عزیزان
توجه داشته باشید
برای برقراری یک #ارتباط_موفق
باید خیلی از ویژگی های انسان
و
حتی خودشناسی داشته باشید✅
💎که سعی کردیم
بهترین نکات مهم و موثر را
در
#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
#سواد_عاطفی
اموزش بدیم
💎تا بتوانید
هم در انتخاب دوست و همسر
و
طرز صحیح برخورد و ارتباط گیری با همسر را بیاموزید
و هم
از زندگی شخصیتان بیشترین لذت را ببرید✅
فقط چند روز
تا شروع ثبت نام کلاس مانده✅✅
ان شاءالله شانزدهم این دوره را ثبت نام خواهیم داشت✅
اماده اید⁉️👏
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_73
چشمانش را روی هم فشار داد. هنوز صدای های هایِ محسن به گوشش می رسید.
چطور به این راحتی گریه می کرد؟
"گریه" واژه ای که سالها با او غریبه بود.
ولی اینجا و در این موقعیت، بعد از مدت ها چشمانش تر شد.
نه! نباید این اتفاق بیفتد. هرگز نباید گریه کرد.
سرش را بلند کرد و گوشه چشمش را پاک کرد.
به اطراف نگاه کرد. همه به راحتی اشک می ریختند. حتی آن زوج جوان.
مداح همچنان با ناله، ادامه می داد و صدای هقِ هقش در دشت پیچیده بود.
باخود گفت:"اصلا من اینجا چه کار می کنم؟ این قبرستان و بیابان، میان یک مشت خاک و سنگ و استخوان پوسیده؟
باید برم. ولی کجا؟ نمی تونم محسن رو تنها بگذارم. درست نیست."
به ناچار گوش داد، آنچه را که عمری از آن دور بود. خط به خط دعا را مداح ترجمه می کرد و ناله می زد.
یک مرتبه صدایش را بالاتر برد و گفت:"
آخه علی جان! مولای من! شما که معصوم هستی و می دونی چه جایگاهی پیش خدا داری این طور ناله می زنی، منِ بد بختِ بیچاره چی بگم؟ که غرق در گناهم."
نام علی به گوشش آشنا بود. همیشه مادر بزرگ می گفت:"هر جا گرفتار شدی، هر جا زمین خوردی، بگو" یا علی"
یعنی این مداح هم همان علی را می گفت؟ مگه این علی کیه؟ چه کار کرده؟"
همه یک صدا فریاد زدند"یا علی"
امید هم بی اختیار گفت:"یا علی"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_74
آخر شب به خانه برگشت. دیگر دردی در قفسه سینه نداشت. احساسِ سبکی می کرد.
آهسته در را باز کرد تا کسی بیدار نشود.
پله ها را بالا رفت.
وارد اتاق شد و در را بست.
لباس عوض کرد و روی تخت افتاد.
هنوز صدای آن مداح در گوشش بود.
و نام "علی" بر لبش.
این علی کیست؟
به سمتِ پنجره چرخید. و به ماهی که در آسمان خودنمایی می کرد، خیره شد. پلک هایش سنگین شد و روی هم افتاد.
احساس کرد که همه جا نورانی شده.
چشم باز کرد و خورشید را در آسمانِ دید. لحظه ای طول کشید تا به یاد آورد که کجاست. با تعجب اطرافش را نگاه کرد. بعد از مدت ها اولین شبی بود که راحت و بدون مسکن و سر درد خوابیده بود. دست روی سرش گذاشت. از سردرد هر روز خبری نبود.
حالِ خوش دیشبش را به یاد آورد.
بدون خوردنِ نوشیدنی، بِدون دور همی و مسخره بازی.! چطور این قدر آرام خوابیده بود.
به ساعت نگاه کرد. دیرشده بود. گوشی اش را برداشت. از محسن پیامی نبود.
سریع پیام داد"تا نیم ساعت دیگه دفتر هستم"
و پیام محسن بلا فاصله آمد" سلام صبح بخیر. منتظرتم. یا علی"
متحیر به پیام نگاه کرد و زمزمه کرد"یا علی"
سریع بلند شد. آبی به صورتش زد و لباس پوشید.
دلش نمی خواست حالِ خوشش، با دیدنِ پدر و مادرش خراب شود.
آهسته از پله ها پایین رفت. گوش تیز کرد. صدایی نمی آمد. به سمتِ درِ خروجی رفت. در را باز کرد و با خوشحالی از خانه بیرون زد.
"امروز یک روز خوب است."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر-شما
#مشاوره_تلفنی
استاد چند بار خواستم بهتون پیام بدم تشکر کنم اصلا وقت نشد
واقعا ازتون ممنونم
خیلییییییییی بهتر شدم
استرس و همه چی
فقط و فقط از کمک خدا و لطف شماست
هیچوقت یادم نمیره تو بدترین شرایط زندگیم شما دستمو گرفتین
آرامشی که تا حالا حسش نکرده بودم که چقدر شیرینه
شما فرشته نجات من هسین
هیچ وقت نمیخوام ازتون دور باشم🙈همیشه کنارمون باشین😊ما به شما نیاز داریم😊😍
خیلی خوشحالم کاش زودتر پیداتون کرده بودم❤️🙈
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🍃بہ نام او ڪه...
🌼رحمان و رحیم است
🍃بہ احسان عادت
🌼وخُلقِ ڪریم است
سلام امام زمانم🌺
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.✨
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
کلیدِ شادی در پذیرش و رها کردنه .
باید بتونی از هر چیزی که الان هست لذت ببری ...
پس راضی باش و شاکر
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین💪🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490