اوه اوه😒 حرفای جدید میزنی! عمم بود حرف شمال و پسرعموهاش میشد،آب از لب و لوچش آویزون میشد؟؟ عمم بود شروع میکرد از مدرک و شغل و وضع مالیشون میگفت؟؟😏 -مرجان من دیگه مردم!! ترنم مرد!! من الان دیگه هیچی برام مهم نیست! نه مدرک نه موقعیت نه کوفت نه زهرمار! -یااا خدااااا از دست رفتی تو!! -خدا؟؟؟😠 خدا کیه؟؟ -ترنم اگه میدونستم اینقدر بی جنبه ای ،اونروز لال میشدم و هیچی بهت نمیگفتم!! -بی جنبه نیستم! اتفاقا خوب کردی! من از واقعیت فرار میکردم اما تو باعث شدی به خودم بیام!! خسته شدم مرجان... احساس میکنم یه عمر مضحکه ی این دنیا بودم! چقدر ابله بودم که همش دنبال پیشرفت و از اینجور مزخرفات بودم!! -اگه تو تازه به این حرفا رسیدی، من از همون بچگی به این رسیدم! تو مامان بابای خوب بالا سرت بوده که تا الان نفهمیدی، ولی من به لطف مامان بابای.....😏 ولش کن... پاشو بریم دیگه😉 جون مرجان دلم نیومد روشو زمین بندازم! رفتیم،اما برعکس همیشه،منی که عاشق خرید بودم، با پایی که نمیومد و چشمی که هیچی توجهشو جلب نمیکرد، فقط چندتا لباس به سلیقه مرجان خریدم. و اون روز رو هم موفق شدم به شب برسونم و باز آرامبخش .... "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۴۰ با صدای گوشی چشمامو باز کردم، مرجان بود! سعی کردم گلومو صاف کنم بلکه صدام در بیاد!
🔹 ... ۴۱ شب مرجانو راضی کردم و با زور بدمش خونمون دوست نداشتم تنها باشم در و دیوار اتاق مثل خوره، اعصاب و روانمو داغون میکرد😣 شاممونو بیرون خوردیم و رفتیم خونه. تازه رسیده بودیم که گوشی مرجان زنگ خورد! تا چشمش به گوشی خورد ذوق زده جیغ زد😍 -واااااای میلاده😍😍😍 -داداشت؟؟ -اوهوم -الو😍 سلام داداشی❤️ ممنون خوبم تو خوبی؟؟ چی؟؟😳 جدی میگی؟؟ وای مرجان فدات شه😍 کی میای؟؟ وای میلاد... نه خونه نیستم خونه ترنمم اره ادرسو میفرستم بیا دنبالم قربونت برم❤️❤️ بای گوشی و قطع کرد و مثل بچه ها جیغ میزد و بالا پایین میپرید!!😳 -چیشده؟چرا اینجوری میکنی؟؟ -میلاد ترنم!!میلاد!! داره میاد ایران😍 فرودگاه بود -واااایییی تبریک میگم مرجان😍 چقدر خوب پس عید امسال کلی خوش میگذره بهت😍 -اره وای ترنم خیلی ذوق دارم احتمالا صبح زود تهران باشه. میاد دنبالم اینجا اون شب مرجان کلی از خاطراتش با میلاد تعریف کرد. گاهی اوقات بغض میکرد و یاد مامان و باباش میفتاد و دلداریش میدادم....❤️ تا نزدیکای صبح حرف زدیم تا از خستگی بیهوش شدیم😴 ساعت حدودای هشت ،نه بود که گوشیم چندبار زنگ خورد، با دیدن اسم عرشیا گوشیو سایلنت کردم و خوابیدم تازه چشمام گرم شده بود که گوشی مرجان زنگ خورد😒 میلاد جلوی درمون بود،اومده بود دنبال مرجان. -خب بهش بگو بیاد تو دیگه! -تو؟؟نه بابا برای چی بیاد -دیوونه تا تو حاضر بشی وایسه جلو در؟؟ بیاد باهم صبحونه میخوریم بعد میرید دیگه😊 -اممممم...باشه پس من میرم درو باز کنم از صدای جیغ مرجان فهمیدم میلاد اومده تو.☺️ رفتم پایین و به میلاد خوش امد گفتم، پسر خوبی بود😊 قبل اینکه بره خارج از ایران،خیلی میدیدمش. همینجور که مشغول احوال پرسی بودیم، زنگ درو زدن. ممتد و طولانی خیلی هول کردم! رفتم سمت آیفون عرشیا بود!😰 "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو سلام صبحتون بخیر🌺 عیدتون مبارک🌹🌹🌹 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام خمینی (ره): مبارک آن روزی است که تمام دولت‌های اسلامی با ملت‌ها، با هم باشند و اسلام را زنده کنند و همه ممالک اسلامی متحد شوند تا اینکه دست ابرقدرت‌ها را از ممالک خودشان قطع کنند. 🔹 بیانات امام خمینی (ره) در عید فطر سال ۵۹ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎ @Mazan_tanhamasir ┈‌┈•❣💐❣•┈┈
👤 انسان شناسی ۵۳ @Ostad_Shojae
انسان شناسی ۵۳.mp3
12.09M
۵۳ ـ من قرآن می‌خوانم، اما برایم لذت‌بخش نیست! ـ من به زیارت می‌روم، اما از این زیارت، به سرمستی نمی‌رسم! ـ من اهل نماز و دعا هستم، اما این دو وسیله، غمهای مرا نابود نمی‌کند! ـ من در شبانه‌روز اصلاً برای خانواده آسمانی‌ام دلتنگ نمی‌شوم! 💥 علّـــت چیســـــت؟ @Ostad_Shojae
هدایت شده از  کتابیتا
📚عنوان : انسان شناسی اسلامی ✍نویسنده : رضا برنجکار 📖موضوع : انسان شناسی 📕تعداد جلد : ۱ جلد 📌 فقط با ذکر منبع مجاز است 💢 به کتابخانه عمومی ایتا ( کتابیتا ) بپیوندید : 🆔 http://eitaa.com/joinchat/839057428Cbb18df1b3c
هدایت شده از  کتابیتا
📚عنوان : انسان شناسی اسلامی ✍نویسنده : رضا برنجکار 📖موضوع : انسان شناسی 📄تعداد صفحات : ۱۸۹صفحه 📌 کتاب از طریق لینک زیر:ketabeitaa.ir/Books/Andisheeslami/Ensan-shenasi.pdf 💢 به کتابخانه عمومی ایتا ( کتابیتا ) بپیوندید : 🆔 http://eitaa.com/joinchat/839057428Cbb18df1b3c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 با فرزندتان حرف بزنید اتفاقاتی که در طول روز برایتان رخ داده را با فرزندانتان در میان بگذارید یا خاطره ای از دوره کودکی خود برایشان بازگو نمایید. در این حالت جوی از نزدیکی واقعی بین خود و او ایجاد نموده اید. این امر باعث می شود که فرزندتان نیز مسائلی مشابه که زیاد میلی به بیان آنها ندارد را با شما در میان بگذارند، همدردی کند و ارتباط برقرار نماید و از این طریق بیشتر با دنیای فرزندتان آشنا شوید. ♦️ شاید با این کار به او اعتماد و اطمینان کافی بدهید تا مشکلی را که با آن درگیر است مستقیماً و راحت با شما مطرح کرده و برای حل آن از شما کمک بخواهد. @asraredarun
كودكي كه در كودكي آزاد نبوده در بزرگسالي با شك و ترديد روبرو ميشه. حس ميكنه وقتي من آنقدر بي ارزش و اشتباه كارم كه حتي در مورد زندگي خودم نميتونم تصميمي بگيرم پس بهتره كاري انجام ندم. بنابراين از هر موضوع تازه اي ميترسه، از شكست و اشتباه ميترسه، و تنها نظر مردم براش مهمه و در حقيقت از كار مي افته و دچار اضطراب و نگراني و وحشت چه در كودكي چه در بزرگسالي ميشه. يا كمال پرست ميشه يا ترجيح ميده كاري انجام نده. كودكی که آزاد نیست عادت ميكنه خودشو انكار كنه نيازش رو انكار كنه و احساساتش رو نفي و انكار ميكنه و حس ميكنه در اين دنيا تك و تنهاست و كسي نيست كه او رو بخواد و تبديل ميشه به كسي كه ديگران ميخواهند. كودك تبديل به چشم ميشه كه همه رو ميبينه جز خودش. از ديگران مراقبت ميكنه به خوشحاليه بقيه اهميت ميده اما به خودش نه. خواسته همه براش مهم جز خودش. پدر و مادري كه در چهارچوب امن به كودكشون ازادي نميدن در سه سالگي دچار اضطرابي عميق ميشه.
یکی از عواملی كه مانع از استراحت كودك مي شود و موجب ماندن خستگي جسمي مي شود، تغذيه کودک است. از قديمي ها و مادر بزرگ ها بسيار شنيده ايم كه "اين بچه رودل كرده "به دكترها كه مي گوييم رودل به ما مي خندد. رودل يعني سردل بچه يك چيزي مانده است. اين ها همه تجربه است و هيچ سالمندي ادعاي علم ندارد ولي تجربه دارد. تغذيه ي غلط باعث كندي دستگاه گوارش مي شود و كودك در اين حالت نمي تواند بخوابد و يا شب خواب آشفته خواهد داشت و بنابراين دستگاه گوارش هم احتياج به استراحت دارد. به بچه ها اجازه دهيد استراحت دستگاه گوارش داشته باشند. دائم با قاشق و بشقاب دنبال بچه ها نرويد. اجازه دهيد گرسنه شوند. البته با رعايت خط تعادل. نه پرخوري و نه كم خوري. ما دائم در حال دادن مواد نيرو زا و نگهدارنده و محرك هستيم و از طرف ديگر هم مانع از حركت آن ها مي شويم بعد ادعا مي كنيم كه بچه خوب نمي خوابد و بد خواب شده و يا بي قرار است.
چطور پدر و مادر خوبی باشیم؟ با کودک‌تان بازی کنید: به آن‌ها اجازه دهید تا فعالیت مورد علاقه‌شان را انتخاب کنند و درباره قانون‌ها نگران نباشید. تنها به جلو حرکت کنید و از آن لذت ببرید. این، اسم یک بازی است. هر روز با هم کتاب بخوانید: از نوزاد خود شروع کنید. کودکان دوست دارند به صدای والدین خود گوش دهند. کودک‌تان را در آغوش بگیرید. کتاب خواندن تجربه خوبی برای او خواهد بود. روزانه زمان خاصی را به او اختصاص دهید: زمانی که برای 10 یا 15 دقیقه بدون وقفه با کودک خود هستید، این فرصت را به او بدهید تا فعالیت مورد علاقه خود را انتخاب کند. راهی بهتر از این برای ابراز عشق‌تان وجود ندارد.
🔸اگر با شیوه ابراز محبت والدین‌تون به فرزندتون موافق نیستید، در غیاب فرزندتون به طور محترمانه از اونا خواهش کنید به روش دیگری مهربونی‌شون رو بروز بدن. @asraredarun
یادتان باشد که بچه ها مهارت و انگیزه را با هم باید به دست بیاورند. اگر به کودک انگیزه بدهیم و بی پروا تشویق کنیم و مهارت را یاد ندهیم درست مثل این می مونه که بچه ای را که شنا بلد نیست را ببریم لب استخر و هی بهش انگیزه بدهیم که بپر توی آب تو می تونی! بدون این که مهارت شنا کردن را به او یاد داده باشیم. امروزه این بلا داره سر جوان های ما میاد همشون دارن می پرن توی استخرهای میلیاردی. جوان 23 ساله ای مراجعه کرده بود برای مشاوره؛ بهش گفتم اگر بخواهیم جوانی را بدبخت کنیم، چند صد میلیون پول نقد به او بدهیم، این جوون پوزخند زد و گفت: میلیون دیگه قدیمی شده من فقط به میلیارد فکر می کنم!!! این جوون نه دیپلم داشت و نه سربازی رفته بود. تشویق های بدون داشتن مهارت این بلاها را سر بچه ها درمی آورد. تشویق با عینیت و با توصیف باید باشد. کودک در حال انجام چه کاری است که می خواهید تشویقش کنید؟ این تشویق هماهنگ با کارش باید باشد. وگرنه خود ایده آل را که به یاد دارید، گفتیم اگر فاصله ی خودپنداره با خودایده آل مناسب باشد، انگیزه ایجاد می شود. چه خود پنداره ای در کودک ایجاد کرده ایم؟ باید یک خود ایده آل متناسب با فعالیت و سن کودک ایجاد کنیم که کودک بتواند رشد کند. اگر این فاصله صفر باشد انگیزه از بین می رود و اگر این فاصله خیلی هم زیاد باشد کودک می بُرد و ایست می کند. مواظب باشید تشویق ها از خط تعادل خارج نشوند. در تشویق خسیس باشید. تشویق بی حساب و کتاب، فقط مضر نیست بلکه خطرناک است. ما فکر می کنیم حرف زدن و گفتن هیچ اشکالی ندارد، خشونت هم که نیست پس داریم درست رفتار می کنیم و دائم تشویق کلامی می کنیم. در این حالت کودک نمی تواند این تعریف و تمجیدها و تشویق ها را با واقعیت زندگی و جایگاه اجتماعیش و سن و توانایی ها و استعدادهایش وفق دهد. یک خطرجدی که بچه ها را تهدید می کند، این کلاس بردن ها است. چون فکر می کنیم که فرزند ما استعداد همه چیز را دارد و حتی دائم هم به کودک القا می کنیم که تو باید همه چیز یاد بگیری تو خیلی باهوشی تو از همه بهتری و... درس است که کودک و در کل انسان استعداد همه چیز را دارد ولی آیا بالفعل هم شده است یا نه؟ موسیقی، زبان، نقاشی ... «هرچی که من نشدم، تو باید بشی!».
💢اگر فرزندتان برای انجام مسئولیت هایش با شما بحث می کند : به‌ عنوان مثال زمانی که بر سر انجام ندادن تکالیف با شما بحث می‌کند، به جای اینکه بگویید: «همین حالا برو و تکالیفت را انجام بده» این جمله را به کار ببرید: «اول چه کاری دوست داری انجام بدهی، اتاقت را مرتب کنی یا تکالیفت را انجام دهی؟» اگر فرزندتان به شما گفت: «هیچ‌کدام» خودتان را نبازید و پاسخ دهید: «این جزء انتخاب‌های تو نیست. فقط می‌توانی یکی از آن دو مورد را انتخاب کنی.» فراموش نکنید حتی اگر یک سوم از خواسته شما توسط فرزندتان انجام شد ، به او بازخورد مثبت بدهید .
💢فرزند مثبت می خواهید؟ خودتان مثبت باشید... اولین گام این است که در گفتگوی روزانه‌تان از کلمات و جملات مثبت استفاده کنید: ➖ به‌طور مثال به‌جای ”خسته نباشید“ بگوئید: ”شاداب باشید، خدا قوت“. ➖ وقتی کسی از شما می‌پرسد اوضاع و احوال زندگی‌تان چطور است؟ بگوئید: بسیار خوب، عالی است! اجازه دهید این جملات ملکه ذهن شما و فرزندتان شود. وقتی فرزندتان در حال یادگیری زبان است و این جملات مثبت را از زبان شما می‌شنود، مسلماً همان‌ها را وارد دایره لغت خویش می‌سازد. ➖ در مقابل سئوال: حالت چطور است؟ بگوئید عالیم و به فرزندتان نیز آموزش بدهید که در پاسخ به این سئوال بگوئید: عالیم. @asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ✍ یادمان داده‌ای؛ از هیچ چیز نترسیم! اما راستش را بگوییم؛ گاهی می‌ترسیم! نکند کودکانه‌هایمان، دستمان را از دستِ شما، جدا کند... و برگردیم به قبل از روزی که نداشتیم‌تان! 💌گوشه‌ای از صدها پیام‌ تبریکی که به مناسبت روز گرامیداشت مقام معلم در شبکه‌های اجتماعی مختلف، از سوی شما مخاطبان عزیز، به دستمان رسیده‌است... ※ ویژه گرامیداشت آپارات | یوتیوب @Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۴۱ شب مرجانو راضی کردم و با زور بدمش خونمون دوست نداشتم تنها باشم در و دیوار اتاق مث
🔹 ... ۴۲ چشماشو خون گرفته بود😰 داد زد : باز کن در این خراب شده رو😡 با ترس درو باز کردم، از توی حیاط داد و هوارش بلند شد... -ترنم... چه خبره تو این خراب شده😡 چه غلطی داری میکنی تو؟؟ رفتم طرفش قبل اینکه بخوام چیزی بگم هلم داد تو خونه و اومد تو! -چرا لال شدی؟؟ این عوضی کی بود اومد تو؟؟😡 -عرشیا... -زهر مار... مرض کوفت میگم این کی بود؟؟😤 -داداش مرجانه -باشه،من خرم😡 مرجان و میلاد بدو بدو اومدن سمت ما. چشم عرشیا که به میلاد افتاد،خیز برداشت طرفش و یقشو گرفت میلاد هلش داد و باهم درگیر شدن دست و پام یخ زده بود. مرجان داشت سکته میکرد و سعی داشت جلوی عرشیا رو بگیره. سر و صورت هردوشون خونی شده بود😰 تمام توانمو جمع کردم و داد زدم -عرشیاااااا گمشوووو بیرووووون😡 یه دفعه هردوشون وایسادن، عرشیا همینطور که نفس نفس میزد اومد سمتم.... -من پدر تو رو در میارم... حالا به من خیانت میکنی دختره ی... دستمو بردم بالا،میخواستم بزنم تو گوشش که دستمو تو هوا گرفت و پیچوند... دادم رفت هوا😖 -نکن😭 شکست😫 میلاد اومد طرفمون و دستمو از دست عرشیا کشید بیرون. -نشنیدی چی گفت؟؟😡 گفت گمشو بیرون! هررررری!! عرشیا مثل یه گرگ زخمی نگام کرد و با چشماش برام خط و نشون کشید، یه نگاهم به میلاد انداخت -حساب تو هم بمونه سرفرصت شازده! اینو گفت و رفت...! قلبم داشت از دهنم میزد بیرون همونجا نشستم و زدم زیر گریه😭 روم نمیشد تو چشمای مرجان و میلاد نگاه کنم. نیم ساعتی سه تامون ساکت نشستیم. با شرمندگی ازشون معذرت خواهی کردم و هرچی از دهنم درمیومد به عرشیا گفتم. میلاد و مرجان سعی کردن ارومم کنن، اصرار کردن باهاشون برم بیرون،اما قبول نکردم و ازشون خداحافظی کردم. با رفتنشون دوباره نشستم و تا میتونستم گریه کردم. دلم میخواست عرشیا رو بکشم دیگه حالم ازش بهم میخورد... "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۴۲ چشماشو خون گرفته بود😰 داد زد : باز کن در این خراب شده رو😡 با ترس درو باز کردم، ا
🔹 ... ۴۳ تا عصر هیچ خبری از عرشیا نبود، اما از عصر زنگ زدناش شروع شد... سه چهار بار اول محل ندادم اما ترسیدم بازم پاشه بیاد ، این بار که زنگ زد جوابشو دادم -‌الو -چرا این کارو با من کردی؟؟ -ببر صداتو عرشیا... تو آبروی منو بردی...😡 -ترنم تو به من خیانت کردی!! من احمقو بگو اومده بودم که ببرمت بیرون باهم صبحونه بخوریم... -نه نه نه....😤نکردم تو اصلا امون ندادی من حرف بزنم اون پسر داداش مرجان بود،اومده بود دنبال مرجان -دروغ میگی😠 پس چرا هرچی زنگ میزدم جواب نمیدادی گوشیتو؟؟ اگه ریگی تو کفشت نبود چرا اینقدر ترسیده بودی؟؟؟ -قیافه تو رو هرکی میدید میترسید😡 کار داشتم گوشیم سایلنت بود اصلا دوست نداشتم جواب بدم خوبه؟؟😡 -پاشو لباساتو بپوش میام دنبالت میریم حرف میزنیم -عرشیا این طرفا پیدات شه زنگ میزنم پلیس!! دیگه نمیخوام ریختتو ببینم! نمیخوام حالم ازت بهم میخوره😠 -خفه شو... مگه چیکار کردم که حالت از من بهم میخوره؟؟ گفتم حاضر شو میام دنبالت... -عرشیا نمیخوام ببینمت بفهم!! ‌دیگه بمیری هم برام مهم نیست!! -همین؟؟ به جایی رسیدیم که بمیرمم برات مهم نیست؟؟ -اره.همین! -باشه خانوم...باشه خداحافظ... گوشیو قطع کردم و رو سایلنت گذاشتم خودمم یه مسکن خوردم و رفتم تو تخت😴 ساعت هشت،نه شب بود که با صدای مامان از خواب بیدار شدم -ترنم خوابی؟؟😕 -سلام.از مطب اومدین بالاخره😒 -پاشو.پاشو بیا شام بخوریم -باشه،برید الان میام بلند شدم و رفتم یه دوش سریع گرفتم و اومدم سراغ گوشی. چقدر بهم زنگ زدن! پنج تاش از مرجان بود و ده تاش از علیرضا. میخواستم به مرجان زنگ بزنم که علیرضا زنگ زد. -الو؟ -الو ترنم خانوم کجایی؟؟؟ پاشو بیا بیمارستان عرشیا اصلا حالش خوب نیست... دکترا گفتن ممکنه دیگه زنده نمونه...! "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر🌹 @asraredarun ┄┅─✵💖✵─┅┄