#گندمزار_طلائی
#قسمت_359
با خیال راحت شروع کردم به درس خوندن.
بعضی از درس ها را غیر حضوری می خوندم و بعضی ها را کلاس می رفتم.
توی کلاس ها با خانم های دیگری هم آشنا شدم و البته همه از شهرک خودمون بودند و همه دردِ غربت داشتیم.
جالب بود که اکثرِ خانم ها از اخلاق ورفتارِ خوب و عاشقانه همسرانِ پاسدارشون می گفتند.
و فهمیدم که افرادی مثلِ یاسر؛در قشرِ پاسداران؛ خیلی کم هستند. والبته در همه جا و همه اقشار همه جور آدم هست.
وخدارا شکر؛ اکثرا مثلِ قادر من مردان با ایمان و با اخلاقی بودند.
بودن در جمعِ خانم ها بهم کمک می کرد تا راحت تر غربت را تحمل کنم.
قادر همه جوره حمایتم می کرد.
تلخی غربت با شیرینی حمایت ها و محبت های قادر کمرنگ می شد.
آن سال زمستانِ سردی داشتیم.
آن قدر سرد و یخ بندان بود که طولِ زمستان را به دیدنِ خانواده هامون نرفتیم.
امتحان های ترم اول را با نمره های خوب پشت سر گذاشتم.
قادر خیلی تشویقم می کرد.
وتوی کارهای خانه و مواظبت از زینب خیلی کمکم می کرد.
بر عکسِ اون چیزی که مینا خانم برام تعریف کرده بود؛ انگار درس خواندنِ من باعث شده بود که محبت بینمون بیشتر بشه. من قدر دانِ حمایت های قادر بودم و قادر مشوقِ من.
بهار نزدیک می شد و من خوشحال بودم که به زودی به روستا می ریم و دیداری تازه می کنیم.
انتظار به سر آمد و بهار با هزاران نوید از راه رسید.
چند روز مانده به عید؛ جمع و جور کردم و راه افتادیم.
راه دور و خسته کننده بود. ولی از شوق دیدار؛ خستگی را نمی فهمیدم.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_360
بازهم دیروقت رسیدیم و همه بیدار بودند.
آن قدر از دیدنِ هم ذوق زده شدیم که آن شب را تا صبح دور هم نشستیم.
باورم نمی شد بچه های آبجی فاطمه چقدر بزرگ شده بودند و امیر با آن زبانِ شیرینش، حسابی شگفت زده ام کرده بود.
زینب با دیدن بچه ها ذوق می کردو می خندید.
نیمه شب بچه ها خوابیدند و ما بعد ازنمازصبح.
صبح که بیدارشدم. اولین کاری که کردم این بود که کنارِ پنجره اتاقم بایستم و گندمزار را تماشا کنم. چقدر دلم برای اتاقم و پنجره و گندمزار تنگ شده بود. هرچند که زمینش خشک بود و هنوز بابا بذر پاشی نکرده بود. ولی من از هر فصل گندمزار خاطره ای داشتم.
خاطرات تلخ و شیرین.
مات گندمزار بودم که دستی بر شانه ام نشست و قادر با لبخند گفت:
_خسته نمی شی اینقدر به این زمین خشک خیره شدی؟
_نه عزیزم. زمین خشک نه. گندمزار.
_ولی الآن که خشکه.
_برای من همیشه اینجا گندمزارِطلائیه😊
_ولی گندمزارِ طلائی من تویی
پر از خیر وبرکت و خوبی😊
باهم.خندیدیم و ازش قول گرفتم بریم توی گندمزار پیاده روی.
چند روزی که روستا بودیم. هر روز صبح باهم توی گندمزار پیاده وری می کردیم و خاطراتمون را از بچگی تا حالا مرور می کردیم.
زینب هنوز نمی تونست راه بره.
ولی خوب با بچه ها بازی می کرد.
مامان و بابا؛ اصلا زینب را به من نمی دادند. گلین خانم و لیلا هم بر سر غذا دادنِ به زینب دعوا داشتند. هر کدام چیزی را تجویز می کرد. ومن و قادر فقط به محبت های مادرانه شان لبخند می زدیم.
دلم برایشان می سوخت. هم یلدا ازشان دور بود هم ما.
ولی خوب می دانستم که توی روستا؛ تنهایی معنا نداره. این را زمانی که تنها بودیم فهمیده بودم. مردم روستا با محبت از یکدیگر حمایت می کردند.
و کسی تنهایی را حس نمی کرد.
ولی هر چقدر هم که محبت دیگران باشد؛
هیچ وقت جای محبتِ والدین و فرزندان را نمی گیرد.
کاش هیچ وقت بین فرزند و والدین فاصله و جدایی نباشد.
چقدر آن چند روزها زود گذشت و ماباید برمی گشتیم. بازهم جدایی سخت بود. ولی چاره ای نبود.
خدا حافظی کردیم و راه افتادیم.
ولی انگار تکه ای از قلبم کنارِ بابا و مامان ماند. مخصوصا که بابا بد جور سرفه می کرد. نگران و دل آشوب ازشان جدا شدم.
و به خدا سپردمشان.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
الها با دلم امشب مدارا کن
که دردی دارم و آن را دوا کن
زدوریت بسوزم هر شب و روز
تو با وصلت مرا حاجت روا کن
در این شب که باشد لیله ی تو
دلِ هر دردمندی را رضا کن
رسان آن مهدی موعودِ مارا
تمام این جهان را با صفا کن
الهم عجل لولیک الفرج🌹
شبتون بهشت
التماس دعا
حاجاتتون روا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام صبحتون بخیر 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶
#حدیث_رمضان
💫امام صادق (علیه السلام) فرمود:
برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مىگیرد و تصویب آن در شب بیست ویكم و تنفیذ آن در شب بیست سوم.✨
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🍃🍃✨💌✨🍃🍃🍃
سلام محبوبم امام زمانم ❤
باید علی برایِ ظهورت دعا ڪند
حرفِ پدر به رویِ پسر میکند اثر..
اللهم_عجل_لولیک_الفرج_الساعه
تعجیل در فرج سه #صلوات
تا زنده ام #عاشقت میمانم ❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🍃🍃✨💌✨🍃🍃
هدایت شده از علیرضا پناهیان
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 حالِ مخصوصِ شب قدر
#تصویری
@Panahian_ir
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
sharh-doa-roozhaye-mah-e-ramezan-mojtehedi_sharh-doa-rooz-aval-ramezan_19.mp3
زمان:
حجم:
2.47M
⚫️شرح دعای روز نوزدهم
@IslamLifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
142986_226.mp3
زمان:
حجم:
4.02M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم
#جزء19
استاد معتز آقایی
به نیت فرج امام عصر (عجل الله)🌷
@IslamLifeStyles