eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
علی لبخندی زد و گفت:"به چی خیره شدی جوون؟" امید به خودش آمد و سر به زیر انداخت. علی خندید و گفت:" می دونی چیه؟ دردِ منم دردِ عشقه. دردِ فراقِ... " بعد آهی کشید و گفت:" عشق که می دونی چیه؟" بلند خندید و گفت:"می دونم که می دونی. چون دلِ پاک و شفافی داره. برق نگاهت، نشان دهنده دلِ صافته. شرمنده ام ولی نا خواسته، امروز متوجه مشکلت شدم. امید جان، منم مثلِ تو عاشقم...." امید با تعجب سرش را بلند کرد وبه چهره علی چشم دوخت. علی لبخندی زد و گفت:"چیه؟ بهم نمیاد؟ ولی باور کن سال هاست که از فراق یار می سوزم و اشک می ریزم. ولی مَحلم نمیزاره. نه اینکه محلم نذاره. نه. می دونم که از دردم خبر داره. ولی نمی دونم چرا منو لایق خودش نمی دونه." قطره اشکی از گوشه چشمش چکید. با انگشت پاکش کرد و با صدای بغض آلودی گفت:"خیلی دوستش دارم. خیلی عاشقشم. ولی ..." بعد به آسمان نگاه کرد و در حالیکه چشمانش پر از اشک بود؛ ادامه داد:" نمی دونم چرا دوستم نداره. خیلی دردناکه که معشوق بهت محل نده." بعد سرش را پایین انداخت و اشک ریخت. امید باور نمی کرد علی بتواند به این راحتی از عشق وعاشقی بگوید. مگر این آدم ها عاشق هم می شوند؟ مگر اینها همه چیز را از طرف خدا حرام شده نمی دانند؟ برایش خیلی عجیب بود، مردان مؤمن عاشق باشند و از عشق بگویند. بعد از لحظاتی، علی سر بلند کرد و گفت:" شاید بارها و بارها سرم به سنگ خورد. تا تونستم این عشق واقعی را پیدا کنم. امید جان یادته روز اولی که اومدی بیمارستان از دست احمد آقا عصبانی بودی که چرا خودش را به این روز انداخته؟ ولی حالِ خودت را امروز ندیدی؟ عصر که اومدی کلافه و بیقرار بودی. من خوب درکت می کنم. چون خودت را در موقعیتی می دیدی که هر آن ممکن بود عشقت را از دست بدی. بیتابی می کردی و حاضر بودی هر کاری کنی تا تن به ازدواج اجباری ندی. این یعنی تلاش برای رسیدن به خواست قلبیت. یا همون عشق. پس حالا دیگه به من و امثالِ احمد آقا خرده نگیر. ما هم عاشقیم و برای رسیدن به معشوق؛ هر کجا می ریم و هر کاری می کنیم.:" امید هاج و واج فقط گوش می کرد. حرفهای تازه ای را که تا به حال نشنیده بود. آن هم از جوانی که فقط چند سال از خودش بزرگتر بود. یعنی به حرف هایی که می زند، اعتقاد دارد؟ اشک هایش، بغض در گلویش، همه و همه نشان از اعتقاد درونی به تک تک کلماتش را دارد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490