🔴 #توقع_نابجا
💠 زن و شوهر نباید #توقع داشته باشند بعد از اینکه همسرشان با او #ازدواج کرد تمام روابط، تفریحها، دوستان و دل مشغولیهایش را فراموش کند و همه وقت و توجه خود را به او اختصاص دهد.
💠 این توقع و محصور کردن #همسر، مانع از ایجاد #ارتباط #صمیمی و موثر است.
💠 و یقیناً روز به روز از #محبوبیت شما بخاطر محدود کردن همسرتان کاسته میشود.
💠 همراهی شما با علاقهمندیها و تفریحات سالمِ همسرتان نقش مهمی در #محبوب شدن شما و گرم شدن روابطتان دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔴 #تداوم_رفتار_خوب
💠 اگر همسرتان، #احترامتان را نگه نمیدارد، برخورد #خوب خود را کنار نگذارید و مطمئن باشید رفتار #صحیح شما به #تدریج او را اصلاح خواهد کرد.
💠 یقینا چنین فردی، پشت سرتان به #رفتار خوب همسرش #اعتراف میکند.
💠 و یقینا اگر رفتار خوب خود را ترک کنید #بیاحترامی او بدتر خواهد شد.
💠 خود را بخاطر دیگران #جهنّمی نکنیم بلکه بهشتی کنیم.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 اگر نقشه ای داری و می خوای بری بسمت سعادت و موفقیت، تنها نرو! خانواده ات رو هم با خودت ببر.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🌹زن و شوهری که این کتاب کم حجم (60صفحه) را خوانده اند #معجزه کرده است و 90 درصد مشکلاتشان با دست خودشان حل شده است👇
📝فایل pdf کتاب #گلستان_تفاوتهای_زن_و_شوهر را دانلود کنید و حتما بخوانید!
👇👇👇
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
تفاوتهای زن و شوهر.pdf
412K
📖 فایل کتاب گلستان تفاوتهای زن و شوهر #60 صفحه
✴️💥💥💥🌹🌹🌹🍃🍃🍃
سلام دوستان طاعاتتون قبول 🌺
لطفا همگی این کتاب را مطالعه کنید👆👆🌺
و به تمام دختران و پسران دم بخت و خانم های و اقایون هدیه بدید 🌺
خواهش می کنم در ثواب نشر اینکتاب شریک باشید🌺
#اعمال_ویژه
#اعمال_شب_بیست_و_هفتم_رمضان
شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان در مقام و منزلت میتواند لیلة القدری دیگر باشد.
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از علیرضا پناهیان
نورانی ترین هفته عمر ما.mp3
655.7K
🎵برای بهترین و نورانیترین هفته عمرتان کم نگذارید!
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
#داستان_کودکانه
مهربانی🌹
نیما تا ده شمرد چشمانش را باز کرد.
مینا خواست فرار کند، که کبوترِ زخمی را دید.
وحید از پشتِ بوته گلِ سرخ، کمان به دست بیرون آمد.
مینا با ناراحتی گفت:
_چرا کبوتر بیچاره را زدی؟
وحید گفت:
_من نزدم. کمان را پیدا کردم.
همان لحظه، پیمان با عجله آمد.
کمان را از وحید گرفت و گفت:
_کمانِ من دستِ تو چه کار می کنه؟
مینا گفت:
_پس تو این بیچاره را زدی.
پیمان خجالت کشید و گفت:
_می خواستم، میوه بالای درخت را بزنم.
وقتی کبوتر افتاد ترسیدم و فرار کردم.
بچه ها کبوتر را به خانه بردند.
چند روز بعد که زخمش خوب شد.
آن را به کنارِ بوته گل سرخ آوردند و رها کردند.
کبوتر آرام پرواز کرد.
بر روی بوته گل سرخ نشست و بق بقو کرد.
پیمان کمانش را به دور دست پرتاب کرد.
به بچه ها لبخند زد و گفت:
_برای همیشه از شرش راحت شدم.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون