eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 باز هم ممنونم. واقعا در مشاوره به من شما کمک کردین ازتون ممنونم. من خیلی مشاوره رفته بودم اما با وجود رعایت تمام نکات باز هم بحث بود اما شما با توجه به نکات غدایی که فرمودین از شدت عصبانیت همسرم کاسته شد تا به حال کسی به من چنین چیزی نگفته بود ‌الان هم همچنان همه چیز درست درست نیست اما تقریبا ۳ هفته هست که همسرم به خاطر کمر درد داخل منزل هستن .قبلا فقط من استرس اوقات فراعت شوهرم را داشتم چون همیشه دعوا و داد اخرش بود. اما به لطف شما خدا را شکر خیلی بهتر از دفعه های قبلی این دوران داره می گذره .البته انشاله حالشون خوب بشه در خیلی زمینه های دیگه احتیاج به کمک شما دارم که در فرصت مناسب بهتون زنگ میزنم واز راهنماییاتون استفاده میکنم .با تشکر🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇 @asheqemola
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون پر نور🌹 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق علیه‌السلام فرمودند: منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى شوند، ميلى ندارد، ولى خوشبخت سفارش به تقوا را مى پذيرد هر چَند مخاطب موعظه، كس ديگرى باشد.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 انیشتین می گوید: انسانها اگر ارزش زمان را میدانستند هیچ گاه کفش بندی نمیخریدند. "عمر" کوتاه ولی بسیار ارزشمند است قدرش را بدانیم .... از لحظه لحظه عمرمان بهترین نتیجه را بگیریم ما می توانیم💪 الهی به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
شاه کلید تربیت.mp3
11.75M
| ✘ لطفاً زحمت بکشید و « فرزند خود را تربیتِ دینی نکنید » !!! (اول مهندسی تربیت را بیاموزید) @ostad_shojae | montazer.ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣 مردان را تنبل‌ نکنید ▼زن نبايد همه کارها را انجام دهد : زماني که مسئوليت پذيري يکي از زوجين بيشتر از ديگري باشد، طرف مقابل به وظايف خود عمل نمي کند؛ مثلا وقتي مردي مي بيند همسرش تمام کارها را انجام مي دهد، کم کم از زير بار مسئوليت شانه خالي و سعي مي کند تا جايي که امکانش هست تمام کارها را به همسر خود واگذار کند. بنابراين زن ها نبايد همه کارها را به عهده بگيرند. ▼وظايف يکديگر را انجام ندهيد : گاهي اوقات زن يا مردهميشه، تمام وظايف يکديگر را انجام مي دهند چون فکر مي کنند طرف مقابل شان به درستي نمي تواند آن کار را انجام دهد. معمولا اين نوع زندگي ها به جابه جايي نقش هاي زن و شوهر منجر مي شود. براي مثال، ممکن است مردي به زنش بگويد: «تو که کار مي کني، درآمد هم داري، بايد پرداخت اجاره خانه را تقبل کني» يکي از نکاتي که در ارتباط با مسئوليت طرفين بايد رعايت شود، اين است که مواظب باشيم کمک ما در ذهن همسرمان، جابه جايي نقش تلقي نشود. اين مسئله خيلي مهم است و بايد از ابتدا به صورت شفاف آن را مطرح کنیم. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
چطور با همسرمان ارتباط برقرار کنیم؟ 👈 لبخند بزنید 👈 شوخ‌طبع باشید 👈 بوی خوب بدهید 👈 خوب لباس بپوشید 👈 ارتباط چشمی برقرار کنید 👈 بهداشت فردی را رعایت کنید 💞 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💞✵─┅┄
💞😍 وقتی می‌پرسه "چیکار می‌کنی؟" مثل دلبری کنید و بگید☺️: "به تو می‌اندیشم😍 ای سَراپا هَمه خوبی"😘🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منظره ای که درعکس جلوی چشمانش بود، اصلا نمی توانست باور کند. سفره عقدی که گسترده بود و عروس و دامادی که کنارِ هم با لبخند حلقه در دست یکدیگر می کردند. عکس را نزدیک تر برد. با دقت نگاه کرد. مادرش کنارِ محمد!!!!!؟؟؟ با تعجب به مادرش نگاه کرد که هنوز سرش پایین بود و آرام اشک می ریخت. چمانش از حدقه بیرون زد. با صدای بلند گفت:"مامان.... این یعنی چی؟ شما؟! محمد؟! نمی فهمم" مادر بزرگ گفت:"الهی فدات شم عزیزم، دردت به جونم." اشک امانش نداد. امید عکس را به طرف مادرش گرفت و پرسید:"مامان؟ چی شده؟ راستش رو بگید." مادر اشکش را پاک کرد و گفت:" داری می بینی که، من و محمد ازدواج کردیم. ما عاشق هم بودیم. محمد خیلی مهربون بود. خیلی خوب بود. ولی...." بغضش را با زحمت فرو برد و جرعه ای از آبمیوه اش را نوشید. امید هاج و واج خیره به چهره مادر بود. ضربانِ قلبش بالا رفت. یادِ خوابش افتاد. محمد در آن دشتِ پر گل، چهره اش که درست مثل عکسش بود. نفسش در سینه حبس شد. به زحمت نفسش را بیرون داد. محسن متعجب به امید نگاه کرد. با اجازه ای گفت و بیرون رفت. گویی تا ته خط را خوانده بود. سکوت مادر، برایش قابل تحمل نبود. باید همه چیز را می دانست. هر چه که مربوط به خودش می شد. مادر سرش را بلند کرد و با صدای آرامی گفت:" تقدیرِ الهی بود. عمر خوشبختی مون خیلی کوتاه بود. خیلی." دست در کیفش کردو قرصی بیرون آورد و در دهانش گذاشت و با جرعه ای آبمیوه فرو برد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490