#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_66
دیر وقت به خانه برگشت. جایی که اصلا دلش نمی خواست باشد.
اتومبیل پدرش را در پارکینگ دید. آهی کشید و پیاده شد. آهسته در را باز کرد و در نورِ کمِ سالن به سمت پله ها رفت.
اصلا دلش نمی خواست با پدرش روبرو شود. با نوک انگشتانش پله ها را بالا رفت و خودش را به اتاق رساند و در را پشتِ سرش بست.
لباسش را عوض کرد و روی تخت افتاد. سر درد شدیدی داشت. این دورهمی ها و خوش گذرانی ها، مشروب و قرص های روان گردان، فقط برای چند ساعت حالش را خوب می کرد و ذهنش را از هر چه درگیری بود رها می ساخت؛ ولی بعد دوباره همان آش بود و همان کاسه و سردردِ شدید همیشگی اش، مزید بر درد هایش می شد.
دلش آرامش می خواست، آرامشی از جنسِ آسمان؛ ولی حالش مثل دریایی مواج و طوفانی، بیقرار و آشفته بود.
" کِی به ساحلِ آرامش خواهد رسید؟
طعم خوشبختی را کِی باید چشید؟"
چشم هایش را روی هم فشرد و دستش را بر آنها حائل کرد تا جلوی رسیدن نور را بگیرد.
شاید در تاریکی مطلق، مغزش آرام می گرفت و فرمان خواب صادر می کرد. دقایقی گذشت؛ اما بی فایده بود. مثلِ هرشب، پس از تلاش فراوان و بی فایده، تلفن همراهش را برداشت تا خودش را با صفحات مجازی که دنبال می کرد، مشغول کند. متوجه گذشت زمان نبود که صدای آواز گنجشک ها او را به خود آورد. پرده را کنار زد. هوا داشت روشن می شد؛ دیگر فرصتی برای خواب نبود؛ از طرفی محسن هم گفته بود کمی دیرتر می آید.
با خودش فکر کرد، شاید دوش آبِ سرد، حالش را خوب کند.
خودش را در آینه نگاه کرد. چشم هایش سرخ و دماغش از بی خوابی پف کرده بود. حوله اش را روی دوشش انداخت و آهسته در را باز کرد و به سمت سرویس ها رفت. اهرم شیر را بالا کشید، زیر دوش ایستاد و چشم هایش را بست و به آبِ سرد اجازه داد بی مهابا بر مغزش ضربه بزند.
شاید این ضربات، سهمی در کم کردن سردردش داشته باشند.
حتی دوش آب سرد هم موثر نیفتاد. به ناچار آماده شد و آرام از پله ها پایین رفت. همه جا غرق در سکوت بود. هنوز برای بیدار شدنِ بقیه خیلی زود بود.
آهسته به سمتِ آشپزخانه رفت و از ظرف داروها قرص مسکنی پیدا کرد و با کمی آب، خورد؛ ولی آیا یک دانه قرص کافی بود؟! کمی مکث کرد و دو قرص دیگر برداشت و در گلو انداخت و فرو برد. با خودش فکر کرد، حتما این دفعه حالش خوب می شود. ورق قرص های باقیمانده را داخل جیبش گذاشت و سریع از خانه بیرون زد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490