#گندمزار_طلائی
#قسمت371
آن روز نتونستم ناهار درست کنم نه دستم به کاری نمی رفت. زینب را با شیشه شیرو تخم مرغ آبپز، سیر کردم.
خودم هم میلم نمی برد چیزی بخورم.
زینب را بردم بخوابانوم که خودم هم خوابم برده بود. آن روزها فقط دلم می خواست بخوابم. حد اقل توی خواب حالم بهتر بود.
با صدایباز شدنِ در به زور چشمهام را باز کردم. همه جا تاریک شده بود.
سریع پاشدم. با سرعت طرف در رفتم.
باز سرم گیج رفت و دستم را به دیوار گرفتم و چشمهام را بستم.
قادر متوجه حالم شد. چراغ را روشن کرد و آمد بازوم را گرفت وگفت:
_گندم جان خوبی؟
فکر خودم نبودم. فقط چشمهام را باز کردم و سرتا پاش را بر انداز کردم که ببینم سالمه.
خم شد توی صورتم و گفت:
_چی شده گندم؟ چرا این طوری شدی؟
وقتی خیالم راحت شد سالمه. گفتم:
_سلام. خسته نباشی.
با لبخند نگاهم کردو گفت:
_علیک سلام خدارا شکر انگار زیاد هم بد نیستی.😊
_خوبم. ولی از صبح مردم و زنده شدم. چرا اینقدر دیر کردی؟😢
_ببخشید عزیزم. نمی تونستم باهات تماس بگیرم. دیگه خودت باید بدونی که شغلم من این طوریه.
دستم را گرفت و گفت:
_حالا بیا اینجا بشین. نگران چیزی هم نباش من مواظب خودم هستم.
حالا بگو ببینم شام چی داریم؟
عطر وبویی که از آشپزخانه نمیاد😊
وای یادم افتاد که شام هم نپختم. البته می دانستم قادر اصلا شکمو نیست و فقط می خواد حرف را عوض کنه.
ولی گفتم:
_وای ببخشید خواب بودم. الان می رم یه چیزی می پزم.
دستم و گرفت و گفت:
_نه عزیزم. خودم یه چیزی آماده می کنم. فقط خواهش می کنم تو مواظب خودت باش.حتما ناهار هم نخوردی؟
سرم را پائین انداختم.
دوباره گفت:
_گندم جان؛ تو که از کار ِ من خبر داری شاید پیش بیاد من چند روز نتونم بیام خانه. تو باید مراقبِ خودت و بچه ها باشی. بهت قول می دم منم مراقب خودم هستم. الان ببین به چه روزی افتادی. تورا خدا با خودت این جوری نکن.
نمی دونم چرا با حرفهاش بغض کردم.
آخه اصلا بدون اون هیچی از گلوم پایین نمی رفت. مخصوصا که خبری ازش نداشتم. اصلا مگر می شد چیزی خورد؟
بی اختیار سرم را روی سینه اش گذاشتم و زدم زیر گریه.
تمامِ دلتنگی امروزم را ریختم توی دانه های اشکی که بی اختیار سرازیر شده بود.😭
خدایا اصلا دلم نمی خواست هیچ وقت قادر را از دست بدم. هیچ وقت😭
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
بی قرارو دلشکسته می نشینم گوشه ای
چشم می دوزم به در گاه تو بی ره توشه ای
همچو یک قایق که لنگر بر گِلم انداخته
غم به تنهایی بساطش بر دلم انداخته
هم دلم هم چشم و هم عقل وسرم بی واهمه
غرق در امواج ِغم گشته به بحری بی خاتمه
کاش امشب شود مهرت نصیب این دلم
تا چو یک پروانه پر گیرد رها گردداین دلم
درپناه خدا
شبتون بهشت
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
⚡️مژده💥 ⚡️مژده💥
#ثبت_نام ترم اول آموزشگاه حیات برتر تا پایان ماه رمضان تمدید شد🗓
📌این آموزش ها بر پایه سخنرانی های استاد پناهیان طراحی شده و بسیار کاربردی و قابل استفاده در زندگی هست👌
پیشنهاد خادمین تنها مسیر آرامش به شما ثبت نام در این دوره هست☺️
اما و اما
اصلا نگران هزینه نباشید😌
چون هم تا آخر ترم فرصت برای پرداخت
هزینه دارید و هم میتونید توی دو تا قسط پرداخت کنید😊
هدف تشکیلات و آموزشگاه فقط و فقط رسیدن شما عزیزان به زندگی بهتر و رسیدن به آرامش است❤️💛
برای ثبت نام میتونید به کاربران
@Mosafer_1991
@yasin3622
@farjampoor
مراجعه کنید🌹
🍃 منتظر حضور گرمتان در کنارمان هستیم🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام صبح زیباتون بخیر
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶
#حدیث_رمضان
💫امام صادق علیه السلام فرمود:
كسى كه در ماه رمضان آمرزيده نشود، تا رمضان آينده آمرزيده نگردد، مگر آن كه در عرفه حاضر شود.✨
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃یا صاحب الزمان (عج)
باز هم جمعه و دل
بی تو هوایش ابریست
باز دل خسته و
باران زده از بی صبریست ...
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا 🌼
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#نه_به_معامله_قرن
#مرگ_بر_اسرائیل
شود محو از جهان بیداد یک روز
شود نابود استبداد یک روز
به امداد "امید ِخلق عالم"
فلسطین می شود آزاد یک روز
شاعر: حاج رضا فلاح «امین»
#روز_قدس
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون