eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸اما سفارش های کلی برای افراد سوداوی👇 لطفا از سرخ کردنی ها و فست فودها پرهیز کنید. مایعات و غذاهای آبکی را بیشتر کنید. مصرف روغن زیتون و شیره و سه شیره استفاده کنید. کشمش و مویز و دمنوش های گرم مثل دارچین و پرهیز از سردی ها داشته باشید
🔸حضور در فضاهای معنوی، مثل حرم و مزار شهدا و هیئت که بسیار تاثیر خوبی دارد. ان شاءالله همیشه سلامت و موفق باشید💐
🔸برای بررسی طبع و مزاج تان و دریافت مشاوره اصلاح مزاج با منشی‌مون هماهنگ کنید👇 @asheqemola
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزهای گرم تابستان در این شهر جنوبی، آزار دهنده بود. ولی آن ها با شوق و ذوق مشغول به کار بودند. استاد تهرانی، گاهی سر می زد و روند کار را نظارت می کرد. کار کردن کنارِ محسن و هم اتاق شدن با او، با آن نجواهای شبانه، برای امید، ارمغانی از جنسِ آرامش، به همراه داشت. خوابِ راحت و عمیقی داشت که سالها برایش آرزو بود. دیگر از سردردهای عجیب و طولانی خبری نبود. با خوشحالی به پای سالمش با کمک عصا تکیه داد. فضای گلکاری و درختکاری محوطه را از چشم گذراند. روبه محسن کرد و گفت:" فردا دیگه از دستِ این گچِ سنگین راحت می شم." محسن لیوان آبمیوه را به دستش داد و گفت:" خدا را شکر. بله هر رنجی یه روزی تموم می شه. فقط باید صبور باشیم و امیدوار. حتما در پس هر رنجی حکمتی هست. ولی به نظرِ من خدا می خواد با این رنج ها ما رو امتحان کنه. راستش مامانم همیشه می گه(هر اتفاقی که می افته یه امتحانه باید حواسمون جمع باشه.) حتی شهادت بابا رو همیشه می گه یه امتحانه. گاهی حسرت می خورم که چقدر صبوره. چقدر راحت می پذیره. همین بیماری خودش رو؛ می گه یه امتحانه. گاهی انقدر با ما بگو و بخند می کنه که ماهم یادمون می ره بیماره. اصلا اهل شکایت و ناله کردن نیست. وای وای که چقدر دلم براش تنگ شده." امید به چهره محسن نگاه کرد. با تردید گفت:" راستش من فکر می کنم مادرم هنوز نتونسته واقعیت زندگیش را قبول کنه. می دونی اون روز توی بیمارستان، حرف هایی زد که تا حالا نگفته بود. خوب که فکر می کنم؛ می بینم دلیلِ بیشتر کارهاش همینه. همین که نتونسته با شرایط زندگیش کنار بیاد. همیشه استرس داره، گاهی قلبش اذیت می کنه احساس می کنم، آرام و قرار نداره. تا حالا این جوری به رفتارهاش نگاه نکرده بودم." آرام روی تخت نشست وگفت:" اگر ناراحت نمی شی می خوام چند تا سؤال ازت بپرسم.:" محسن لبخند زد و گفت:" در خدمتم مهندس.:" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
امید دستانش را روی صورتش کشید و بعد از کمی مکث گفت:" راستش بعضی رفتارهاتون برام عجیبه." محسن خندید و گفت:" وای من عاشقِ چیزای عجیب و غریبم. چه جالب! بگو مهندس جان:" امید لبخندی زد. محسن همیشه با کوچک ترین سوژه لبخند را مهمان لبهایش می کرد. محسن کنارش نشست و گفت:" منتظرم؟" امید گفت:"راستش برام عجیبه، شماها هزار تا درد و بدبختی دارید. یعنی خدایی که می گی هست، این همه بدبختی ریخته روی سرتون، باز می شینید سر سجاده و نماز می خونید و دعا می کنید. باز می گید مهربونه و دوستش دارید. اصلا سر در نمیارم.؟" محسن دستش را روی پای امید گذاشت وگفت:" یه خورده توضیحش سخته. ولی اگر ناراحت نشی چند تا مثال بزنم که راحت تر متوجه بشی. می خوام از زندگی شخصیت مثال بزنم. ناراحت نمی شی که؟" امید گفت:" نه اصلا ناراحت نمی شم. فقط الان حسابی ذهنم مشغوله:" محسن دستاش را توی هم قفل کرد. به روبرو خیره شد و گفت:" ببخشید ولی برای اینکه بهتر متوجه بشی، مجبورم این مثال رو بزنم. البته اولش بگم که توی این مدت که با هم هستیم، خوب شناختمت. می دونم که چقدر باگذشت و مهربونی. توی رفاقت هم که ماشاءالله کم نمی ذاری. ولی من با اجازه ات، از تمامِ مسائل زندگیت تا حدودی خبر دارم.نه اینکه بخوام فضولی کنم، نه. فقط متوجه شدم. اینو گفتم که اگه مثالی زدم، پیش خودت نگی من از کجا می دونم. حله؟" امید نفس عمیقی کشید وگفت:" حله." 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم شبتون بخیر عزیزان برای دوره هامون تخفیف ویژه گذاشتیم و البته استقبال خوبی شد اما هنوز تقاضا داریم به همین دلیل برآن شدیم که یک فرصت دیگه به شما خوبان بدیم💥💥 و البته این بهترین فرصته می تونید از ایام تعطیلات استفاده کنید و با تهیه این دوره ها اطلاعات لازم را برای زندگی کسب کنید👏 فقط به خاطر شما👌👏👏👏
👇👇 💞💞 یا سواد جنسی 👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده، به همراه پی دی اف تصویری، آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند، صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی و کلی مطلب مهم ...💞 💔 یا سواد عاطفی💞 👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران. خودشناسی. انتخاب صحیح. نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕 👼 کودک و نوجوان 👈شروع تربیت جنسی آموزش صحیح به کودک و نوجوان مشکلات دوران بلوغ اصلاح مزاج دوران بلوغ و ... هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅ ادمین ثبت نام👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁
┄┅─✵💝✵─┅┄ خرد هرکجا گنجی آرد پدید ز نام خدا سازد آن را کلید به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم خدایی که داننده رازهاست نخستین سرآغاز آغازهاست سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون پر نور🌺 الهی به امید تو💚 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی علیه‌السلام فرمودند: عاقل‏ترين مردم كسى است كه در امور زندگيش بهتر برنامه ‏ريزى كند و در اصلاح آخرتش بيشتر همّت نمايد.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 ﺳﻪ اﺻﻞ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ, ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ " ﻗﻮﻝ " ﻧﺪﻫﻴﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻴﺪ, ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ "ﺟﻮاﺏ " ﻧﺪﻫﻴﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﺭاﺣﺖ ﻫﺴﺘﻴﺪ, ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ "ﺗﺼﻤﻴﻢ "ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ همیشه سعی کنید حال خوب داشته باشید و در حالتی متعادل تصمیم های مهم زندگی تون را بگیرید ما می توانیم💪 خدایا به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
Panahian-Clip-KhobieKhodatRaSabetKon (2).mp3
1.92M
🎵 خوبی خودت را برای خدا ثابت کن! 🔻حتی شده با کار‌های کوچک... ➕داستان جالب مرد قصابی که همنشین حضرت موسی(ع) در بهشت شد! @Panahian_ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلامی چو بوی خوش آشنایی😊💐 سلام صبح اخرین پنجشنبه ماه شعبان بخیر و نیکی باد🌺🌺 حال و احوالتون چطوره؟ الهی که در بهترین احوال باشید🌺
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال💥💥 الهی که سال خوبی پیش رو داشته باشید🌺🌺
البته این دعا را همیشه بگید و از خدا بهترین حال را بخواهید از هر چیزی مهم تر خوب بودن حال خودمونه
تا حال خودمون را خوب نکنیم نمی تونیم حال دیگران را خوب کنیم پس👇 علیکم انفسکم مواظب خودتون و حال خودتون باشید🌺👏
خب یک چه چیزی حال شما را خیلی خوب می کنه⁉️ لطفا پاسخش را برامون بفرستید👇
پاسخها و سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇 @asheqemola یا ناشناس 👇 لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅ لینک ناشناس👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
سلام علیکم وقت بخیر دوستان عزیز دقت کنید برای این دوره ها هزینه واقعا ناچیزی در نظر گرفتیم تا همگی بتونید به راحتی شرکت کنید چرا که واقعا نیازه همه شما خانم های عزیز این دوره ها را بگذرانید✅✅ پس با خیال راحت شرکت کنید
عزیزان سرفصل دوره ها توی کانال سنجاقه👆👆 لطفا مطالعه بفرمایید
🎁 یا هر آنچه لازمه یک خانم متاهل بداند را اموزش می دهیم و اسراری که حتی بعد از سالها زندگی مشترک خودتون هنوز پی نبردید و براتون تازگی داره اطلاعاتی که سبک زندگی و عمل زناشویی تون را کاملا تغییر میده و کمک می کنه که لذت بیشتری از زندگی زناشویی ببرید و مهر و عشق و علاقه تون به یکدیگر بیشتر بشه حتی مطمینم اگر اقایان بدانند این اطلاعات چقدر زندگی شون را شیرین می کنه، با جان و دل هزینه دوره را به خانم تقدیم می کنند😊👌
ما اینجاییم تا به شما کمک کنیم زندگی توام با عشق و محبت و لذت داشته باشید💞👏 چون توی مشاوره ها شاهدم اکثر اختلافات ریشه در نا اگاهی و نداشتن شناخت کافی درمورد جنس مخالف دارد و عدم شناخت نیازهای خود و همسر💞
💞بر هر خانم متاهلی واجبه این دوره را شرکت کند👏✅ و هر خانم مجردی لازمه شرکت کنه تا قبل از ازدواج اگاهی های لازم را کسب کنه👏👏 به خودتون اهمیت بدید✅ و زندگی زیبا بسازید که لایق بهترین ها هستید👏
متاسفانه چون مسائل زناشویی و شناخت اناتومی بدن و... در دوره تدریس میشه از قرار دادن بخشی از مطالب یا مینی دوره معذرویم. واقعا نمیشه❌ شرمنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 رنج، رهایی می‌دهد! 🔻رنج را در آغوش بگیر، روحِ انسان را قوی می‌کند! 🔻در هیچ کلاس درسی اینطور رشد نمی‌کنی! این کلیپ از جلسۀ نهم مبحث "" تهیه شده است. تلگرام | بله | سروش | روبیکا | آپارات | اینستاگرام | سایت @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محسن دوباره به روبرو خیره شد وگفت:" ببخشیدا. توی این مدت، توی سختی های زندگیت، چه چیزی باعث می شد که زندگی را تحمل کنی؟ یعنی به چه امیدی زندگی می کردی؟" امید کمی مکث کرد و گفت:" خب امیدِ به آینده. امیدوار بودم بتونم برای خودم زندگی خوبی بسازم." محسن گفت:" آفرین. خب الآن چی؟" امید گفت:" الآن، نمی دونم. :" محسن گفت:" یعنی الان نمی خوای آینده ات را بسازی؟" امید دستش را لابه لای موهاش کشید و گفت:" نه اینکه نخوام. ولی سردر گم هستم." محسن گفت:" خب چرا تا حالا امید داشتی و الان نداری؟" امید کمی مکث کرد و سرش را پایین انداخت و گفت:" راستش، به خاطر عشق و محبتی که توی دلم بود، به آینده امیدوار بودم. ولی الان دیگه نیست. درسته مشکلاتم زیاد بود، ولی همون عشق و محبت، بهم نیرو می داد برای جلو رفتن و پیشرفت کردن." محسن گفت:" آفرین. منظورم همین بود. عشق و محبت، که اگر نباشه، هیچ کس انگیزه ای برای زندگی نداره.:" امید به سمتش برگشت و گفت:" چه ربطی به نماز خوندن داره؟" محسن لبخند زد و گفت:" دِ همین دیگه. این نیرویی هم که ما رو سر سجاده می نشونه، همون عشق و محبته. نیرویی که کمکمون می کنه، درد و سختی زندگی رو راحت تحمل کنیم؛ همین عشق و محبته. اصلا مگر آدم بدون عشق هم می شه.امید جان همه ما عاشقیم. توی دل هر کس عشق نباشه، شاید نمی شه اسمش رو آدم گذاشت. فقط باید عشق حقیقی رو پیدا کنیم. خب بقیه اش برای یه وقتِ دیگه. خودمم هنگ کردم." بعد بلند بلند خندید. از اتاق بیرون رفت و امید رو با دریایی از سؤال تنها گذاشت. امید در خاطراتش غرق شد. تمامِ آنچه از کودکی بر او گذشته بود؛ چون تصویری روشن جلوی چشمانش نقش بست. و جمله محسن در سرش پیچید. "عشقِ واقعی " 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
این کلمات را قبلا هم شنیده بود. بله در کلام علی. او هم همین کلمات را گفت. او گفت که ما را به تمسخر نگیر. ما هم عاشقیم. ولی به عشق حقیقی رسیدیم. به خاطر آورد، علی چگونه عشق زمینی اش را رها کرده و دل به عشق حقیقی بسته بود. عشقی که به خاطرش، حاضر بود جان دهد. احمدآقا هم همین طور. یاد صحبت های حاج صابر افتاد. او هم از عشق و دلدادگی می گفت. از جوان هایی که دل از دنیا کنده بودند و جان بر کف، به سوی عشق حقیقی شتافتند. پذیرفتنش برای او سخت بود. مگر لذتی بالاتر از لذات دنیا هم هست؟ یاد خوابش افتاد. محمد و شهیدانِ دیگری که غرق در لذت بودند. محمد گفت:"می تونی کنار ما باشی، فقط باید مثلِ ما بشی." درست است یا غلط؟ ذهنش به هم ریخت. دوبار درگیری بین عقل؛ منطق و عشق؛ محبت در سرش، شکل گرفت. این همه تضاد بینِ باور هایش و یافته های جدیدش، پذیرفتن را سخت می کرد. اصلا مگر می شود یک انسان مادی، یک جسم مادی، بتواند از مادیات دل بکَند. پس نیازهای مادی او چه می شود؟ حسابی با افکار ضد و نقیضش در گیر بود. با کلافگی دستانش را در موهایش فرو کرد و با حرص نفسش را بیرون داد. سرش را روی بالش گذاشت. به سقف خیره شد که صدای زنگ گوشی اش بلند شد. دست دراز کرد و آن را از کنارِ تخت برداشت. با دیدنِ صفحه گوشی لبخند به لبش نشست. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490