😍الحمدلله
یکی از دوستان که دورههامون را شرکت کردند
و
اصلاح مزاج هم انجام دادند
الان یک دختر قشنگ توی راه دارند😍👏👏
💫دهه کرامت مبارک💫
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
السلام علیک یا فاطمه المعصومه
#نذر_فرهنگی💥
به مناسبت دهه کرامت
از تاریخ ۲۲ اردیبهشت تا ۲۷ اردیبهشت ماه
کلیه مشاوره ها با ۲۰/۰ #تخفیف 🎁🎁👏👏
در زمینه👇
اعتقادی،
خانواده،
ازدواج،
همسرداری،
مشکلات زناشویی،
تربیت فرزند،
اصلاح مزاج،
توسط خانم فرجامپور انجام می شود✅
آی دی جهت هماهنگی 👇
@asheqemola
آموزش #رایگان_همسراداری
و #شخصیت_شناسی و #ارتباط_موفق👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_39
سریع پتو روی فرشته انداخت و رفت تا برایش دارو و جوشانده بیاورد. با داروها و جوشاندهی مامان، حال فرشته بهتر شده بود،
ولی هنوز تب و سرگیجه داشت.
پتو را دورِ خودش پیچیده بود و عرق میریخت. ولی هنوز تنش میلرزید و در اتاقش بود، که مامان وارد اتاق شد.
_فرشته مادر بهتری؟
_ممنون بهترم.
_خانم رسولی و فاطمه اومدن. میتونی بیای بیرون؟
دوباره یادِ دیشب افتاد و انگشتر.
"ای وای، حالا چه کار کنم"؟
_باشه مامان میام
تمامِ توانش را جمع کرد ولی نتوانست از جایش بلند شود و دوباره در رختخواب ماند.
این بار صدای فاطمه آمد.
_ای وای فرشته جان این چه حالیه؟ تو که دیشب خوب بودی! ای وای تنت چقدر داغه!
_سلام فاطمه جان چیزی نیست.
_یعنی چی چیزی نیست؟ باید بریم درمانگاه. یاالله پاشو آماده شو!
و از اتاق بیرون رفت.
_مامان، فرشته اصلا حالش خوب نیست. تبش خیلی بالاست، باید ببریمش درمانگاه.
_ای وای! خدا مرگم بده چی شده بچهام؟ فاطمه سریع برو خونه به علی بگو ماشین رو بیاره، زود باش دخترم.
مامان گفت:
_نه حاج خانم، تو رو خدا زحمت نکشید. عصری باباش میاد میبریمش. الآن بهش دارو دادم. خدا رو شکر بهتره.
_ای بابا، الآن وقتِ تعارف نیست که. کاش صبح زودتر میگفتید. علی امروز شیفتِ عصر میره شرکت، خونه است الان.
و خودش بالای سرِ فرشته رفت.
_اِی وای چقدر این بچه تب داره؟!
_سلام، چیزی نیست خانم رسولی بهترم. دارو خوردم تا شب خوب میشم.
_یعنی چی؟ دیگه با این وضعت هم تعارف میکنی؟ دیگه تو دخترِ خودمی، مگه میشه تو رو تو این وضع رها کنم؟ الآن علی و فاطمه میان، پاشو تو رو خدا آماده شو بریم درمانگاه.
با آمدنِ فاطمه، مامان هم آماده شد و به کمکِ فاطمه، فرشته را بلند کردند و بیرون بردند. علی در ماشین منتظر بود.
با دیدنِ حال و روزِ فرشته سریع از ماشین پیاده شد و درِ عقب را باز کرد.
_سلام! ای وای این چه وضعیه؟ چرا زودتر نگفتید که بیام بریم درمانگاه؟
_سلام پسرم. آخه راضی به زحمت نبودیم.
_حاج خانم شما رحمتید.
سریع پشتِ فرمون نشست و حرکت کرد.
با زحمت چشمهایش راباز کرد و با زحمت آب گلویش راقورت داد. هنوز تب داشت و میلرزید. نگاهی به اطرافش کرد. مادرش با دیدنِ چشمهای بازِ فرشته خوشحال شد.
_دخترم بهتری؟
_بله ممنون بهترم.
_خدارو شکر. سِرمت هم تمام شده الآن میرم پرستار رو صدا میکنم بیاد سِرم رو بکشه.
از اتاق خارج شد و پشتِ سرش علی به اتاق آمد. فرشته سربهزیر انداخت و سلام کرد.
_سلام خوبی؟ بهتر شدی؟
فرشته با زحمت توانست جواب دهد.
_ممنونم خوبم.
_فرشته تو چِت شده؟ دیشب احساس کردم حالت خوب نیست، خیلی نگرانت بودم تا صبح نتونستم بخوابم. صبح به مامان گفتم با یه بهونهای بیاد حالت رو بپرسه. فرشته به خدا من طاقتِ ناراحتیت رو ندارم. تو رو خدا مواظب خودت باش.
فرشته سربهزیر و با تعجب گوش میکرد! تا حالا با هیچ نامحرمی اینطوری صحبت نکرده بود و تا حالا چنین حرفایی نشنیده بود.
هیچ کس اینطوری به او ابراز علاقه نکرده بود، چون به کسی اجازه نداده بود که اینطوری صحبت کند.
حتی امیر!
ولی الآن علی به عنوانِ نامزدش به خودش اجازه میداد که راحت ابرازِ علاقه کند.
هر چه علی بیشتر میگفت، فرشته از عشقِ پنهانیش، ناامیدتر میشد.
انگار باید تسلیم این سرنوشت میشد.
_فرشته تو رو خدا خیلی مواظبِ خودت باش.
کاش این یک ماه هر چه زودتر تموم بشه، تا خودم همیشه ازت مراقبت کنم. فکر کنم تا این یه ماه تموم بشه، من جون بِسر بشم. خیلی داره بهم سخت میگذره. بعد از سه سال که تونستم بهت برسم، باید یه ماه دیگه هم دوریت رو تحمل کنم. باور کن فرشته خیلی برام سخته...
کاش میتونستم خودم ازت پرستاری کنم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمتِ_40
بالاخره از درمانِگاه به خانه آمدند .
خانم رسولی وفاطمه زودتر رفته بودند .
مامان کمک کرد تا فرشته پیاده شود
وبعد دستش را گرفت .
وگفت:
_علی آقا شرمنده خیلی زحمت دادیم
لطفا بفرمایید داخل یه خستگی درآرید.
_ممنونم حاج خانم وظیفه بوده کاری نکردم .این داروها را می دم خدمتتون
خواهشا مواظب فرشته باشید اگه کاری هم داشتید حتما خبرم کنید .
_ممنونم پسرم خیلی زحمت کشیدی.
_راستی نوبتِ آزمایشِ خون راهم برای پس فردا گرفتم .ان شاءالله تا اون روز حالِ فرشته خوب شده باشه.
_ان شاءالله خوب می شه نگران نباشید.
_فعلا با اجازتون.فرشته مواظبِ خودت باش.
"ای بابا چی می گه ؟یعنی این قدر نگرانِ منه؟خدایا دیگه کاری نمی تونم بکنم
خودم رو به خودت سپردم"
سرش را پایین انداخت وگفت:
_چشم ممنون.
وعلی که انگار دل نمی کند برود.
یک لحظه مکث کرد وخداحافظی کرد ورفت.
آن شب فرشته حالش بهترشد.
دیگه تب ولرز نداشت.
فقط سردرد وکمی سر گیجه.
که مامان با یک عالمه میوه وکمپوت وارداتاق شد .
_فرشته ببین علی آقاچقدر برات چیزی گرفته؟اومد دمِ در تعارف کردم تو نیومد .اینارو داد حالت رو پرسید ورفت .چه پسر خوبیه.چقدر با معرفته .
وهمه کارهای علی فرشته را از عشقِ پنهانش ناامیدو ناامید تر می کرد.
فردا صبح که برای نماز بیدار شد، حالش بهتر بود. اما هنوز کمی لرز داشت.
بعد از نماز، در آن هوای گرمِ وسطِ تابستان، پتویش را به خود پیچید و دوباره خوابید. ساعتی نگذشته بود که با صدای زنگ در بیدار شد.
"این وقتِ صبح کیه؟"
از پنجره اتاقش بیرون را نگاه کرد که با دیدنِ فرزاد جیغ کشید و پتو را انداخت و از اتاق بیرون دوید.
وسط حیاط به فرزاد رسید.
_وای داداش قربونت برم، چقدر دلم برات تنگ شده بود. خوش اومدی.
_بَه سلام خواهر گلم.
آمدنِ فرزاد جانِ تازهای به فرشته بخشید و مریضیش را فراموش کرد.
مامان صبحانه آماده کرد و سه تایی کنارِ سفره نشستند. فرزاد با هیجان ازخاطراتش میگفت.
فرشته با دقت گوش میکرد، که فرزاد گفت:
_راستی فرشته نامزدیت مبارک باشه. خوب بدون ما جشن و سرور میگیرینا.
فرشته از حیا گونههایش سرخ شد و با شرم سرش را به زیر انداخت و از جایش بلند شد و به اتاقش رفت.
_ای بابا مگه چی گفتم رفتی؟ بیا صبحونهات رو بخور.
_فرزاد مادر سر به سرش نذار. میبینی که خجالت میکشه.
_خجالت میکشه یا ناراحت شد؟ مامان اصلا فرشته این پسره رو دوست داره؟ من مطمئنم هنوز درست و حسابی هم ندیدتش. چطوری رضایت داده؟
_خب معلومه که راضیه. چه حرفیه میزنی؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇
💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
یا
سواد جنسی
👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده،
به همراه پی دی اف تصویری،
آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند،
آناتومی اندام جنسی زن و مرد.
اموزش رابطه صحیح.
صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی،
پوزیشن های مناسب
و کلی مطلب مهم ...💞
💔#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
سواد عاطفی💞
👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران.
خودشناسی.
انتخاب صحیح.
نحوه انتخاب همسر
رفتار صحیح با همسر
نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕
👼#دوره_تربیت_جنسی کودک و نوجوان
👈شروع تربیت جنسی
آموزش صحیح به کودک و نوجوان
مشکلات دوران بلوغ
اصلاح مزاج دوران بلوغ و ...
هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
حتما بنر را در گروه ها و کانال هاتون بگذارید
و برای دوستان تون بفرستید
تا زندگی هاشون رنگ و بوی تازه ای بگیره👌
الهی که زندگی هاتون مملو از عشق و لذت و محبت باشه💞
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام رضا علیهالسلام فرمودند:
هركس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در «قم» زيارت كند كه ثواب زيارت مرا در مى يابد.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💖✵─┅┄
#انگیزشی💪
به چه میاندیشی؟
نگرانی بیجاست
عشق اینجا و خدا هم اینجاست.
زندگی فردا نه، همین امروز است
راهها منتظرند
تا تو هرجا که بخواهی برسی
لحظهها را دریاب
پای در راه گذار
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین❤️
الهی به امید خودت💖
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#روز_دختر_مبارک💥💥💐💐
کمی بیشتر به دخترانی که امسال از سایه پدر و یا مادر محروم شدند و از تبریک پدرانه و مادرانه محروم شده اند.
#بخصوص_دختران_شهدای_مدافع_حرم
#دختران_مدافعین_امنیت
روزتون مبارک💐💐
ان شاءالله خوشبخت وعاقبت بخیر بشید💐💐
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
شگفتانه😍💥💥#تخفیف_ویژه
دختر خانم های عزیزی که اسم شون فاطمه یا معصومه است
یک تخفیف فوق العاده هم دارند😍👏👏
جا نمونید👏👏
عزیزانی که ثبت نام کردید
صبور باشید
به زودی لینک کلاس را در اختیارتون می گذاریم✅✅
فعلا ادمین سرشون شلوغه
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
شگفتانه😍💥💥#تخفیف_ویژه دختر خانم های عزیزی که اسم شون فاطمه یا معصومه است یک تخفیف فوق العاده هم دار
فاطمه خانم ها
و
معصومه خانم ها
را
خبر کنید😍👏👏
از این عیدی جا نمونند🎁🎁
#فرشته_کویر
#قسمت_41
_برم ببینم خواهرگلم چی می گه..
فرشته بیام تو ؟
_بله بفرما.
_خب ببینم خواهرگلم چطوره؟
مریض هم که هستی نه یعنی بودی الان
که منو دیدی الحمدلله خوب شدی..
خب یه کم از این آقاتون برامون تعریف کن ببینم .چه جوریاست ؟
لیاقتِ خواهر گلِ منو داره یانه؟
برای لحظه ای لبخند به لبان فرشته نشست ."چقدر این داداش فرزاد ماهه..."
_خب بگو دیگه،
_چی بگم داداش ؛
_از علی آقا بگو .فرشته یه سؤال کنم ناراحت نمی شی؟
ببینم تو اصلا این علی آقا رو درست وحسابی دیدی؟اصلا دوستش داری؟!
با شنیدنِ حرفهای فرزاد
دوباره غم به دلِ فرشته نشست .
چی باید می گفت؟
می گفت که نه دوستش ندارم ...
نه تاحالا درست وحسابی نگاهش نکردم
حتی نمی دونم چه شکلیه؟...
می گفت :داداش من را بااصراروزور دارند شوهر می دهند .
نه ،
فرشته نمی توانست این حرف هارا بزند.
آن هم الان .
الانی که دیگر انگشتر در دستش بود .
واسم علی را بر رویش گذاشته بود ند.
چطوری می گفت ؟
کاش فرزاد زودتر می آمد ،
کاش هفته قبل آمده بود .
شاید آن موقع می شد ولی الان ؛
دیگر نمی شد ،باآبروی دوخانواده بازی کرد.دیگرکار از کار گذشته...
_چی شد فرشته ؟چرا ناراحت شدی ؟
نبینم ناراحتی ات رو .فرشته تورو خدا اگه راضی نیستی بهم بگو ،من بادیدنِ این حال وروزت ؛به خدا دلم گرفت .
اگه تو دوستش داری باید الان خوشحال باشی .نه ناراحت ومریض.فرشته حرف دلت وبزن.بحثِ یه عمر زندگیه .نگران هیچی هم نباش. زندگی تو از همه چیز مهم تره.
ولی فرشته چه طوری می توانست بگوید. آخه چطوری؟!
با حرفهای فرزاد؛ فرشته دوباره غمگین شد.
"کاش این کابوس هرچه زودتر تمام شود.کاش یک دفعه بیدارشوم وببینم همه چیز خواب بوده .به جای علی،
فرهاد به خواستگاریم بیاد .کاش بعداز 3 سال واَندی عاشق بودنودعا کردن
به آرزوم می رسیدم .یعنی اگه به فرزاد بگم ،می تونه برام کاری کنه .
یعنی فرزاد می تونه همه چیز رو درست کنه ....اگه نامزدیم رو به هم بزنم
یعنی فرهاد به خواستگاریم میاد؟
از کجا معلوم که اون حتی به من فکرهم بکنه.اگه نامزدیم وبهم بزنم
آبروی بابا ومامانم چی می شه؟مردم چی میگن؟خدایا چه کار کنم؟!
چه برزخیه "
فردا صبحِ زود
علی وفاطمه آمدند تا با فرشته برای آزمایشِ خون بروند.
فرزاد هم چنان نگرانِ خواهرش بود .
مادر؛ علی وفاطمه را به داخل تعارف کرد .وقتی وارد شدند ،
علی با فرزاد سلام واحوالپرسی کرد .
این دو همدیگر راخوب می شناختند.
چون علی هم عضو پایگاه بسیج بود.
ودر پایگاه باهم خاطراتِ زیادی داشتند .
_خوب علی آقا چه خبرا؟
چشم مارو دور دیدیا...
_اختیار داری ، آقا فرزاد ،شما بزرگواری.
_خلاصه حواست باشه
این خواهر ما عزیز دردونه ماست .
یه وقت نشنوم اذیتش کنی.
_اختیار داری داداش فرزاد
تمام سعیم را برای خوشبختیش می کنم .حالا اگه اجازه بدید ما بریم دیر می شه .دوباره به خدمتتون می رسم.
_در پناه خدا...
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_42
علی ماشین را روشن کردو راه افتاد .
_فرشته خوبی؟بهتر شدی؟
_ممنونم خوبم...
وعلی از این که فرشته سر به زیر و کوتاه جواب داد،کمی دلش گرفت.
فاطمه که جَو رااین شکلی دید.
با لبخند برگشت سمتِ فرشته:
_فرشته جان بهتر شدی؟
_بله خوبم.
_راستی فرشته ؛ مامان گفت ببینم حالت بهتره؟چون می خواد شمارا دعوت کنه خونه مون .مهمه که تو خوب باشی .
بالاخره عروسمون باید بیاد ؛خونه ای رو که قراره توش زندگی کنه ببینه دیگه.
و فرشته سر به زیر به آینده ای فکر می کرد که اصلا در بوجود آمدنش نقشی نداشت وچاره ای جز تسلیم شدن نبود.
وموقع برگشتن ؛
علی ماشین را کنار زد وایستاد
واز ماشین پیاده شد..
فاطمه رو به فرشته کرد وگفت:
_فرشته چرا این قدر ساکتی؟
همیشه این طوری هستی؟
زهره خیلی از اخلاقت تعریف می کرد .
می گفت خیلی اهلِ بگو وبخندی...
بابا این داداشِ ما که فقط اخم هات ومی بینه.من نمی دونم به چیه تو دل خوش کرده.؟آخه دق دادی داداشمو
به خداگناه داره .شرم وحیا هم اندازه داره.شما باهم نامزدید.
تورو خدا یه کم حرف بزن یه کم بخند .
از اون روز که نامزد کردید که این بنده خدا حال وروزش بدترشده.
اون موقع فقط غصه دوریت بود .
حالا غصه حرف نزدنت .
دلِ داداشم نازکه طاقت این همه غصه رو نداره.جون من فرشته حتی اگه برات سخته ولی یه کم تحویلش بگیر .
بذار حد اقل شبها راحت بخوابه
بابا بیچاره مون کرده از بس شب تا صبح راه می ره توی خونه.
وفرشته فقط سر به زیر گوش می داد.
که علی با لیوان های آب میوه آمد.
_بفرمایید :
_ممنونم.
_ببخشید فرشته امروز خیلی اذیت شدی .حالت هم خوب نبود .
_نه چیزی نیست.
هر کاری می کرد نمی شد .
نه لبش می خندید و
نه می توانست بیشتر ازاین چیزی بگوید.
وقتی رسیدند ؛فرشته پیاده شد وخداحافظی کرد .
_فرشته ؛ من ومامان عصری میایم برای مهمونی شب جمعه با مامانت صحبت کنیم.
_باشه ممنون.
وقتی وارد خونه شد مامان تنها بود .
سلامی گفت ؛ورفت سمت اتاقش.
_علیک سلام .
علی آقا وفاطمه نیامدند داخل ؟
_نه رفتند .
_فرشته بیا یه چیزی بخور.
_ممنونم ؛ میل ندارم.
_یعنی چی ؟تو تازه بهتر شدی باید جون بگیری.
_باشه هرچی شما بگید.
وتوی دلش گفت:
"تا حالا هم همه چیز به میل شما بوده .
هرکاری دوست داشتید انجام دادید ."
وبه سمت اشپز خانه رفت .
عصر که فاطمه ومامانش آمدند ؛
یک دسته گلِ زیبا دستِ فاطمه بود ویک کادو دستِ مامانش.
_فرشته جون مادر بهتر شدی؟
_ممنونم بهترم.
_فرناز خانم جان ما واقعا فرشته رو خیلی دوست داریم .قبل از این که بیام خواستگاری ؛رفته بودم پابوسِ امامِ رضا(علیه السلام)قربونِ اقا برم .
نذر کردم وکلی دعا کردم که خدا یه همسرِ خوب روزیِ پسرم کنه
باور نمی کنید وقتی برگشتیم و
علی اسمِ فرشته را آورد؛خدا می دونه چقدر خوشحال شدم .
فرشته جون؛ هدیه ی امام رضا ست برای ما.
وفرشته توی دلش می گفت:
"پس من چی؟دعای من چی؟
نذر کردنِ من چی؟....
خوش به حالِ شما که دعاتون مستجاب شد."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلامامام زمانم🌹
سلام صبحتون پر نور🌺
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
هر عمل نیکی، عملی نیکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا که نیکوتر عملی از آن وجود ندارد.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
در زندگے دو راه دارید: یا باور داشته باشید هیچ معجزه اے وجود ندارد، یا باور داشته باشید همه چیز معجزه است.
شروع هر روز، فرصتی دوباره است.
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العلمین❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
Panahian-Clip-InPayamRaJahaniKonid.mp3
2M
🎵این پیام را جهانی کنید!
🔻ماجرای نامۀ جالب دختر دانشجو بعد از زیارت حضرت معصومه(س)
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یاد خدا 71 (2).mp3
9.75M
مجموعه #یاد_خدا ۷۱
#استاد_شجاعی | #دکتر_رفیعی
√ مادران و پدرانِ عابد و زاهدی که
اهل خانوادهشان به فساد کشیده میشوند!
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام عزیزان
عیدتون مبارک💥💥💥
#عیدی🎁🎁🎁
باز هم براتون عیدی دارم😍👏👏
مخصوص دختر خانمها👰♀
#دوره_انتخاب_همسر👨👩👧
صفر تا صد
مراحل انتخاب همسر
که بهتونکمک می کنه انتخاب مناسبی داشته باشید
همراه با #تخفیف_ویژه_روز_دختر😍💥🎁🎁
لطفا به ادمین پیام بدید و هدیه تون را دریافت کنید👏🎁👇
@asheqemola
بفرستید برای همه دختر خانم ها
تا در خوشبختی دیگران سهمی داشته باشید🎁👏👏
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
می تونید به عنوان کادو روز دختر، دوره را تهیه کنید و به دختران عزیزی که دوستشون دارید، هدیه بدید😍🎁👏👏👏
بشتابید به سوی بهترین عمل👏👏
✅سرفصل های دوره #انتخاب_همسر
🔺خودشناسی
🔺باورهای صحیح
🔺معیارهای صحیح
🔺کفویت ها
🔺تیپ های شخصیتی
🔺اهمیت تناسب طبع و مزاجها
🔺آداب خواستگاری
🔺آداب گفتگو صحیح
🔺سوالهای مهم در خواستگاری
🔺آداب تحقیق
🔺دعا و استخاره
🔺آداب دوران عقد
آنچه که از صفر تا صد براتون نیازه
به صورت صوت و متن✅
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
شگفتانه😍💥💥#تخفیف_ویژه
دختر خانم های عزیزی که اسم شون فاطمه یا معصومه است
یک تخفیف فوق العاده هم دارند😍👏👏
جا نمونید👏👏
خوشحالم که دختر خانم های عزیز این دوره را شرکت کردند👏👏
ان شاءالله می خوام به دختر خانم ها کمک کنم
تا با انتخابی صحیح زندگی عالی برای خودشون بسازند👏👏
ما می توانیم💪💪
امیدوارم همه دختر خانم ها این دوره را شرکت کنند✅✅
حتما بهشون اطلاع بدید
و البته می تونید دوره را تهیه کنید و بهشون هدیه بدید🎁
و در خوشبختی شون سهیم باشید👏👏
اجرتان با خدای مهربان🌺