هدایت شده از علیرضا پناهیان
@Panahian_irPanahian-Clip-AlanVaghteSelfiNist.mp3
زمان:
حجم:
2.46M
🎵الان که وقت سلفی گرفتن نیست! از فرصت استفاده کن ..
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
#فقط_امام_حسینُ_عشقه
آیت الله نجـــــفی
🌼هرڪس را دیدید در عالـــم نام و
نشـــــانی پیدا ڪرده بدانید #امام_حسین یڪ جایی به او #عنایتی
ڪرده است.
👋 #بابـــی_أنت_و_امـــی
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#تا_میتوانیم_برای_حوائج_مردم
#در_راه_خداوند_قدم_برداریم❗️
#آیت_الله_نخودکی
🌼در انجام #حوائج_مردم، هرقدر که میتوانی #بکوش و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست!
🍃زیرا اگر بنده خدا در #راه_حق، گامی بردارد، #خداوند نیز او را #یاری خواهد فرمود!
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از لیست نمایندگی های محصولات تنهامسیری
🛍 نماینده رسمی فروش محصولات تنهامسیری در:
#شهریار
🏵 استان تهران - شهرستان شهریار - مرکز فرهنگی امامزاده اسماعیل علیه السلام
📲 شماره تماس:
09124680233
آقای قائمی
هدایت شده از علیرضا پناهیان
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 دل نازکتر از مادر
#تصویری
@Panahian_ir
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
دردونه🌹
یکی بود یکی نبود.
دردونه؛ اسم کبوتری بود که روی درختِ کاج زندگی می کرد.🌲🕊
ولی یک روزباد تندی وزید و لانه ی در دونه را خراب کرد. دردونه تصمیم گرفت. برای خودش یک جای دیگری لانه درست کند.
او شنیده بودکه کمی دورتر؛ شهری هست که پرنده ها باهم زندگی می کنند.
دردونه راه افتاد. پرواز کرد تا آن شهر را پیدا کند.🕊
رفت و رفت و رفت ؛ تا بالاخره به شهرِ پرنده ها رسید. خسته و گرسنه بود.
پیشِ طوطی بزرگ رفت که شهردار شهر پرنده ها بود.🐦
طوطی وقتی حرف های در دونه را شنید؛ گفت:
_خب تو الان تنهایی نمی تونی برای خودت لانه درست کنی. خیلی هم خسته هستی.
صبر کن تا بگم پرنده ها بهت کمک کنند.
طوطی بالای درختی رفت و همه پرنده هارا صدا زد و گفت:
_همه شما به دردونه کمک کنید تا برای خودش لانه درست کنه. تا هوا تاریک نشده؛ باید لانه آماده باشه.
بعضی پرنده ها قبول کردند و برای کمک آمدند. ولی بعضی پرنده هاگفتند:
_ما خودمان کار داریم. به ما ربطی نداره.
ونیامدند کمک کنند.
خلاصه؛ بعد از چند ساعت لانه ی دردونه آماده شد.🎍🌳
و او با خوشحالی به لانه ی جدید وارد شد.
واز همه پرنده هایی که کمکش کرده بودند تشکر کرد.
پرنده هایی که کمک نکرده بودند.وقتی دیدندکه لانه دردونه به این سرعت ساخته شده وطوطی و پرنده هایی که کمک کردند همه خوشحال هستند؛ از این که کمک نکرده بودند؛ پشیمان شدند.
جلو آمدند و از طوطی و دردونه معذرت خواهی کردند.
وگفتند:
_مارا ببخشید.
ماهم دلمون می خواد کاری کنیم.
طوطی خندید وگفت:🐦
_شماهم برید برای شام امشب فکری کنید.
چون همه ی ما خسته و گرسنه ایم.
پرنده ها با خوشحالی رفتند تا شام را آماده کنند.
آن شب در شهر پرنده ها جشنِ بزرگی بر پا شد. وهمه شاد و خوشحال کنارِ هم یک شام خوشمزه خوردند.💥
🎄🎍🌳🌴🎋✨⚡️💥💥
(محمد حسین)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون