eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای زنی را از پشت در شنیدم. _باز کن بیزحمت. منم همسایه ی طبقه بالا. واحد ما طبقه اول بود. و من هیچ کدام از همسایه هارا ندیده بودم. در را باز کردم. خانمی پشتِ در بود. سلام داد و گفت: _صدای گریه ی بچه می آمد. گفتم شاید کمک لازم داشته باشی؟ _بفرمایید. وارد شد و زینب را از بغلم گرفت. _وای این بچه چقدر تبش بالاست.😳 دارو بهش ندادی؟ _چرا دادم ولی خوب نمی شه. دوباره گریه ام گرفت.😭 _عزیزم چرا گریه می کنی؟ سریع حاضر شو ببریمش در مانگاه . _درمانگاه؟ _بله زود باش.تبش خیلی بالاست. سریع حاضر شدم و زینب را به درمانگاه بردیم. هنوز فرصت نکرده بودم؛ در شهرک بگردم. و اصلا نمی دانستم درمانگاه هم دارد. چند روزی که رسیده بودیم؛ مشغول تمیز و مرتب کردنِ خانه بودم. خانم دکتر مهربانی شیفت بود. با دیدنِ زینب؛ برایش نسخه نوشت که از داروخانه ی همان جا گرفتم. پرستاری سریع آمپولی به زینب زد و زینبم فقط گریه می کرد. بعد از چند لحظه ساکت شد و خوابید. و من نفس راحتی کشیدم. خانم دکتر سفارش هایی کرد و بعد به خانه برگشتیم. مینا خانم؛ همسایه مون؛ با من به خانه آمد. وقتی مطمئن شدکه زینب بهتر شده و تبش پائین آمده.قصد رفتنِ کرد. کلی از او تشکر کردم. که گفت: _لازم نیست تشکر کنی عزیزم. فقط غریبی نکن. همه ی ما اینجا از خانواده هایمان دور هستیم. ولی وقتی کنارِ هم هستیم؛ یک خانواده ایم. منم مثلِ خواهرت؛ هر وقت کاری داشتی بگو. وضعیتِ همه ی ما یکسانه. همسرانمون گاهی شبها نیستند و تنهاییم. پس باید هوای همدیگر را داشته باشیم. ممکنه منم به کمک شما احتیاج داشته باشم. پس خواهش می کنم؛ هر وقت کمک احتیاج داشتی؛ حتما به من بگو. _ممنونم. امشب هم خیلی زحمت افتادید . چشم حتما مزاحمتون می شم. بعد از رفتنِ مینا خانم، نگاهی به چهره معصوم زینب انداختم. چقدر راحت خوابیده بود. کنارش دراز کشیدم و نفهمیدم کِی خوابم برد. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون