#تینا
#قسمت-۲۲۵
با ورود خانم محمدی و آقا محمد، جو عوض شد. چشم دوختم به گونه های سرخش و چشمان براقش که سعی در مخفی کردن نگاهش از ما داشت. بسته ای در دست داشت. یکراست به اتاقش رفت. دایی رضا از جا بلند شد. نگاهی به ما کرد. هنوز سر به زیر و شرمگین ایستاده بودم.
دستش را بلند کرد و گفت:
-نگران نباش دخترم. توکلت به خدا باشه. فعلا یاعلی.
فقط سر تکان دادم. از دیگران هم خداحافظی کرد و با صدای بلند گفت:
-فاطمه جان بابا، کاری نداری، ما رفتیم.
خانم محمدی با عجله از اتاق بیرون آمد:
-خیلی ممنون، شما لطف دارید. سلام برسونید.
آقا محمد، دست عمه اش را فشرد و خداحافظی کرد. بدون اینکه نگاهی به من و ریحانه کند، زیر لب گفت:
-خانم ها خدانگهدار.
زیر لب خداحافظی گفتیم.
به خانم محمدی که رسید، مکثی کرد و بعد آرام گفت:
-دختر عمه امری نداری؟
خانم محمدی با همان حالت شرم گفت:
-ممنونم، در پناه خدا.
به محض خارج شدن آن ها، سریع به اتاقش رفت و در را بست. با تعجب به ریحانه نگاه کردم.
مرضیه خانم تعارفمان کرد که بنشینیم.
به آشپزخانه رفت و ظرف میوه را آورد و روی میز گذاشت. نگاهی به در بسته اتاق کرد:
-بهتره یه کم تنها باشه.
لبخند زد:
- بفرمایید خانم خوشگلا. راستی شام چی دوست دارید درست کنم؟
ریحانه گفت:
-هیچی، یعنی اصلا راضی به زحمتتون نیستیم.
بدون توجه به صحبت های آن ها، حواسم پِیِ خانم محمدی بود. حالتی که امروز از او می دیدم، هیچ وقت ندیده بودم. یعنی او هم عاشق شده؟
ولی چرا اینطور حالش دگرگون شد؟ یعنی چه اتفاقی بینشان افتاده؟ دلم می خواست پای درد دلش بنشینم. دلم می خواست بدانم، عاشق شدن او با عاشق شدن من چه تفاوتی دارد؟
اصلا این حس زیبای عشق، چقدر قدرتمند است که حتی او را هم دگرگون کرده؟
قدرت این زلزله، وجود او را هم لرزانده. حتی نتوانست جلوی ما خویشتنداری کند.
از به یاد آوردن حسی که از عاشق شدن داشتم، لبخندی به لبم نشست.
که باز آرنج ریحانه مهمانِ پهلویم شد.
(فرجامپور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
عید است ودلم شادی بی حد دارد
یاد از کرم و رحمت سرمد دارد
آمده از عرش امام مجتبی
انس و ملک صلوات بر محمد دارد
(فرجام پور)
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌸
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
شبتون پر نور
حاجاتتون روا
دلتون شاد باد
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
ریپلی به قسمت اول رمان زیبای تینا
هدیه نگاه مهربانتان🌹
دوستان جدیدالورود خوش آمدید 💐
منتظر دریافت نظرات سازنده شما بزرگواران هستم✅
⛔️با احترام هرگونه کپی برداری و استفاده از رمان و داستان ها و دلنوشته و نام نویسنده #حرام است و پیگرد قانونی دارد.⛔️
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام صبح بخیر🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶
#حدیث_رمضان
💫رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
كسى كه روزه او را از غذاهاى مورد علاقهاش باز دارد برخداست كه به او از غذاهاى بهشتى بخورانند و از شرابهاى بهشتى به او بنوشاند.
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
#سلام_امام_زمانم 💖
کندوی باغ هستی بی تو، عسل ندارد
بی تو کتاب عاشق، ضرب المثل ندارد
گفتاکه بین خوبان،مهدیست،یاکه یوسف
گفتم که در دو عالم، مهدی بدل ندارد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
اول صبح چقدر مدح حسن میچسبد😍
سهم مان از کل عالم گر حسن(ع)باشد بس است
ما غلامیم و اگر سرور حسن(ع) باشد بس است
#ولادت_امام_حسن_ع_مبارک
#امام_حسنی_ام
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
══💝══════ ✾ ✾ ✾