eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
با زحمت زیاد پلک هایش را از هم گشود. سرش به شدت درد می کرد. سکوت محض بود. به اطرافش نگاه کرد. برای لحظه ای متعجب شد. تا بالاخره به یاد آورد کجاست. نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت. "اِی وای چقدر دیر شده" فوری از جا بلند شد که دردِ سرش بیشتر شد. دستانش را روی پیشانیش گذاشت و با تمام توانش فشار داد. چاره ای نبود باید می رفت. مخصوصا اینکه، به محسن اطمینان داده بود که پیش مادرش بماند و او به کارها رسیدگی می کند. با زحمت خودش را به دستشویی رساند. مشتی به آب به صورتش زد. در آینه روبرو نگاهی به چهره زرد و بی حالش انداخت. "این چه حال و روزی است. اصلا من اینجا چه می کنم؟ باید می رفتم خونه. جواب مامان را چی بدم.؟ حتما دیشب تا حالا کلی نگران شده و تماس گرفته." از چهره در آینه بیزار بود. از زنده بودن و زندگی کردن متنفر بود. سرش را زیر شیر آب سرد گرفت. چشمانش را بست تا سلول های مغزش را متمرکز کند و به یاد بیاورد؛ که چه باید کند و کجا برود؟ بعد از دقایقی شیر آب را بست و حوله را دور سرش پیچید و بیرون رفت. مستقیم وارد آشپزخانه شد. همه چیز به هم ریخته بود و ظرف های نشسته وبطری های خالی روی سینک انباشته بود. در یخچال را باز کرد؛ به دنبال دارویی برای سردردش گشت. اما چیزی نیافت. به یادِ ماجرای چند روز پیش و خوردن مسکن با معده خالی افتاد. به فکر خوردن صبحانه افتاد تا در مسیرش به دفتر؛ مسکنی هم تهیه کند. هنوز از کالباس و گوجه فرنگی دیشب مقداری مانده بود. برداشت و روی صدلی نشست. بطری آب را سر کشید و برای خودش لقمه درست کرد. خیره به روبرو شد و آرام لقمه اش را جوید.امروز هم مثل هر روز، بیهوده و بی ثمر. کاش این روزهای نحس زودتر تمام می شد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490