eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم عاقبتتون بخیر ممنونم از همراهی و توجه شما🌹 خب گلم شما دیگر توی این مدت آشنایی های لازم را حتما کسب کردید. پیشنهاد می کنم ابتدا نامزد کنید و محرم بشید بعد ایشون برن خدمت تا هر دو تکلیف تون روشن بشه و البته با مدیریت صحیح می تونید از دخالت خانواده ها جلوگیری کنید.
۱،،،،سلام علیکم وقت بخیر بچه های توی این سن هنوز برای انجام کارهاشون به کمک والدین نیاز دارند. نمیشه توقع داشت کارهاشون را به تنهایی انجام بدن. البته بنا به طبع و مزاج و شرایط خانوادگی، مثلا داشتن خواهر و برادر بزرگتر یا دوستان همسن و سال و... رشد بچه ها در این موارد متفاوته. سعی کنید با صبر و حوصله بیشتر، با بازی کردن و قصه گفتن، او را به انجام وظایفش تشویق کنید. ۲،،،،سلام علیکم، برای دادن اصلاح مزاج ابتدا باید با دقت طبع اصلی و مزاج فعلی بررسی بشه. توی کانال فقط، می توانم یه سری مطالب کلی را تدریس کنم. چشم سعی می کنم کلی عرض کنم ولی قبول کنید👇😊 یک نسخه را نمیشه برای همه پیچید.
سلام علیکم وقت بخیر خب گلم، رفتار دیگران با ما دقیقا همانی است که ما بهشون اجازه دادیم. درسته باید همیشه و در همه جا احترام و ادب را نسبت به اطرافیان داشته باشیم اما حواس‌مون به خودمان هم باشه. توی دوره در اینباره حسابی توضیح دادیم. سعی کنید این دوره را شرکت کنید✅
پاسخها و سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇 @asheqemola یا ناشناس 👇 لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅ لینک ناشناس👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
سلام ممنون بخاطر بازخوردهایی که تو کانال میزارید من هم هیچوقت رمان هارو نمیخوندم اما تصمیم گرفتم بخونم و به اینکه واقعا کارتون دلی و خداییس اطمینان دارم چون تاثیرش و در زندگیم دیدم شما باعث میشید آدما خودشونو پیدا کنن و عاشق خدا بشن که معبوده واقعی ما آدم هاست. ندیدمتون اما واقعا دوستتون دارم استاد ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ممنونم از لطف و محبت شما🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به اتاق که رسید، خاله زری در حالِ بیرون آمدن بود. سلام کرد و گفت:"ببخشید دیر اومدم. دارید تشریف می برید؟" خاله زری لبخند زد و گفت:"نه عزیزم، الان برمی گردم." وارد اتاق شد و به احمدآقا سلام داد. جوانی خوشتیپ، کنارش ایستاده بود. با او هم احوالپرسی کرد. چقدر قیافه اش آشنا بود. دوباره به سمت احمدآقا برگشت. چشمانش هنوز بسته بود. زخم های صورتش باز بود. با نگرانی نگاهش کرد. "یعنی این چهره مثلِ روز اولش خواهد شد؟" به سمت پنجره برگشت. چشمش به آقای خوشتیپ افتاد. یادش آمد، آقای سرابی، قبلا هم اورا دیده بود. خاله زری گفته بود که دوست احمدآقاست. ولی چرا اینقدر جوان است؟ آقای سرابی لبخندی زد و گفت:" با اجازه تون. اگر کاری ندارید زحمت رو کم کنم؟" همان موقع خاله زری با ظرفی میوه وارد شد و به همه تعارف کرد. اما آقای سرابی گفت:"ممنون. من باید برم." با احمد آقا خدا حافظی کرد و بعد به امید دست داد و به سمت در رفت. خاله زری هم بدرقه اش کرد. امید متعجب می نگریست. "این جوان خوش تیپ و خوش سیما، چطوری با احمد آقا دوست است؟" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490