#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_82
سالن پذیرایی به زیبایی تزئین شده بود.
چند خدمتکار مشغول پذیرایی بودند.
میزها به زیبایی میزهای بیرون تزئین شده بود.
عده ای از مهمان ها آمده بودند. و هنوز بعضی از میزها خالی بود.
پدر و عمو پشت میزی نشسته بودند و شراره خانم و مادرش هم بودند.
امید نگاهی به مهمان ها انداخت. کسی را نمی شناخت. چند دختر، هم سنِ یلدا، دورِ هم نشسته بودند. با دیدنِ امید از جا بلند شدند و سلام دادند.
امید سر به زیر انداخت و سری تکان داد و به سمتِ مادرش رفت. کنارش نشست.
یلدا با ناراحتی؛ به سمت دوستانش رفت و درست روبروی امید نشست.
امید همچنان سر به زیر بود که عمو حمید گفت:"امید جان. خیلی ساکتی؟ می خوای برو پیش بچه ها"
بعد با دستش به میزِ یلدا و دوستانش اشاره کرد.
چهره اش بر افروخته شد و دستانش را مشت کرد و خیسی کف دستش را حِس کرد.
فضای این مهمانی و این جشن برایش غیر قابل تحمل بود.
باید تا آخر شب، رفتارهای نامناسبِ یلدا و خانواده اش را تحمل می کرد.
زیر لب گفت:"ممنونم. همین جا خوبه"
عمو بلند خندید وگفت:" فقط می خوام امشب بهت خوش بگذره"
پدر با عصبانیت نگاهی به امید انداخت وگفت:"بهتره حرف عموت را گوش کنی"
وامید به ناچار از جا بلند شد.
یلدا لبخندی زد و صندلی کنارِیش را عقب کشید. با فخر به دوستانش نگاه کرد و منتظر امید ایستاد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
كسى كه بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دستهایش آلوده باشد، چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید كسى جز خودش را سرزنش نكند.✨
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
͟͟͞͞★ 🌊
#انگیزشی💪
𝗧𝗿𝘆 𝗮𝗴𝗮𝗶𝗻, 𝘁𝗵𝗶𝘀 𝘁𝗶𝗺𝗲 𝘄𝗶𝘁𝗵 {∞✨}
-God
یهباردیگهامتحانکن،ایندفعه فقط به امید خدا
-خدا:]
حتما نتیجه می گیری💪
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
رسیدن به #لذت_بندگی و
#برنامه_ترک_گناه 103
🔷✅✔️🔷✅
#مبارزه_با_راحت_طلبی 23
🔶یه جوانی بود خیلی پولدار! بهترین ماشین ها رو سوار میشد و...
🚘⛵️
هر کی میدیدش میگفت چه آدم خوشبختی. اصلا هیچ رنجی نداره😣😔
🔹یه روز دیدمش و ازش پرسیدم فلانی چرا ازدواج نمیکنی؟
🔺گفت حاج آقا من وضعیت اقتصادیم خیلی خوبه . اما کسی حاضر نمیشه با من ازدواج کنه.😢
❓گفتم چرا؟!
🔹گفت حاج آقا، بدن من خیلی بوی بدی میده. هر چی هم دکتر رفتم فایده نداشته. هیچ دختری حاضر نمیشه باهام ازدواج کنه!😓
🔷بعد از اون قضیه هر وقت میبینم کسی به ثروت اون جوان غبطه میخوره
🔶توی دلم میگم بنده خدا چرا فکر میکنه توی دنیا راحتی هست...
🔴هر آدم پولداری رو که فکر میکنید واقعا راحت زندگی میکنه رو برید پای درد دلش بشینید
مشکلات عجیبی رو بهتون میگه که باور نمیکنید.
✅این قول خداوند هست که فرمود
ما انسان رو در رنج آفریدیم...
حاج آقا یعنی یه ذره هم راحتی نیست؟؟!
🔺چرا عزیزم راحتی هست یه کمی.
✔️اما تو بنای زندگیت رو بر راحتی نذار.
ببین چقدر بهتر میتونی زندگی کنی.
پذیرش رنج های طبیعی دنیا، کلی باعث رشد انسان میشه.
🔷✔️ بپذیری که همه رنج میکشن...
همه...
🌱✅➖➖💖
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
رسیدن به #لذت_بندگی و
#برنامه_ترک_گناه 104
🔶🔴🚯🔺⛔️
#مبارزه_با_راحت_طلبی 24
"اختلافات خانوادگی"
🔴علت بسیاری از اختلافات خانوادگی، راحت طلبی هست.
✅در یک خانواده، همیشه "باید احترام مرد حفظ بشه".
"باید اقتدار مرد حفظ بشه."
⛔️یه خانم به هیچ وجه نباید به شوهرش توهین کنه. مخصوصا جلوی بچه ها.
✔️حفظ احترام مرد، یکی از مهمترین راه های تربیت فرزند هست.
📛 اگه توی یه خانواده ای، پدر تحقیر بشه، دیگه بچه ها تربیت نخواهند شد...
🔹اما یه نکته:
✔️درسته که اقتدار مرد باید حفظ بشه ، اما خود مرد هم باید در این مساله کمک کنه.
⁉️چطور؟
✅ هیچی گاهی باید دست از راحت طلبیش برداره.☺️
مردی که راحت طلب باشه
به طور خودکار، زمینه تحقیر خودش رو فراهم میکنه.⛔️
طرف ظاهرا مرد خوبیه اما متاسفانه به خاطر راحت طلبیش اهل کار نیست!
⛔️
اهل پول در اوردن نیست!
🔴 ممکنه چند بار اول، خانوادش بهش چیزی نگن
⚠️اما به خاطر این راحت طلبی حتما تحقیر خواهد شد.
🔵بعدش شوهره میاد میگه حاج آقا
خانمم منو پیش بچه ها کوچک میکنه!😤
میگم خب تقصیر خودته! چرا راحت طلب بازی در آوردی؟😒
🔷یا طرف اصلا دست به کارای خونه نمیزنه!
بابادستت که نمیشکنه. دو تا ظرف هم کمک خانمت بشور.😒
یه ساعت هم تو بچه داری کن.
ماهی یه بار خونه رو جارو کن. دست بردار از راحت طلبیت.
😒
هر موقع خانمت حرفی بهت زد که ناراحت شدی
اول از همه از خودت ناراحت باش.
✅ به خودت بگو آخه چرا تنبلی میکنی؟؟؟
🌱✅➖➖💖
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
5.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 فرعون کوچک
🔻چه کسی به درد امام زمان(عج) میخورد؟
👈 کیفیت بهتر + متن
@asraredarun
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_83
به چهره یلدا نگاه کرد که با ذوقی کودکانه نگاهش می کرد.
چشم هایش از شادی می درخشید. دوستانش هم با لبخند به امید نگاه می کردند. دخترانی از جنس یلدا.
تحملِ این وضعیت برایش سخت بود. احساس کرد قفسه سینه اش فشرده شده. هوای سالن برایش خفه بود و باید خودش را نجات می داد.
پس بی هیچ حرفی، به طرف باغ رفت.
بیش از نیمی از مهمان ها آمده بودند و دور تا دور میزها تقریبا پر بود.
با گام های بلند خود را به باغ رساند. ایستاد و نفس عمیقی کشید و روی نزدیک ترین صندلی نشست.
بطری آب را برداشت و در لیوان ریخت؛ جرعه جرعه نوشید.
چشمش را بست و نفس عمیق کشید و ریه هایش را پر کرد از هوای لطیف بهاری که عطر گل های خوشبو را باخودش به همراه داشت.
نگران بود. نگرانِ بد شدنِ حالش، همان فشار عصبی که دکتر گفته بود و نگرانِ بر خوردِ پدر و ملامت کردنِ مادرش...
وای که این همه نگرانی برای قلبِ غمگینش زیاد بود. کاش راه فراری وجود داشت و از این مهلکه خود را می رهاند.
صورتش را بین دستانش گرفت. چقدر فرق بود بینِ یلدا و زهرا. یادِ زهرا لبخند به لبانش نشاند؛ محجوب و با وقار.
صدای بلندِ پدرش مثل پتک بر سرش فرود آمد و از جا پرید: "بهت نگفته بودم آبروی منو جلوی برادرم نبر؟ منظورت از این ادا و اطوارا چیه؟ حیثیت منو هدف گرفتی؟"
سرش را پایین انداخت و سکوت کرد.
کسی نمی دانست در دلش چه غوغایی است. کسی خبر نداشت که روز قبل چه بلایی سرش آمده. چگونه پدرش را برای بلند کردنِ صدایش ملامت می کرد، در حالی که خبر از احوال درونش نداشت و شاید نمی خواست هیچ وقت خبر داشته باشد از غوغایی که به جانش افتاده بود.
بعد از کلی بد و بیراه گفتن، با واسطه شدنِ مادر، کوتاه آمد و دست از سرِ امید برداشت و به سمت سالن برگشت.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490