بسم الله الرحمن الرحیم🌺
به حول و قوه الهی
به امید و با توکل به خودش
و توسل به حضرت زهرا (علیها السلام)
ان شاءالله ثبت نام
#دوره_اسرار_تربیت_جنسی کودک و نوجوان را آغاز می کنیم✅
ان شاءالله بتونیم هر آنچه در این زمینه نیازه در اختیارتون بگذاریم✅
الهی به امید خودت
سلام علیکم
#نذر_فرهنگی💥💥🌺🌺
شرایط شرکت در دوره #اسرار_تربیت_جنسی
کودک و نوجوان
هزینه اصلی دوره ۵۰۰ هزار تومانه که با تخفیف بیش از ۷۰/۰
و
#تخفیف_ویژه
روز میلاد حضرت مادر(علیها السلام)
فقط و فقط #۱۹۰_هزار_تومن ارائه میشه.
شماره کارت جهت پرداخت هزینه
6104337242606067
بانک ملت
به نام کبری فرجامپور
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
نام و نام خانوادگی
تاریخ تولد
تحصیلات،
محل سکونت ،
مشخصات و عکس فیش واریزی را برای ادمین ثبت نام بفرستید👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسرار درون
بالاخره انتظار به سر آمد😊👏👏👏
البته این تخفیف به مناسبت امروزه
پس از تخفیف جا نمونید👏👏
خانم های گل
اگر ادمین پیام هاتون را دیر پاسخ پاسخ دادند
لطفا صبور باشید
ان شاءالله به ترتیب پاسخگو خواهند بود
حتما
به همراه عکس فیش واریزی مشخصات خواسته شده را هم بفرستید✅
البته
تخفیف فقط شامل
عزیزانی میشه که زودتر اقدام کنند
و تا امشب ثبت نام را قطعی کنند✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش فرزند سردار قاسم سلیمانی به حادثه تروریستی کرمان: حتی از زائر او هم میترسند
⚫️ فردا در سراسر کشور عزای عمومی اعلام شد
▪️در پی حادثه تروریستی کرمان، هیئت دولت فردا را در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کرد.
شهادت این عزیزان را به ملت شهیدپرور
تسلیت عرض می کنم🏴
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
- ما ملت شهادتیم 🖤
•
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام علیکم #نذر_فرهنگی💥💥🌺🌺 شرایط شرکت در دوره #اسرار_تربیت_جنسی کودک و نوجوان هزینه اصلی دوره ۵۰
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_133
با رفتنِ محسن؛ امید کنار احمدآقا نشست.
با صدایی آرام گفت:"حالتون خوبه؟ می خواید تخت را بخوابونم، استراحت کنید؟"
احمدآقا گفت:"حالا زوده. استراحتم می کنیم."
بعد آهی کشید وگفت:"خیلی دلم می خواست چهره محسن رو ببینمِ حتما شبیه پدرشه. یادش بخیر. خیلی بامرام و معرفت بود. یه تنه جورِ چند نفر را توی جبهه می کشید. واقعا دوست داشتنی بود. ولی خب؛ پسرش هم کم از پدر نداشت. چقدر با اخلاق و با صفا.
راستی راستی شما با هم کار می کنید؟"
امید گفت:"بله. مگه اشکالی داره؟"
احمدآقا گفت:"نه پسرم چه اشکالی؟ خیلی هم خوشحالم که دوست خوبی مثلِ محسن داری. حتما مثلِ پدرش مرده. خدا رو شکر می کنم که کنارِ هم هستید."
امید آهی کشید و سر به زیر انداخت.
کاش کسی هم درد های اورا می فهمید.
کاش کسی اورا می دید.
ولی حیف که دردش را نمی توانست بگوید. کلافه از جا بلند شد. احمدآقا با صدایی آرام گفت:" بهتره بشینی. می خوام باهات صحبت کنم."
وقتی امید دوباره نشست.
ادامه داد:" خوب می دونم که امشب یه دردی داری. چشمهام نمی بینه ولی می تونم حس کنم. امشب، امید دیشب نیستی. چی شده؟ باز هم با پدرت به مشکل خوردی؟"
امید آهی کشید و چیزی نگفت.
احمد آقا ادامه داد:" دیگه بعد از این همه سال باید با اخلاقش خو گرفته باشی.
چرا خودت را اذیت می کنی پسر خوب؟"
اشک در چشمان امید جمع شده بود.
چه می گفت؟
چطور می توانست بگوید"دردم دردِ عشق است؟ چگونه حرف دلش را به او می گفت؟
اصلا مگر کسی دردش را می فهمید؟
چه کسی باور می کرد که از کودکی دل به عشق زهرا خوش دارد و زندگی بدون او برایش بی معناست؟
چگونه بگوید که قصد جانش کردند و می خواهند او را؛ از تنها امیدش؛ از عشقش جدا کنند؟"
دیگر اختیارِ قطره اشکش را نداشت که آرام؛ از چشمش غلتید و روی گونه اش سُرخورد و لبهایش را تر کرد.
چه خوب که احمدآقا نمی دید؛ چه به سرِ چشم و دلش آمده و او اختیار هیچ کدام را ندارد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490