#تربیت جنسی،
#اندام تناسلی
🔺در مورد کودک زیر 6 سال نباید مستقیم و بیش از حد راجع به این مسائل صحبت کرد بلکه یکی آن را محترم و تمیز و پوشیده معرفی می کنیم
🔺مسئله ی دیگر نوع پوشش خود ما است. نوع پوشش اعضای خانواده یکی از اجزای تربیت جنسی است.
🔺از ارزش های زندگی که به این بحث ما مربوط می شود می توان از احترام (احترام به جسم و اندام های تناسلی) و حُجب (حجاب، مستوری، پوشش) نام برد. بچه ها را پوشیده بزرگ کنید. خصوصیات جسمی بچه ها را به نمایش نگذارید حتی بچه ی دوساله، بچه ها را نیمه برهنه بیرون نیاورید چون شخصت در حال شکل گیری است و من در این جا از آموزه های مذهبی صحبت نمی کنم بلکه از یافته های علمی صحبت می کنم؛ اگر این صحبت های من با آیین مذهبی ما هماهنگ است که چه بهتر اما با نگاه علمی فعلاً در این جا صحبت می کنم.
🔺امروزه ثابت شده که شخصیت کودک در زیر 6 سال و حتی زیر 3 سال شکل می گیرد و حتی در دنیای غرب هم برهنگی مذموم شده است. کارهای دکتر هایم جینات را بخوانید می بینید که مصلحین دنیای غرب هم در حال فریاد هستند از برهنگی.
🔺بچه وقتی نیمه برهنه باشد به همان شکل شخصیت شکل می گیرد و ممکن است به خود شیفتگی جسمی مبتلا شوند، کودک عادت می کند که باید اندامش را عرضه کند تا جلب توجه کند. رکابی و تاپ و بندی تن بچه ها نکنید. مواظب باشید که بچه ها خودشان نیمه برهنه نباشند و در معرض دیدن نیمه برهنگی ها در مهمانی ها و مجالس و عروسی ها نیز قرار نگیرند.
🔺وقتی کودک را به یک عروسی یا مهمانی می بریم که کودک با عینیت مناظر مواجه می شود این حالت برای بچه ها سم است و تعادل ذهنی کودک را نسبت به رشد جنسی بهم می ریزد و بهداشت جنسی را به مخاطره می اندازد.
━━━━━━━━━━﷽◯✦━━━
#داستان_کودکانه
#شاهزاده_کوچولو
صدای زنگوله شترها در دشت تاریک پیچیده بود.
خورشید خانم آرام آرام پشت کوههای بلند، خودش را قایم میکرد.
شترها آهسته میرفتند.
شاهزاده کوچک بر پشت شتری نشسته بود.
چشمانش از گرد و خاک پر شد.
پلکهایش یکی یکی بسته میشد.
اما با صدای بلند سربازان، از جا میپرید.
-زود باشید. تندتر راه بیایین. مگر نمیبینین شب شده.
شاهزاده، پشت سرش را نگاه کرد.
اسیران با زنجیر به یکدیگر بسته شده بودند.
با ضرب شلاق سربازان، سرعتشان بیشتر شد.
یکی یکی از کنار شترش رد شدند.
به صورتهای خاکآلود و خستهشان نگاه کرد.
چند روز اسارت و راه رفتن در بیابان، همه را خسته کردهبود.
صدای وحشتناک فریاد سربازان گوشش را اذیت کرد.
-یالا، زود باشین.
شتر شاهزاده، پشت سر همه ماند.
نفس عمیقی کشید.
سر و صدای سربازها کمتر شد.
نگاهش به غروب خورشید افتاد.
به سرخی آسمان خیره شد.
پلکهایش روی هم افتاد.
آرام آرام از روی شتر سُر خورد.
گرمای شنهای بیابان، او را به یاد بالش گرم و نرمش انداخت.
خودش را در آغوش خاک، جا به جا کرد و آرام خوابید.
خودش را در دشتی پر گل دید.
پیرهن چیندار و رنگی به تن داشت.
پروانههای رنگارنگ دور سرش میچرخیدند.
تاج گلی روی سرش بود.
دو طرف دامنش را به دست گرفت و چرخید.
پروانهها بیشتر و بیشتر شدند.
به دنبال پروانهها دوید.
خندید و خندید.
چشمانش را بست و چرخید و خندید.
یک مرتبه صدایی آشنا شنید.
-دختر قشنگم! بیا بغلم. خوش اومدی عزیزم.
با دیدن چهره آشنای مادربزرگ، چشمانش درخشید.
دوید و دوید. خودش را در آغوش مادربزرگ انداخت.
مادربزرگ، گونههایش را بوسید.
دست بر سرش کشید.
-دختر کوچولوی من. عزیز دل من...
شاهزاده خانم خندید و خندید.
مادربزرگ، نوازشش میکرد و میبوسیدش.
خاطرات خانه شان در مدینه جلوی چشمش آمد.
لبخندهای پدر، نوازشهای برادر، صدای لالایی خواندن مادر برای برادر کوچک....
همه و همه...
چشمانش را باز کرد و به مادربزرگ نگاه کرد.
پدر همیشه میگفت:" دختر قشنگم، چقدر شبیه مادرم هستی"
لبخند زد و خودش را دوباره به مادربزرگ چسباند.
اما یک دفعه صدای وحشتناکی در گوشش پیچید.
-اینجاست. پیداش کردم. خوابیده.
یالا بلند شو. یالا...
مادربزرگ از جا بلند شد. با نگرانی به شاهزاده کوچولو نگاه کرد.
-برو عزیز دلم.
شاهزاده کوچولو به مادربزرگ چسبید.
-نه! نمیرم. میخوام پیش شما بمونم.
مادربزرگ، اشکهای دخترک را با دستش پاک کرد.
-برو عزیزم. به زودی میای پیش خودم برای همیشه. اما الان باید بری.
شاهزاده کوچولو چشمانش را بست و گریه کرد.
ولی وقتی چشم هایش را باز کرد. خبری از مادربزرگ و دشت پر گل نبود.
با ترس به سربازهایی که دور و برش بودند نگاه کرد.
عمه خودش را رساند. دخترک را بغل کرد.
-عزیزم، یادگار برادرم. دورت بگردم. نترس. من هنوز هستم. نمیذارم کسی اذیتت کنه.
شاهزاده کوچولو، در آغوش عمه آرام گرفت.
اما هنوز دلش میخواست که پیش مادربزرگ برود.
یاد حرف مادربزرگ افتاد.
"به زودی برای همیشه میای پیش خودم"
سرش را به سینه عمه چسباند و لبخند زد.
❁فرجام پور
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان
#داستان_کودکانه
#میوه_ی_دل_من
╭┅──🏴—🏴—🏴——┅╮
@tavalodtahaftsalegy
╰┅──🏴—🏴—🏴——┅╯
━━━━━━✦◯◯᪥◯◯✦━━━━━━
[WWW.FOTROS.IR]ma97062607.mp3
18.97M
🏴@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 علیرضا پناهیان از نگاه شما
👈🏻 قسمت سوم: تفکّر، روزآمدی
#تصویری
@Panahian_ir
هدایت شده از علیرضا پناهیان
🔻 چهکار کنیم تا انسان مستقلی بشویم؟
🔻 «مسئولیتپذیری» مهارتی است که انسان را به عزت و استقلال میرساند
👈🏼 مسئولیتپذیری و استقلال، شاخص اصلی ولایتمداری - جلسه ششم
وقتی متقاعد شدیم که باید انسان مستقل و عزتمندی باشیم، این سؤال مطرح میشود که برای رسیدن به استقلال و عزت باید چهکار کنیم؟ مسئولیتپذیری، مهارتی است که ما را به استقلال میرساند.
مسئولیتپذیری یعنی انسان یک تعهد درونی داشته باشد که هر کاری خواست انجام بدهد، آن را با خلاقیت، شناخت و سعی و انگیزۀ درونی خودش انجام بدهد نه با فشار و نظارت بیرونی.
در مدرسه و در تربیت فرزند باید احساس مسئولیت را در بچهها بالا برد. برای اینکه احساس مسئولیت افزایش پیدا کند باید قوانین را کاهش داد، باید فرصت خطا و امکان خطا کردن داد.
اگر بچه خطا کرد، نباید زیاد سرزنش کنی و الا نتیجهاش مثل وقتی است که قانون زیاد بگذاری و با عوامل بیرونی کنترلش کنی. درحالیکه ما میخواهیم تعهد درونی او را رشد بدهیم تا خودش بخواهد کار خوبی را انجام دهد یا کار بدی را انجام ندهد.
آدم مسئولیتپذیر، اغلب فعالتر است، عزت نفس بالاتری دارد، مسئولیت شکست را میپذیرد و تقصیر این و آن نمیاندازد، انعطافپذیر است، مهارت برنامهریزی و تصمیمگیری دارد، میشود کارها را به او سپرد؛ یعنی متعهد است.
برای مسئولیتپذیری از عبارت «تعهد درونی» هم استفاده میشود. در قرآن از این مفهوم با عنوان «تقوا» یاد میشود. تقوا یعنی یک کاری را با تعهد درونیات انجام بدهی، البته یک عمر تمرین میخواهد تا آدم به اینجا برسد!
👤علیرضا پناهیان - ۱۴۰۰.۰۵.۲۳
👈🏼 متن کامل
Panahian.ir/post/6990
#مسئولیتپذیری و #استقلال
@Panahian_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
🌺🔸🌺🔸🌺