#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
حرفهاتون خیلی آرومم میکنه و روم اثر داره و خیییییلی سعی میکنم بکار بگیرمشون
ممنون که مثل یه خواهر دلسوز هر موقع به راهنماییهاتون و حتی دلداریهاتون احتیاج داشتم کنارم بودید
من به لطف خدا تو این مدت با احدی در این مورد حرف نزدم غیر از خدا و اهل بیت و شما که بهم مشورت دادید
وااااقعا ازتون ممنونم
شما رو بخدا به عنوان استادم بهم دعا کنید که بتونم از این امتحان بزرگ سربلند بیرون بیام و سر هوای نفسم مسلط باشم
بعضی وقتا مثل امروز خیییییلی میترسم که نکنه بخاطر دلم و هوای نفسم بزنم بنده خدا رو بدتر کنم همون حرفی که شما میزنید
ولی خداییش خیییییلی اثرات مثبت توی رفتارهاش دیدم با اینکه هنوز خیلی جا داره و حتی خودمم خیییلی عوض شدم
خدا رو بینهایت شکر از لطف خدا و امام زمانم
و البته راهنماییهای ارزشمند شما🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر🌺
هر چه هست لطف خداست🌺
آی دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇
@asheqemola
پاسخها و سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇
@asheqemola
یا ناشناس 👇
لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅
لینک ناشناس👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خــدا
میتوان بهترین روز را
براے خـود رقم زد
پس با تمام وجـود بگیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خـدایا بہ امید تو
نه بہ امید خلق تو
سلام امام زمانم🌹
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
انسان، با نيّت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيت محيط و روزى زياد، دست مىيابد.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
آدمایی که آزارت میدن تحقیرت میکنن
و زخم زبون میزنن، همون کسانی
هستن که به شدت تخریب شدن به
شدت زخم خوردن و پر از عقده هستن!
این آدما از کمبود اعتماد به نفس و عزت
نفس رنج میبرن و با این کاراشون تلاش
میکنن تا بقیه رو تا سطح خودشون
پایین بکشن! تا شاید از بار رنج خودشون
کم کنن و روی دوش بقیه بندازن...
تنها راه مقابله با اونا، بیتفاوتی،
بیتوجهی و اهمیت ندادنه! نذار این
چرخه ادامه پیدا کنه!! تو همونی باش
که نمیذاره هیچ خط و خشی از آزار
دیگران روی روانش بشینه!
توکلت به خدا باشه و بهترین تصمیم ها را برای زندگیت بگیر
از زندگی لذت ببر و خدا را شاکر باش
خدایا شکرت، الحمدلله رب العالمین❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 با چه نگاهی وارد ماه رمضان شویم؟
تلگرام | بله | سروش | روبیکا | آپارات | اینستاگرام | سایت
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🎍مستحب است اول ماه رمضان صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید
تمام خانواده حتی بچه کوچک
فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان مانع از فقر وذلت وبیماری سرطان میشود.🌷
✍🏻 از مفاتیح الجنان اعمال
🍃 فراموش نشه به همه بگید ارام ارام صدای پای رمضان به گوش میرسد دستهاى خالى من دخيل دل پاكتان..
مرا در ساعات آخر شعبان نه به بهاى لياقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعایم کنید...
."التماس دعا
🎍حضرت محمد(ص) فرمود:هرکس سوره فتح را در شب اول ماه رمضان سه بار بخواند خداوند درهای رزق و روزی را تا رمضان سال بعد به روی او می گشاید
به دیگران هم بگویید.
..............................
🎍هركسي سوره نصر و سوره يس را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود. نشركنيد و پاداش آن براي شما.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
استاد فیاض بخشRamezan-nowrouz- 1402.12.16.mp3
زمان:
حجم:
23.65M
🔉 بشنوید| توصیهها و دستورات ویژه ماه مبارک رمضان و تقارن آن با تعطیلات نوروزی
⚡️بیانات استاد فیاضبخش در آخرین جلسه شرح حدیث معراج (۱۶ اسفند ۱۴۰۲)
▫️این تقارن ماه مبارک رمضان با تعطیلات هم فرصت است هم خطر...
▫️توصیههای عبادی ماه رمضان
▫️دستورات عملی برای نفی خواطر
▫️مراقبات ویژه این ماه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_267
گرمای زیاد کلافه اش کرده بود. ولی شوری درجانش حس می کرد که هیچ
چیز نمی توانست مانع او شود.
حدود دویست متری با تپه فاصله داشت که ناگهان، دلش آشوب شد. قدم هایش را آهسته کرد. نهیبی از دورنش، شور و شوقش را برد." چه می کنی؟ در این سرزمین برهوت، به دنبال چه هستی؟
در بهترین سرزمین های دنیا، بهترین خوراک و پوشاک و لذات دنیا، چیزی نیافتی. حالا از این تپه خاک آلود و نام چند کشته شده در جنگ، چه خواهی یافت؟ چرا حماقت می کنی؟ برگرد به اصلِ وجودِ خودت. بازیچه دست این بی خردان شدی؟ عقل و منطقت را به کار بگیر و درست فکر کن. برگرد.....برگرد...."
ایستاد و سرش را میان دستانش گرفت. کلافه و ناامید، چشمانش را روی هم فشرد. دستش را محکم روی صورتش کشید. چهره اش در هم شد.
محسن توی صورتش خم شد و گفت:" امید جان حالت خوبه؟ می خوای برگردیم؟"
یکی از بچه ها سریع جلو آمد و قُمقمه آبش را از کوله در آورد و به طرفِ امید گرفت و گفت:"فکر کنم گرما اذیتتون کرده. لطفا این آب رو بخورید و به صورتتون بزنید."
آقای سرابی آب را از دستِ او گرفت و گفت:" ممنونم. جواد جان."
بعد درِقُمقمه را باز کرد و با دستش کمی آب به صورتِ امید زد. قمقمه را دستِ او داد و گفت:" لطفا کمی بخور."
یکی دیگر از بچه ها سریع، زیر اندازش را پهن کرد و گفت:" لطفا بشینید. با این وضعیتتون خسته شدید."
محسن کمک کرد و امید نشست.
یکی دیگر از بچه ها جلو آمد و با چفیه اش شروع کرد به باد زدنِ او کرد.
امید با تعجب آن ها را می نگریست.
دوباره درگیرِی بین عقل و منطق و آنچه می دید شروع شد.
"اگر لذت دنیا آنجا هایی بود که من رفتم وآن کارهایی بود که من انجام دادم؛ پس چرا به آرامش نرسیدم؟ چرا حس و حال خوشی نداشتم. حتی با نوشیدنِ آن همه نوشیدنی، حالِ خوش پیدا نمی کردم؟
چرا این ها، در این هوای گرم و زمین داغ، بدونِ هیچ گونه لذتی از لذت های دنیا، اینقدر خوش هستند و آرامش دارند؟ کدام درست است؟ من؛ هم آن حال و هوا را دیدم و تجربه کردم، هم این ها را دیدم و کنارشان تجربه کردم. وای! کدام درست است؟"
با شنیدنِ صدای نگران زهرا، سرش را بلند کرد.:" امید خوبی؟ طوری شده؟ می خوای برگردیم؟"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_268
سرش را تکان داد و گفت:" چیزی نیست خوبم. یه کم استراحت کنم؛ بهتر می شم. نگران نباش. شما ادامه بدید."
زهرا نوچی گفت و نگران به آقای سرابی نگاه کرد وگفت:" به نظرتون بهتر نیست برش گردونیم توی اتوبوس؟ اینجا خیلی گرمه. عادت به این هوا نداره. حالش هم خوب نیست. " آقای سرابی به امید نگاه کرد و گفت:" بهتره اجازه بدیم خودش تصمیم بگیره. شما برید من کنارش هستم. اصلا به نظرم فعلا همه اینجا اُتراق کنیم."
بعد با صدای بلند رو به بقیه اعلام کرد.:"بچه ها همین اطراف باشید. فعلا کسی دور نشه."
زهرا گفت:" پس خواهش می کنم مواظبش باشید. کاری هم بود، به من بگید."
با اجازه ای گفت و به طرف زینب و دخترها رفت.
آقای سرابی کنار امید نشست.
چند برگ کاغذ از جیبش درآورد و مشغولِ باد زدن خودش و او شد.
از بچه هایی که به امید کمک کردند، تشکر کرد و گفت:" بهتره شماها هم به کار خودتون برسید؛ من هستم."
محسن هم کنارشان نشست.
امید خیره به روبرو شد. چند تا از بچه ها کمی دورتر، حلقه وار نشستند. یکی از آن ها شروع به خواندنِ زیارت عاشورا کرد. بقیه با او زمزمه کردند. ما بینِ خواندن، قطعه ای نوحه می خواند از شهیدان و دلاوری هایشان می گفت. گاهی هم گریز به دشت کربلا می زد.
امید سرش را روی زانوی پای سالمش گذاشت. و محوِ نوای آن ها شد. و چقدر این دشت، گرما و عطش، به آنچه درباره کربلا می گفت، شباهت داشت. صدای هق هقِ محسن و آقای سرابی، تعجبش را بیشتر کرد.
به اطراف نگاه کرد. دخترها کمی دورتر، روی زیر انداز نشسته بودند و اشک می ریختند. گویی همین الان عزیزی را ازدست دادند. مویه و عزاداری می کردند. تمامِ دشت به ناله آمده بود.
حالت عجیبی داشت. خودش هم نمی فهمید چطور، اینجا، اینگونه دگرگونش کرده. سر به زانو گذاشت و چشمانش را بست. گوش ِجان سپرد به نوایِ دلنشینِ جوانانی که به جای بودنِ در خانه و لم دادنِ زیرِ بادِ خنکِ کولر، راحتی از خود رانده و به صحرایی داغ و بی آب و علف روی آورده بودند.
آخر به کدامین عقل و منطق؟
صدای گوشی اش، او را به خود آورد.
با دیدنِ نام سینا، ردِ تماس داد. که پیامک داد. " به به! دیگه حالا جواب ما رو نمی دی؟ یه برنامه توپ برات دارم. دیگه حق نداری نه بیاری. اصلا معلومه اونجا چه کار می کنی؟ برای آخر هفته حتما خودت رو برسون که تولدِ داداشته. نیای دلخور می شما. متنظرتم. فعلا بای."
پوزخندی زد و گوشی را خاموش کرد و در جیبش گذاشت.
در این سردر گمی فقط همین را کم داشت.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇 💞#دوره_اسرار_زناشویی💞 یا سواد جنسی 👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده، ب
از تخفیف در تخفیف دوره هامون جا نمونید👆👏
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا شروع سـخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرامِ توست
دل از نام و یادت بگـیرد قـرار
خوشم چون که باشی مرا در کنار
سلام امام زمانم🌺
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶
#حدیث_رمضان
💫امام باقر علیه السلام فرمود:
امام باقر عليه السلام فرمود: اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت.✨
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄