eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
حال و روزخوشی نداشتم. ولی بیشتر از حالِ خودم نگران بابا بودم. هر روز زنگ می زدم و باهاش صحبت می کردم تا کمی دلم آرام بگیره و بتونم؛ به زندگیم برسم. زینب را داشتم از شیر می گرفتم و سخت بهانه گیری می کرد. منم حوصله اش را نداشتم. قادر وقتی خانه بود؛ حسابی سرگرمش می کرد که طرفِ من نیاد. حسابی باهم سر وصدا راه می انداختند و خانه را روی سرشون می گذاشتند. خدارا شکر می کردم؛ بابت وجود هر دوشون. وقتی می دیدم هر دو از ته دل می خندند و باهم بازی می کنند. تمامِ غم هام را فراموش می کردم. واقعا هیچ لذتی بالاتر ازاین نیست که؛ خانواده سالم وشادی داشته باشی. روزهای گرم تابستان به کندی می گذشت. شبهایی که قادر نبود؛ بیشتر بیدار بودم و خوابم نمی برد. آن روز صبح را اصلا یادم نمی ره، بعد از نماز صبح خوابم برد. با صدای زینب بیدار شدم. نگاهم به ساعت افتاد. یازده بود و هنوز قادر نیامده بود. خیلی تعجب کردم. پاشدم که باز سرم گیج رفت. زینب بهانه می گرفت و گرسنه بود. با بدبختی رفتم براش صبحانه آماده کنم. ظهر شد ولی از قادر خبری نبود. به تلفن همراهش زنگ زدم ولی خاموش بود. دلم شور افتاد. آرام و قرار نداشتم. دور خودم می چرخیدم. حالت تهوع داشتم. دراز کشیدم و چشمهام را بستم. صدای تلفن را شنیدم. سریع پاشدم که سرم گیج رفت و نزدیک بود بیفتم. دستم را به دیوار گرفتم. رفتم سمت گوشی؛ چشمهام سیاهی می رفت. شماره را ندیدم . فکر کردم قادره. جواب دادم. ولی صدای بابا بود. خیلی سرفه می کرد. حالم و پرسید یک کم با زینب حرف زد. نمی خواستم بفهمه نگرانم و حالم خوب نیست. با زحمت لبخند زدم و باهاش صحبت کردم. ولی بعد از اینکه قطع کرد. دوباره دلشوره به جونم افتاد. به هیچ جایی دسترسی نداشتم. چاره ای ندیدم به مینا خانم زنگ زدم. تا صدام را شنید خوشحال شدو حالم را پرسید. منم گفتم که قادر دیر کرده و نگرانم. که گفت"نگران نباش. مثل اینکه نمی تونند فعلا بیان. حتما تا شب میاد." دلم آرام نگرفت.ولی نمی تونستم کاری کنم. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
آن روز نتونستم ناهار درست کنم نه دستم به کاری نمی رفت. زینب را با شیشه شیرو تخم مرغ آبپز، سیر کردم. خودم هم میلم نمی برد چیزی بخورم. زینب را بردم بخوابانوم که خودم هم خوابم برده بود. آن روزها فقط دلم می خواست بخوابم. حد اقل توی خواب حالم بهتر بود. با صدایباز شدنِ در به زور چشمهام را باز کردم. همه جا تاریک شده بود. سریع پاشدم. با سرعت طرف در رفتم. باز سرم گیج رفت و دستم را به دیوار گرفتم و چشمهام را بستم. قادر متوجه حالم شد. چراغ را روشن کرد و آمد بازوم را گرفت وگفت: _گندم جان خوبی؟ فکر خودم نبودم. فقط چشمهام را باز کردم و سرتا پاش را بر انداز کردم که ببینم سالمه. خم شد توی صورتم و گفت: _چی شده گندم؟ چرا این طوری شدی؟ وقتی خیالم راحت شد سالمه. گفتم: _سلام. خسته نباشی. با لبخند نگاهم کردو گفت: _علیک سلام خدارا شکر انگار زیاد هم بد نیستی.😊 _خوبم. ولی از صبح مردم و زنده شدم. چرا اینقدر دیر کردی؟😢 _ببخشید عزیزم. نمی تونستم باهات تماس بگیرم. دیگه خودت باید بدونی که شغلم من این طوریه. دستم را گرفت و گفت: _حالا بیا اینجا بشین. نگران چیزی هم نباش من مواظب خودم هستم. حالا بگو ببینم شام چی داریم؟ عطر وبویی که از آشپزخانه نمیاد😊 وای یادم افتاد که شام هم نپختم. البته می دانستم قادر اصلا شکمو نیست و فقط می خواد حرف را عوض کنه. ولی گفتم: _وای ببخشید خواب بودم. الان می رم یه چیزی می پزم. دستم و گرفت و گفت: _نه عزیزم. خودم یه چیزی آماده می کنم. فقط خواهش می کنم تو مواظب خودت باش.حتما ناهار هم نخوردی؟ سرم را پائین انداختم. دوباره گفت: _گندم جان؛ تو که از کار ِ من خبر داری شاید پیش بیاد من چند روز نتونم بیام خانه. تو باید مراقبِ خودت و بچه ها باشی. بهت قول می دم منم مراقب خودم هستم. الان ببین به چه روزی افتادی. تورا خدا با خودت این جوری نکن. نمی دونم چرا با حرفهاش بغض کردم. آخه اصلا بدون اون هیچی از گلوم پایین نمی رفت. مخصوصا که خبری ازش نداشتم. اصلا مگر می شد چیزی خورد؟ بی اختیار سرم را روی سینه اش گذاشتم و زدم زیر گریه. تمامِ دلتنگی امروزم را ریختم توی دانه های اشکی که بی اختیار سرازیر شده بود.😭 خدایا اصلا دلم نمی خواست هیچ وقت قادر را از دست بدم. هیچ وقت😭 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 بی قرارو دلشکسته می نشینم گوشه ای چشم می دوزم به در گاه تو بی ره توشه ای همچو یک قایق که لنگر بر گِلم انداخته غم به تنهایی بساطش بر دلم انداخته هم دلم هم چشم و هم عقل وسرم بی واهمه غرق در امواج ِغم گشته به بحری بی خاتمه کاش امشب شود مهرت نصیب این دلم تا چو یک پروانه پر گیرد رها گردداین دلم درپناه خدا شبتون بهشت التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️مژده💥 ⚡️مژده💥 ترم اول آموزشگاه حیات برتر تا پایان ماه رمضان تمدید شد🗓 📌این آموزش ها بر پایه سخنرانی های استاد پناهیان طراحی شده و بسیار کاربردی و قابل استفاده در زندگی هست👌 پیشنهاد خادمین تنها مسیر آرامش به شما ثبت نام در این دوره هست☺️ اما و اما اصلا نگران هزینه نباشید😌 چون هم تا آخر ترم فرصت برای پرداخت هزینه دارید و هم میتونید توی دو تا قسط پرداخت کنید😊 هدف تشکیلات و آموزشگاه فقط و فقط رسیدن شما عزیزان به زندگی بهتر و رسیدن به آرامش است❤️💛 برای ثبت نام میتونید به کاربران @Mosafer_1991 @yasin3622 @farjampoor مراجعه کنید🌹 🍃 منتظر حضور گرمتان در کنارمان هستیم🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبح زیباتون بخیر http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه در ماه رمضان آمرزيده نشود، تا رمضان آينده آمرزيده نگردد، مگر آن كه در عرفه حاضر شود.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃یا صاحب الزمان (عج) باز هم جمعه و دل بی تو هوایش ابریست باز دل خسته و باران زده از بی‌ صبریست ... صبحت بخیر آقا 🌼 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
شود محو از جهان بیداد یک روز شود نابود استبداد یک روز به امداد "امید ِخلق عالم" فلسطین می شود آزاد یک روز شاعر: حاج رضا فلاح «امین» http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون