سلام علیکم سلامت باشید
خب گلم فطرت همه ادم ها پاک و خداجوست.
درسته همه ما ممکن اشتباهاتی داشته باشیم اما همگی ذاتا خدا را دوست داریم
انجام یک اشتباه یا گناه دلیل بی دینی نیست.
شما سعی کن رفتاری خوب و مهربان داشته باشید
و کلام خوب در موقعیت مناسب ایشون را متوجه اشتباهشون کنید
اما ذره ای از محبت مادرانه تون کم نکنید بلکه بیشتر کنید✅
#سالها_در_انتظار_یار
قسمت_187
مات ومبهوت به منظره روبرویش چشم دوخته بود. مردمی که با ذکر دعا و صلوات وارد می شدند و ادای احترام می کردند. جلو می رفتند و زیارت می کردند.
می بوسیدند شبکه های فلزی را که درونش مزاری بود به قدمت صدها سال.
باورش سخت بود. این چه کار بیهوده ای است که این مردم می کنند؟ بوسیدن و تبرک جستن از این مزار.
یارای حرکت به عقب را نداشت و باور زیارت به مغزش نمی گنجید.
اما از حال خوش این مردم، احساس خوبی داشت.
محسن که زیارتنامه را تمام کرد، پیرمرد از او تشکر کرد و رو به امید گفت:" می گن هرکس بار اولش باشه بیشتر تحویلش می گیرن. جوون دست منم بگیر و با خودت ببر. به خاطر تو به منم نظر کنن."
چشمان امید از تعجب گرد شد و گفت:"کی؟ من؟"
پیرمرد لبخندی زد و گفت:"شنیدم دوستت گفت بارِ اولته. دستِ منم بگیر."
امید آب دهانش را قورت داد و به محسن نگاه کرد که با لبخند نگاهش می کرد.
محسن که تردیدش را دید گفت:"دلِ این پیرمرد رو نشکن." بعد با سر به او اشاره کرد که جلو برود.
پیرمرد بازوی امید را چسبید و رو به ضریح گفت:"آقا جان امروز با این مهمونت اومدم. یه نظری هم به من بکن."
بعد آرام اشک ریخت.
امید بین رفتن و نرفتن مانده بود که پیرمرد دستش را کشید و گفت:"بریم پسرم."
وامید بی اختیار به دنبال او راه افتاد.
با گام هایی کوتاه به طرف ضریح رفتند.
پیرمرد امید را جلو فرستاد وگفت:"من باید پشت سرت بیام. تو رو خدا برای منم دعا کن."
در عمل انجام شده قرار گرفته بود.
دستش را به شبکه های ضریح گرفت.
پیرمرد تشکر کرد و کنارش ایستاد.
با صدای لرزانی شروع به مناجات کرد.
وامید فقط گوش می داد. همزمان صدای بلند جمعیتی را شنید. سر برگرداند.
یک عده جوانِ خوش سیما، سینه زنان و نوحه خوان وارد شدند.
کنار محسن ایستاد. محسن آهی کشید.
همنوا با آنان شد و شروع کرد به سینه زدن.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_188
چشمش به پرچمِ سبز روی دستشان افتاد. (مدافعان حرم)
با تعجب به محسن نگاهی سؤالی کرد.
محسن سرش را به نشانه تاکید تکان داد وگفت:" این جوون ها همه عازم اند. می رن سوریه."
امید با دقت بیشتری به چهره تک تکشان نگریست. چطور ممکن بود. اینها در این سن به این راحتی دست از همه چیز بکشند و به دلِ مرگ بزنند. آن هم برای کسانی غیر از مردم خودشان.
حتما دیوانه شده اند.
اما هر چه نگاه کرد اثرِ جنون در ظاهرشان ندید. ولی حتما مجنون بودند.
یاد حرف های علی افتاد."ما همه عاشقیم و عشق حقیقی را پیدا کردیم. به ما خرده نگیر."
آرام به دیوار پشت سرش تکیه داد.
نفس عمیقی کشید.
"اینها همه چون مجنون عاشق به خدا گشتند.
سرگشته و شوریده، دست از سر و تن شستند."
" عشق .....عشق....
گم کرده ای که هر کس در وجود دیگری آن را می جوید. ولی اینها در کجا یافتند؟
آیا باور کنم که خدایی هست که اینگونه برایش بیتابی می کنند. آیا این با نظامِ متظمِ طبیعت، سازگار است.
امکان ندارد. هر گز چنین نیست. کارهای اینها از روی حماقت است و بس. بعد نام عشق را بر آن می گذارند."
یکباره سرش را پایین انداخت. با سرعت از امامزاده خارج شد.
خودش هم نمی فهمید از چه فرار می کند. از خودش؟ از واقعیت؟ ازحالِ خوشِ این مردم و این جوانان؟
هر چه بود فقط می دانست باید برود. دور شود از این محیط. گویی از ویروسی واگیر دار می گریخت. بدون خداحافظی و باعجله خودش را به اتومبیلش رساند.
داخل شد و سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را بست.
صداهای عجیبی در گوشش پیچید.
فقط باید انکار کند. فقط انکارِ هر آنچه دیده.
احساس کرد سرش سنگین شده. درد در پیشانیش و سمتِ چپِ سرش پیچید.
دستش را روی آن گذاشت و فشرد. ولی بهتر نمی شد.
چشمانش را به شدت روی هم فشرد.
حتی با شنیدنِ صدای محسن هم نتوانست چشم بگشاید.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🌹دوستان جدید خوش آمدید🌺
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇
◀️شخصیت شناسی
◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار
◀️تربیت فرزند
◀️ترک گناه
◀️نماز مودبانه
◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
همین الان به ادمین پیام بدید
و
لینک
دوره رایگان خودشناسی
را هدیه بگیرید🎁👇
@asheqemola
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنام او آغاز میکنم
چرا که نام او
آرامش دلهاست و
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
یاد خدا ۱۹.mp3
10.59M
مجموعه #یاد_خدا ۱۹
#استاد_شجاعی | #استاد_رنجبر
√ چرا از بین دو تا ذاکر،
که برای تمرین، زمان یکسان گذاشتن و در شرایط یکسان بودن، یکی به لذت از ذکر و همنشینی با خدا رسیده، یکی هنوز در مرحله ذکر زبانی مونده؟
✘ ایراد کار کجاست؟
@ostad_shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490