#گندمزار_طلائی
#قسمت_343
آن روز را هرگز فراموش نمی کنم.
صبح زود قادر از شیفت برگشت.
با خوشحالی به استقبالش رفتم.
هر چقدر هم خسته بود؛ ولی جوابم را با لبخند و روی باز می داد.
و من هم تمامِ دردو غمِ تنهاییم را فراموش می کردم. و تمامِ بی خوابی ها و سختیِ نبودنش را به باد فراموشی می سپردم و جانم کنارش آرام می گرفت.
وخدارا برای بودنش و سلامتیش شکر می گفتم.
آن روز هم مثلِ هر بار؛ با روی باز و لبخند؛ جوابِ سلامم را داد و حالم را پرسید.
می دانستم که دلتنگ زینب است. ولی هیچ وقت؛ اول حالش را نمی پرسید تا من ناراحت نشوم. خسته بود و بی خوابی کشیده بود.
تا رفت دوش بگیردو بیاید برایش چای تازه دم وصبحانه آماده کردم.
وقتی دیر کرد؛ به دنبالش رفتم که دیدم کنارِ زینب نشسته و به چهره معصومش چشم دوخته.
می توانستم عشقِ به فرزند را از نگاهش بخوانم.
هر چقدرهم تنهایی وغربت و بی خوابی شبها آزارم می داد؛ ولی همین یک لحظه کافی بود که خدارا برای همه چیز شکر کنم. همه چیز....😊
صبحانه را که خوردیم زینب بیدار شد.
رفتم آوردمش.
قادر اورا در آغوش گرفت وحسابی بازی داد.
منم محوِ این پدر و دختر بودم.انگار زینبم دلتنگ بابا بود. چنان برای قادر می خندید؛ که گویی تمامِ خوشبختی را در آغوشِ او یافته.
نا خدا گاه یادِ بابا افتادم.
منم در آغوشِ او آرامش داشتم.
مخصوصا بعد از سالها دوری، وقتی برگشت؛ هیچ جای دنیا برایم امن تر از آغوشش نبود.
بی اختیار بغض کردم و سعی کردم بغصم را فرو بخورم که قادر گفت:
_گندم جان؛ من یک ساعت می خوابم. تا پامی شم؛ شما آماده باشید.
می خوایم بریم روستا😊
باورم نمی شد.باصدای بلند گفتم:
_راست می گی😳
خندید و گفت:
_بله عزیزم؛ چند روز مرخصی گرفتم.
می دونم چقدر دلتنگ شدی. اگر راه دور نبود؛ این یک ساعت را هم نمی خوابیدم و همین الان می رفتیم.
_آخ جون. باشه بخواب منم باید وسایل زینب را آماده کنم.
سریع از جا پاشدم و زینب را ازش گرفتم تا بخوابه .
انگار دنیا را بهم داده بودند. با ذوق وشوق؛ چند دست لباس برای خودمون برداشتم و وسایل زینب را جمع کردم.
دلم می خواست تمامِ وسایلم را جمع کنم تا وقتی رفتم روستا دیگه برنگردم به این شهر غریب. ولی نمی شد قادر را تنها گذاشت. باید کنارش می بودم.
او برایم عزیزتر از جان بود. واصلا تصور دوریش هم برایم عذاب آور بود.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون