هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 گزارش حجت الاسلام قاسمیان از آخرین وضعیت سیل خوزستان
👈🏻فراخوان برای ارسال کمکهای مردمی و اعلام اقلام مورد نیاز مردم سیلزده
#اربعینی_ها_پای_کارند
@Panahian_ir
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
#اطلاعیه_فوری
💥 تشکیلات تربیتی تنهامسیرآرامش برگزار میکند:
🎁 دوره جامع تربیت فرزند از قبل تولد تا بعد از 21 سالگی
🌺 در این دوره، اساتید مجرب و متخصص تنهامسیری، دقیق ترین مطالب تربیت فرزند رو طبق مبانی #استاد_پناهیان تقدیم مخاطبین خواهند کرد.
💼 این دوره جامع شامل ده کلاس تربیتی برای سنین متفاوت هست که شما بزرگواران با توجه به سن فرزندانتون میتونید در یک یا چند کلاس به طور همزمان شرکت کنید.
🌹 جهت ثبت نام در دوره، کلمه " تربیت فرزند" رو به آی دی زیر ارسال بفرمایید:
@AD_Sabtenam
هزینه شرکت در هر کلاس، 20 هزار تومان خواهد بود.
🔵 کلاس ها حدود 12 جلسه و در طول یک ماه برگزار خواهند شد.
✔️ ضمنا استاد دوره، آقای حسینی با نام کاربری ستاره های حیات هستند.
👌برای آشنایی بیشتر با مباحث مطرح شده در این دوره وارد کانال زیر بشید👇
http://eitaa.com/joinchat/4205379595C116235f8c3
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 تیزر ثبت نام کلاس های "آموزشگاه جامع تربیت فرزند"
🚩 برای اولین بار در کشور به صورت مجازی و طبق مبانی تربیتی استاد پناهیان
✅ گروه رسانه #تنهامسیرآرامش
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان _کودکانه
ِداستانِ اول
مسواکِ رعنا 😍🌹
رعنا کوچولو داشت دنبالِ مسواکش می گشت.
ولی مسواکش نبود .😔
حتما دیشب مسواکش را جای خودش نگذاشته بود .
مامان صدا کرد:رعنا جان مسواک زدی؟
رعنا با خودش گفت:
وای اگه مامان بفهمه مسواکم نیست؟
وبعد گفت :بله مامان الان مسواک می زنم .
مامان گفت:رعنا اگه مسواک نزنی
دندونهات قهر می کنند ومی رن.☺️
رعنا توی اینه نگاهی به دندونهاش کردو رفت توی رختخواب.
آخه مسواکش نبود.
دیگه حوصله اش هم نمی آمد خیلی بگرده.
خوابش می آمد .😔
صبح که بیدار شد .
وقتی به مامان سلام داد.
مامان گفت:وای رعنا دندونهات کو!؟😳⁉️
رعنا دوید جلوی آینه .
دندونهاش نبودند !😳
با ناراحتی گفت:وای مامان دندانهام چی شده؟😩
مامان گفت :رعنا مگه تو دیشب مسواک نزدی؟
حتما قهر کردند ورفتند.
رعنا خیلی ناراحت شد. 😢
باید مسواکش را پیدا می کرد.
دوباره رفت توی اتاقش و دنبالِ مسواکش گشت.
ولی نبود .
در کشو را باز کرد.
تا
بلوز استین بلندش را برداره .
ولی وقتی می خواست بپوشه
مسواکش ازلای بلوز افتاد توی اتاق .😳
رعنا مسواک را برداشت وزود به اشپزخانه رفت.
ارام شروع کرد به مسواک زدن
که دید
دندانهاش یکی یکی دارند برمی گردند.
خیلی خوشحال شد.😍
داشت از خوشحالی فریادمی زد.
که
با صدای مامان به خودش اومد
چشم هاشو باز کرد ودوید جلوی آینه
دندانهاش بودند .😍
رعنا خواب دیده بود 😍😊
ولی از آن به بعد با خودش عهد کرد .
که همیشه وسایلش را سرِ جای خودش بگذاره.
و قبل از خواب تنبلی نکنه و مسواک بزنه😁
راستی اگر دندان های رعنا واقعا قهر می کردند ومی رفتند .
رعناچه کار می کرد ⁉️😊
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_278
لبخند روی لبم نشست و پله هارا پائین رفتم. با صدای بلند سلام دادم.
با شنیدنِ صدام از جا پاشد و نگاهی بهم انداخت و با لبخند جوابم را داد. و گفت:
_علیک سلام . حالت خوبه؟
_ممنون خوبم . خوش اومدی.
نگاهم به بابا افتاد که با چهره خندونش داشت نگاهم می کرد.و البته جواب سلامم را داده بود.
به قادر تعارف کرد که بنشینه . وبه منم اشاره کردوگفت:
_بیا گندم جان؛ بیا بنشین.
کنارِ بابا نشستم. ولی زود از جا پاشد وگفت:
_با اجازه من برم حیاط ببینم این بچه ها چه می کنند.
ورفت.
به چهره خندان قادرنگاه کردم. تمامِ وجودم پر از شادی وشعف بود. 😊
چند لحظه فقط داشتیم به هم نگاه می کردیم. بعد گفت:
_حالت خوبه؟
_آره خوبم. یعنی الان خوبم.
یه دفعه یاد تنهایی و گریه هام افتادم . و لبخندم جمع شد.😔
_چی شده گندم؟ مریض شده بودی؟
_نه ولی.... خیلی سخت بود. چرا این قدر دیر اومدی 😔
یه دفعه زد زیر خنده وگفت:
_آهان! خب بگو دلتِ تنگ شده بود.😁
از خجالت سرخ شدم.
_آره. خب نمی دونستم اینقدر طول می کشه.
_گندم جان، من فقط چهار روز نبودم. امروز هم که اینجام.
ببخشید که تنهات گذاشتم . ولی چاره ای نیست. از این به بعد هم ممکنه باز مجبور بشم تنهات بگذارم.
زیر لب گفتم:
_خیلی سخته.😔
_خب؛ الان که پیشتم ولش کن.
بعد بسته کادویی را که کنارش بود؛ به سمتم گرفت وگفت:
_ببخشید دیگه ناقابله .😊
یه دفعه تعجب کردم . از بس که حواسم به خودش بود . بسته به این بزرگی را کنارش ندیده بودم.😳
_ممنونم . چرا زحمت کشیدی.
_بازش کن ببین خوشت میاد.😊
بازهم کاری کرد که غمِ گذشته را فراموش کنم و برگردم به حال . و لبخند بشینه روی لبهام.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#گندمزار_طلائی
#قسمت_279
با بر گشتنِ قادر جان تازه ای گرفتم. با شور و شوق فراوان مشغولِ تدارکات عروسی شدم پابه پای دیگران.
جهیزیه را بردیم و در خانه قشنگ نقلیمون چیدیم.
خانه ما با چیدین اون وسائلِ زیبا؛ رنگ وبویی تازه گرفت.
البته قادر که قبلا بعضی وسایل را خریده بود . و ما هم مختصر اسباب زندگی را تهیه کردیم. بعد از چیدنِ خانه.
ودر آخرِ کار ؛ دو قالیچه و پشتی های دست بافت مامان؛ زینت بخش خانه شد.
وملیحه که چند روزی را تا جشن عروسی ؛ آمده بود کنارمان.
کنارِ گوشم گفت:
_دیدی پشتی های تو قشنگ تر از مالِ منه😊
سلیقه مامانت حرف نداره 👌
با لبخند حرفش را تأیید کردم.
راست می گفت؛ مامانم زنِ با سلیقه وخانه داری بود. وبرای تهیه جهیزیه ام در حد توانشون سنگ تمام گذاشته بودند.
حالا نوبت رفتن به خرید برای عروس وداماد بود.
من ومامان و قادر و مادرش لیلا و ملیحه برای خرید رفتیم.
اول به مغازه آینه و شمعدان رفتیم وفروشنده قرآنی را به دستم داد. بوسیدم و دردست گرفتم. ویک دست آینه وشمعدان ساده انتخاب کردیم.
بعد مرا به سمت طلا فروشی برد. با اصرار فراوان برایم حلقه ای زیبا و یک جفت گوشواره و دوتا النگو خریدند.
وبه رسمِ خرید کردنِ برای عروس؛ دودست لباس و بقیه وسایل.
نوبت خرید کردن برای داماد شد.
هرچه کردیم قادرچیزی نخرید و گفت که از قبل کت و شلوار خریده. و حلقه طلاهم که نمی اندازد چون طلا بر مرد حرام است.
خلاصه با اصرارِ ما به یک حلقه ی ساده نقره رضایت داد.
بعد از خرید. ما را به رستورانی برد.
ناهار را که می خوردیم مامان و ملیحه ولیلا؛ بررسی می کردند که چیزی از قلم نیفتاده باشد. ومن گوش می دادم .
که قادر سرش را نزدیک آورد و گفت:
_هر چه دلت می خواهد بخر. امروز روز توئه 😊
_ممنونم همه چیز خریدیم.
_جدی می گم . شاید تا مدتها فرصت نباشه برای خرید بیاییم. امروز حسابی خرید کن .
بعد از ناهار هم.مرتب اصرار داشت که خرید کنم .
خلاصه طبق حساب و کتاب بزرگترها خریدمون تمام شد و به خانه برگشتیم.
حسابی خسته بودیم.
ولی باید کاراهای لازم برای جشن عروسی را انجام می دادیم.
حسابی سرمون شلوغ شده بود .
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
نگویم من اگر ذکرت الها
زِ آرامش ندارم بهره جانا
همی باید بگویم نامِ زیبا
که با یاد ت شود ارام دلها
الا بذکر الله تطمئن القلوب ❤️
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
دلهاتون را به خدا بسپرید
وآرام بخوابید
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
💚حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله فرمودند:💚
برترين ايمان آن است كه براى خدا دوست بدارى، براى خدا دشمن بدارى، زبانت را در ذكر خدا به كار گيرى، آنچه براى خود دوست دارى، براى مردم نيز دوست داشته باشى و آنچه را بر خود نمى پسندى براى مردم نيز نپسندى، و به نيكى سخن گويى يا خاموش بمانى.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#خانواده_متعالی 14 #جلسه_شصت_و_سه 👇👇
ریپلی به جلسه قبل 👆👆🌹
🍃✨🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺✨🍃
✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد✨
دیشب گفتیم خودخواهی زن باعث میشه که مرد رو بخوبی نشناسه❌
"""غرور""" برای یک ←مرد→ خیلی مهمتر از غرور برای یک زن هستش✔️
یک احساس عزت ,
یک نوع
مواظبت ,از اینکه مبادا عزت او لکه دار بشه
خانمها به نوعی انعطاف پذیری براشون راحتتره
به نوعی تواضع کردن در مقابل مرد ,براشون راحتتره
مردها یک مقدار سختره ,,,,
♥️⚪️🔴
زنی که مرد خودش رو درک میکنه ,
"""غرورش""" رو
مراعات میکنه✔️
🔷هر دقیقه ,هر چه که به ذهنش ،میرسه جلوی بچه ها به سر شوهرش نمی کوبه
مردش رو درک میکنه
میدونه الان چی بگه ,
میدونه نیاز این مرد چیه
🔆♻️⚜
🔴آدم خود خواه نمی تونه دیگران رو درک کنه
من دیدم ,پیرمردی را که خود خواه نیست
و اگه از فرد جوانی خطایی
ببینه،
باهاش مقابل به مثل نمی کنه
میگه جوانه ,نا پخته هستش
توجیه و تحلیلش میکنه 😊
ولی همین پیر مرد اگر خود خواه باشه,
تا اشتباه جوان رو ببینه ،
مگه میبخشه؟؟؟!!!
تازه همونجا به حسابش
میرسه😐
میگه:
تو سر سفره بابات بزرگ نشدی ,
نمی فهمی من ریش سفیدم ,باید به من احترام بکذاری .....
⚜🔆⭕️
♻️آدم هر چه خود خواه نباشه بهتر میتونه دیگران رو ببینه
باید ملائکه دور خانه ای بگردن
که مادر """خود خواه نیست"""❤️
چون بچه ها رو خود خواه بار نمیاره☺️
💢مادر میتونه تعلیم خود خواهی بده ,یا همچنین خود خواه نبودن رو ....
بنظرتون چطوری❓❓
مثلا مادر هم کلاسی ظالم بچه اش رو توجیهه میکنه
تا بچه یاد بگیره که
←دیگران را ببین →✅
شاید دیگران شرایط خاصی دارن یا گرفتارن
زیبا ترین اخلاق انسان اینه که در
بحرانی ترین شرایط،
دیگران رو ببینه👏
🔶شرایطشون رو درک کنه،
حتی کسانی که خطا میکنن
🔺بعضی از آقایان شرایط جسمی خانمها رو در نظر نمی گیرن
خانمها در طول ماه،ممکنه در شرایطی،
یک وضعیت عصبی پیدا کنن
خب ,وقتی مردی خود خواه نباشه خانمش رو درک میکنه ,,,,,
✅💠
یا همینطور در رابطه با آقایون ,نیازهای متعددی که دارن
و خانمها ممکنه احیانا،به نیاز مرد خودشون بی توجهی بکنن🔴
دوتا زوج جوان ,باید سعی کنن بیشتر از اینکه دیگران رو بشناسن
"""" همدیگر ""'"
رو بشناسن
👆💯💟
همدیگر رو ببینن.....
برید بشینید فکر کنید ببینید چقدر به تفاوتهای بین خودتون آگاه هستین
می دونین شب نشینی مکروهه
مگر کار علمی بخوایم انجام بدیم؟؟؟
ولی
اهل بیت عصمت و طهارت
استثنا کردن این نوع شب نشینی رو👇☺️
اگه پیش خانومت بشینی مکروه نیست 😍
💯〰💯