eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☺️ سرد و تر⛈ خصوصیات بلغمی ها را قبلا ذکر کردیم فقط چند نکته👇 🔸بلغمی ها خوش خواب هستند معمولا رطوبت باعث خوش خواب بودن می شود‌. پس بلغمی ها و دموی ها خواب بیشتر و عمیق تری نسبت به سوداوی ها و صفراوی ها دارند👌
🔸البته خواب زیاد، دلایل دیگری هم دارد، مثل کم خونی، مشکلات غددی و تیروئد و... باید دقیق بررسی شود.
🔺وقتی یک بلغمی خواب است به سختی می توان او را بیدار کرد‌. لطفا از او خرده نگیرید. البته به سختی هم از خواب بیدار می شود‌. که بهتر است حتما اصلاح مزاج انجام دهد✅
🔸اضافه وزن، البته در حالت تعادل مزاج، اضافه وزن ندارد یا خیلی کم است. اما اگر بلغم در بدن انباشه شود که به سختی می توان درمان کرد. بهترین راه این است که مبارزه با هوای نفس داشته باشند و از پر خوری و کم تحرکی، دوری کنند. تا دچار اضافه وزن نشوند‌
🔺داشتن یک برنامه پیاده روی منظم در روز، بسیار بسیار می تواند در سلامتی مفید باشد و در آب شدن بلغم های اضافه کمک کننده باشد. البته، نه فقط برای وزن کم کردن،بلکه برای رسیدن به تعادل مزاج👌 ادامه دارد✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍💞 تو" می دانی که من بی "تو" نخواهم زندگانی را...❤️😘 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیرویی عجیب اورا به سمت تپه می کشاند. نزدیک ظهر بود و دمای هوا عجیب، طاقت فرسا. بالاخره به پایین تپه خاکی رسیدند. نگاهی به بالای آن انداخت. نفس عمیقی کشید. عصایش را پای تپه گذاشت که محسن، بازویش را گرفت وگفت:" با هم می ریم." لبخندی زد و همراه او شد. آقای سرابی، پشتِ سرشان قدم برمی داشت. آهسته و گام به گام بالا می رفتند. چند تن از جوان ها، کنارشان با فاصله حرکت می کردند. همه کنجکاو بودند تا ببینند در پسِ این تپه خاکی چیست؟ دقایقی بعد همه بر روی تپه ایستادند. امید به عصایش تکیه داد و اطراف را از نظر گذراند. دوباره چشم گرداند. دنبال راهی یا نشانه ای بود. حتما اینجا باید خبری باشد. محمد راه را از بالای تپه نشانش داد. پس باید راهی وجود داشته باشد. دیگران با هم در حالِ گفتگو بودند. اما امید محوِ دشتِ خاکیِ روبرو شده بود. زهرا همراه بقیه دختران خودشان را به آن ها رساندند. زهرا نزدیک شد و گفت:"امید، دنبال چی می گردی؟" امید کمی مکث کرد و گفت:"نمی دونم. ولی اینجا باید یه چیزی باشه. من مطمئنم." 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490