#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_134
چند دقیقه در سکوت گذشت.
یکی از هم اتاقی ها که جوانی خوش اخلاق بود، گفت:"دوستان اگر اجازه بدید امشب باهم زیارت عاشورا بخونیم. دلمون باز بشه.؟"
احمدآقا و بقیه با خوشحالی از پیشنهادش استقبال کردند.
جوان که از ناحیه پا زخمی بود، گفت:" اگر از خیر گوش هاتون گذشتید، خودم براتون بخونم؟"
و با صدای بلند خندید.
احمدآقا گفت:"علی جان بخون ما که می دونم چقدر صدات دلنشینه."
علی چشمی گفت و روی تخت جا به جا شد و کتابِ دعایش را دست گرفت.
امید کلافه دستش را از دست احمد آقا بیرون کشید و به طرفِ پنجره رفت.
با خودش گفت:" بد بختی ام کمه؛ حالا باید بشینم دعا گوش کنم. ای دادِ بیداد.
کاش می تونستم برم پیش بچه ها. حد اقل اونجا یه کم دردهام را فراموش می کردم."
علی با صدای بلند گفت:"آقا امید اگر افتخار می دی بیا کنارِ خودم بشین."
امید متعجب برگشت و به طرف تخت علی رفت.
کلافه دستش را به صورتش کشید وکنار علی روی تختش نشست و سرش را به زیر انداخت.
بقیه هم آماده شنیدن بودند.
پرستاری وارد شد و به سمتِ احمدآقا نگاهی به وضعیتش انداخت و داروهایش را داد. امید سربه زیر بود که
صدای پرستاری که با احمدآقا صحبت می کرد؛ اورا به خود آورد.
احمدآقاخیلی صمیمانه احوال پرستار را پرسید و گفت: " خیلی خوشحالم که بچه های حسین را پیدا کردم. روحش شاد باشه."
امید برگشت و مریم را دید که سر به زیر انداخته و از احمدآقا تشکر می کند.
عجیب این دختر اورا به یاد زهرا می انداخت. ححب و حیایی داشت که اورا شبیه زهرا می کرد.
یک لحظه محو مریم شده بود که او به سمتش برگشت و گفت:"ان شاءالله فردا تکلیفِ احمدآقا روشن می شه."
امید جا خورد وگفت:"بله!؟"
مریم سر به زیر انداخت و به این حالت امید با آن چشم های گرد شده، لبخندی زد و ادامه داد:" احتمالا چند روز دیگه بیشتر مهمون ما نیستن. به زودی منتقل می شن."
امید نفس عمیقی کشید وگفت:"بله درسته."
علی با خنده گفت:" پس من چی؟ تکلیف من چیه؟"
مریم همان طور سر به زیر گفت:"شما که احتمالا دوباره عمل جراحی داری. فعلا هستید."
علی گفت:" وای تو رو خدا منم می خوام برم. اصلا احمدآقا بره؛ منم می رم."
وبعد همه زدند زیر خنده.
اما امید هنوز غرقِ در دریای غمی بود که
انگاری خلاصی نداشت و راهِ گریزی از آن نمی یافت.
مدت ها و سال ها بود که خنده از ته دل نداشت و نمی توانست بخندد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490