eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
بالاترین شادی.mp3
8.66M
🔥گاهی برای خاموش کردن آتش‌ها، دست به کاری باید بزنی که؛ گرچه بظاهر هیچ کاری نیست، ✦ اما فقـــط از "کریمان" و "اهل سیادت" برمی‌آید! ویژه میلاد علیه‌السلام 🎤 @Ostad_Shojae http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اول پدر به حضـرت حـیدر تو گفتـه‌ای پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته‌ای 😍💖 ❣️ 💐💐 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ══💝══════ ✾ ✾ ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طاعاتتون قبول عیدتون مبارک حاجاتتون روا التماس دعای فرج🌺
دمای هوا، آزار دهنده شده بود. ولی هیچ کس؛ حس نمی کرد. همه منتظر، به حاجی و تیمش چشم دوخته بودند. صدای تکبیر و صلوات مرتب در دشت طنین انداز می شد. محسن روی شانه امید زد و گفت:"بهتره پشتِ سرت رو هم ببینی." امید برگشت و با تعجب، پدر و مادرش را دید که با احمد آقا و خاله زری، نزدیک می شدند. با زحمت از روی زمین بلند شد. عصایش را دست گرفت و با چشمانی که از تعجب گرد شده بود، به استقبال آن ها رفت. مادر با دیدنش، بر سرعتش افزود. پدر کتش را در دست گرفته بود و لبخند زنان نزدیک می شد. امید خود را در آغوش مادر انداخت و بی اختیار اشکش جاری شد. هر دو در آغوش هم اشک می ریختند. پدر دست روی شانه امید گذاشت و گفت:" بسه جوون، خودت رو اذیت نکن. " امید خود را از مادر جدا کرد. پدر آغوش گشود و او، خود را در آغوشش رها کرد. برای اولین بار، طعمِ آغوشِ گرمِ پدر را اینچنین با لذت می چشید. مادر اشک هایش را پاک کرد. زهرا و زینب، پدر ومادرشان را در آغوش گرفتند. بقیه هم نزدیک شدند و احوالپرسی کردند. امید با کمک پدرش به سمتِ حصار برگشت و گفت:"محمد اونجاست. پیداش کردند." بعد انگشتر و نامه محمد را از جیبش بیرون آورد. به دستِ مادر داد. با دیدنِ آن ها بعض گلوی مادر را فشرد. روی زمین نشست. هشدارهای پدر هم که می گفت(نشین خاکی می شی) هیچ اثری نکرد. نامه را گشود و بادیدنِ دست خط محمد، دیگر نتوانست، اشکش را کنترل کند. با صدای بلند ضجه زد. خاله زری و دخترها دوره اش کردند. تلاش آن ها برای آرام کردنش فایده ای نداشت. مادر نامه را به سینه چسباند و فریاد زد:"ای خدا.... ای خدا.... محمد.. محمد." بعد از سال ها داشت برای محمد عزاداری می کرد. بغض چندین ساله اش بالاخره ترکید و سر باز کرد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
خاله زری سرش را در آغوش گرفت و گفت:"گریه کن، بذار عقده ها از دلت بیرون بیاد. عزاداری کن برای محمد. بذار اشک هات بباره. تو که نتونستی اون موقع براش عزاداری کنی. تو که نتونستی باور کنی که نیست. نتونستی برای بچه ات عزاداری کنی. الان هر چه دلت می خواد گریه کن." زهرا سریع قمقمه ای آب به دست مادر داد. احمد آقا، میان خاطراتش غرق شده بود، بی توجه به هشدارهای حاجی و تیمش؛ از حصار رد شد. صدای سفیرِ تیر و توپ، تانک و جنگده ها توی گوشش پیچید. بی توجه به اطراف جلو می رفت. کنارِ حاجی نشست. درونِ نایلون را نگاه کرد و گفت:"این محمده منه؟ محمد که این جوری نبود. محمد قدش بلند بود. سرش پر از مو بود. محمد چهره اش نورانی و زیبا بود. محمدِ من، خیلی قشنگ بود.:" همه اشک می ریختند. حاجی دست در گردنش انداخت و گفت:"صبور باش برادر." ولی احمد آقای شوخ و سرِ حال هم دیگر توانِ صبوری نداشت. ناله می زد و می گفت:" ببخشید برادر من لحظه آخر کنارت نبودم. من تنهات گذاشتم. محمد جان. تو این شکلی نبودی. ازکِی این شکلی شدی؟" امید و مادرش هم خواستند نزدیک شوند که حاجی اشاره کرد که بچه ها اجازه ندهند. جواد با چشمانِ اشک آلود؛ به حصار چسبید. صدایش را رها کرد و روضه حضرت عباس سر داد. (برادر جان، تو را به جانِ مادرت جسمِ مرا خیمه نبر. تا نفس دارم وتا زنده ام. من که تا ابد از روی عزیزانِ تو شرمنده ام.) همه با او همنوا شدند. دست ها بالا می رفت روی سینه ها می نشست. چقدر جا داشت در این دشت که از گرما و خشکی کم از دشت نینوا نبود؛ یاد آوری صحنه عاشورا و قرار گرفتنِ برادری بر بالینِ برادر شهیدش. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌سلام علیکم طاعاتتون قبول حق واقعا شرمنده ام این روزها و شبها به لطف دید و بازدید های نوروزی ، برنامه های کانال دچار بی نظمی شده به بزرگواری خودتون ببخشید و حلال کنید💐
ممنونم از لطف و توجه شما💐
برخی از دوستان هم لطف کردند و نکات خوبی را در رمان یاداور شدند که ان شاءالله حتما در باز نویسی استفاده می کنم از همه شما خوبان سپاسگزارم💐 و منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت بازمیکنیم تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون پر نور🌺 الهی به امید تو 💚 ┄┅─✵💝✵─┅┄ ↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم: رمضان ماهی است که ابتدایش رحمت است و میانه اش مغفرت و پایانش آزادی از آتش جهنم.✨ اللَّهُمَّ وَفِّقْنِي فِيهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ، وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مُرَافَقَةَ الْأَشْرَارِ، وَ آوِنِي فِيهِ بِرَحْمَتِكَ إِلَى [فِي] دَارِ الْقَرَارِ، بِإِلَهِيَّتِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💪 قلبت به درد آمده؟ دردت را ابراز کن اما درجا نزن زخمت را التیام میبخشد همانکس که آن را آفریده است هر اشتباهی که انجام میدهی بخشی از زندگی توست و تو از آن چیزی یاد گرفته ای اشتباهات گذشته را رها کن و خودت را سرزنش نکن. با یاری خدا آینده ای عالی برای خودت و دیگران بساز💪 الهی به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ راز عاشقی 🌱 میخوای عاشق قرآن و امام زمان(عج) بشی؟ راهش اینجاست... 👈 برگرفته از جلسات «چگونه بهتر قرآن بخوانیم و با قرآن انس بگیریم» تلگرام | بله | سروش | روبیکا | آپارات | اینستاگرام | سایت @Panahian_ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام علیکم و رحمت الله طاعات و عباداتتون قبول حق💐 ان شاءالله می خواهیم چند نکته درباره دوران آشنایی قبل از ازدواج و نامزدی یادآوری بشیم لطفا سوالهاتون در این باره را برای ادمین بفرستید👇 @asheqemola
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 برخورد دولت پاکستان با روزه خواران. 💠 میگم ... بد نیست یه تور آموزشی برای روزه خواران ایرانی بذاریم برن پاکستان 😂 اگه زنده برگشتن قدر آمرین به معروف رو بدونن که اول گل میدن به طرف ، بعدشم شوکولات میدن به طرف ، آخرشم با جونمو قربون باهاش چاق سلامتی میکن ، آخرشم امر به معروف یادشون میره 😂 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ یک نکته مهم مهم مهم 📣 در مورد دوران آشنایی قبل از ازدواج لطفا با جان دل گوش کنید👇📣
⛔️خواهرهای عزیزتر از جانم دختر خانم های نازنینی که قصد ازدواج دارید و در دوران اشنایی هستید شما را به خدا خوب دقت کنید و این سخن بنده را خیلی خیلی جدی بگیرید📣✅
⛔️خواهش می کنم اولا، بدون اطلاع خانواده ها و مشورت با آنها اصلا و به هیچ عنوان با فردی قرار دیدار و آشنایی نگذارید❌ متاسفانه سوء استفاده کردن های جسمی و روانی خطر بزرگی است که ممکن است در کمین‌تان باشد❌⛔️
⛔️متاسفانه مشکلات روحی و روانی گاهی به هیچ وجه از ظاهر شخص، قابل تشخیص نیست و فرد بیمار به اطرافیانش بی اختیارآسیب می زند. مواظب باشید طعمه این افراد نشوید❌
⛔️ثانیا، که خیلی مهم تراست📣👇 خواهش می کنم به هیچ عنوان تا قبل از محرمیت اجازه ندهید طرف مقابل به شما نزدیک شود❌❌ چه رسد به ...
🔺متاسفانه برخی دختران ساده دل فکر می کنند اگر نیازهای طرف مقابل را در دوران اشنایی یا نامزدی براورده کنند او حتما با آنها ازدواج خواهد کرد که متاسفانه در اکثر مواقع، غیر از این اتفاق می افتد. و می ماند دختری اسیب دیده و فریب خورده و تنها و افسرده...
🔺عزیزان دوران اشنایی و نامزدی فقط و فقط برای شناخت بیشتر است همین و بس✅ پس اجازه سوء استفاده به کسی ندهید❌
🔺متاسفانه در مشاوره ها کم نداریم (نمونه اش همین امروز ) که تن به هر کاری می دهند و بعد آقا راحت می رود و پشت و سرش را هم نگاه نمی کند😔
🔺یا اینکه بعد از عقد، بعد از اینکه کار از کار گذشته تازه متوجه می شوند که اقا مشکلات زیادی دارد اما چون کار از کار گذشته،مجبورند با هر شرطی کنار بیایند و یک عمر بدبختی...