eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
آن شب قادر خونه بود. وقتی قادر بود؛ خیالم از بابت زینب راحت بود. خوب بلد بود بازیش بده و ازش نگهداری کنه. برای قادر می خندیدو با هم بازی می کردند. هر طرفِ خانه می چرخیدم؛ وهر کاری می کردم؛ لحظه ای مینا خانم از یادم خارج نمی شد. رفتم آشپزخانه ولی حواسم به مینا خانم بود. توی فکر بودم که دستی روی شانه ام نشست. برگشتم قادر بود. _چی شده ؟گندم جان؛ امشب سرِ حال نیستی؟ _چیزی نیست. فقط مینا خانم حالش خوب نبود رفتم بهش سر زدم. فکرم گرفتارشه. _خب یک زنگ بهش بزن. ان شاءالله که خوب شده باشه. راستی گندم جان فردا که خانه ام، بریم یک کم خرید کنیمِ دلم می خواد برای تو وزینب لباسِ جدید بخرم. خیلی وقته خرید نکردی.😊 _ها.... چی... آره خوبه. زینب لباس جدید می خواد. لباس هاش داره کوچک می شه. _بله دارم می بینم. دلم نمی خواد دخترم لباسِ کوتاه بپوشه. باید لباس بلند و مناسب بپوشه 😊 بعد هم شروع کرد به قربان صدقه رفتنِ زینب. خدارا شکر کردم. قادرِ من تمامِ فکر و ذکرش من و زینب بودیم. عمرا اگر به کسِ دیگه ای فکر کنه . من واقعا به قادر ایمان داشتم. اون یک مرد نمونه است. واقعا تکه 👌 کاش همه ی مردهای دنیا مثل قادر خوب و مؤمن بودند. دردی را که نینا خانم می کشید؛ خوب درک می کردم و دلم براش می سوخت. ولی کاری از دستم نمی اومد. دلم برای بچه هاش بیشتر می سوخت. ولی نمی دونم چرا شوهرش درک نمی کرد؛ این همه درد را.؟ و چرا جز به خودش به کسِ دیگه ای فکر نمی کرد؟ https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون