هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قرار است با امتحانات الهی به چه چیز دست پیدا کنیم؟
#تصویری
@Panahian_ir
۲۸ رجب
ﺧﺮﻭﺝ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﻜّﻪ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 60 هـ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ی ﻣﻨﻮّﺭﻩ ﻣﺘﻮﺟّﻪ ﻣﻜّﻪ ﺷﺪﻧﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻗﻮﻟﻰ ﺷﺐ 29 ﺭﺟﺐ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻋﻘﻴﻠﻪ ی ﺑﻨﻰ ﻫﺎﺷﻢ ﺯﻳﻨﺐ ﻛﺒﺮﻯ، ﺑﺮﺍﺩﺭﺷﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺍﻟﻌﺒّﺎﺱ، ﺍﻡّ ﻛﻠﺜﻮﻡ، ﻋﻠﻰ ﺍﻛﺒﺮ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻥ ﺳﻴّﺪ ﺍﻟﺸّﻬﺪﺍﺀ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﺎ ﻋﻘﻴﻠﻪ ی ﺑﻨﻰ ﻫﺎﺷﻢ و امّ کلثوم ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام 13 ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﻣﻨﺴﻮﺑﻴﻦ ﺣﻀﺮﺕ، ﻋُﻠﻴﺎ ﻣﺨﺪّﺭﻩ ﺍﻡّ ﻛﻠﺜﻮﻡِ ﺻﻐﺮﻯ ﺩﺧﺘﺮ ﺯﻳﻨﺐ ﻛﺒﺮﻯ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺃﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺟُﻤﺎﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺑﻮﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ.
ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ 9 ﻛﻨﻴﺰ ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ 10 ﻧﻔﺮ ﻏﻠﺎﻡ ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ 16 ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣُﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﻋﻘﻴﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻭ ﺑﺴﺘﮕﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻴﺰ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻟﻮﺍﺯﻡ ﻭ ﺳﻮﺍﺭﻯ ﻫﺎﺋﻰ ﻛﻪ همراه ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ 250 ﺍﺳﺐ، 250 ﻧﺎﻗﻪ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺗﻌﺪﺍﺩ، 70 ﻧﺎﻗﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻤﻞ ﺧﻴﻤﻪ ﻫﺎ، 40 ﻧﺎﻗﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻤﻞ ﺩﻳﮓ ﻭ ﻇﺮﻭﻑ ﻭ أﺩﻭﺍﺕ ﺍﺭﺯﺍﻕ، 30 ﻧﺎﻗﻪ ﺑﺮﺍﻯ حمل مشک های ﺁﺏ، 12 ﻧﺎﻗﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺟﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺩَﺭﺍﻫﻢ ﻭ ﺩﻧﺎﻧﻴﺮ، 50 ﻧﺎﻗﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻤﻞ 50 ﻫﻮﺩﺝ ﺗﻌﺒﻴﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻤﻞ ﻣﺨﺪّﺭﺍﺕ ﻭ ﻋَﻠﻮﻳّﺎﺕ ﻭ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻭ ﺫﺭﺍﺭﻯ ﻭ ﺧﺪﻣﺘﮕﺰﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﻛﻨﻴﺰﺍﻥ، ﻭ ﺑﻘﻴﻪ ی ﺷﺘﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻤﻞ ﻭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﺰﻭﻡ ﺑﻮﺩ.
منابع :
1. ﺍﺭﺷﺎﺩ : ﺝ 2، ﺹ 34. و ... .
2. فیض ﺍﻟﻌﻠﺎﻡ : ﺹ 329.
3. ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺗﺎ ﻣﺪﻳﻨﻪ : ﺹ 77 ﺗﺎ 90.
۴_تقویم الشیعه استاد بندانی نیشابوری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
پنجشنبه ها
چه خوشحال میشوند
عزیزانی که
دستشان از دنیا کوتاه است
و منتظر مهرتان هستند
جایشان تا ابد در قلبمان خالیست، با فاتحه و صلوات یادآورشان باشیم🌺
#صلوات
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
سجاده سبز🌹
زینب از مدرسه برگشت.
وقتی وارد خانه شد. مامان چادر سفیدِ گلدار ِ قشنگش را سر کرده بود.
زینب سلام داد ومامان جوابش را دادو گفت: دختر گلم مواظب علیرضا باش تامن نماز بخوانم .
زینب به اتاق رفت علیرضا داشت ماشین بازی می کرد.
با دیدن خواهرش خوشحال شدو خندید.
زینب لباس مدرسه اش را درآورد و کنار علیرضا نشست. وبا او بازی کرد.
اما تمام حواسش به مامان بود.
اوهم دلش می خواست نماز بخواند ولی بلد نبود.
نمازِ مامان که تمام شد.
سجاده اش را تا کردو چادر نمازش را آویزان کرد.
بعد از ناهار مامان وعلیرضا خوابیدند ولی زینب هنوز دلش می خواست مثل مامان نماز بخواند.
چادر مامان را سر کرد و سجاده مامان را باز کرد .ولی نمی دانست چه بگوید .
سرِ سجاده نشسته بود که بابا آمد.
آن روز بابا زود آمده بود.
زینب بلند شد وبه بابا سلام کردو پرید بغلِ بابا .
بابا جوابش را دادو اورا بوسید.
وگفت:
_چقدر با این چادر قشنگ شدی.
زینب گفت:
_ولی من نماز بلد نیستم.
باباگفت:
_خودم یادت می دهم. صبر کن وضو بگیرم.
بعد بابا سجاده اش را کنار سجاده زینب باز کردو گفت :
_دختر قشنگم هر چه من می گویم تو هم بگو .
وبعد زینب وبابا باهم نماز خواندند.
زینب خیلی خوشحال بود.
شب هم بابا و زینب کنار هم نماز خواندند.
فردا که بابا به خانه آمد برای زینب کادو خریده بود.
وقتی زینب کادو را باز کرد.
باخوشحالی دید که
یک چادر گلدار با گلهای صورتی و یک سجاده سبز رنگ زیبا.
از آن روز به بعد. زینب با چادر وسجاده خود نماز می خواند .
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_260
انگار ملیحه تصمیم گرفته بود؛ همون روز قضیه را ختم به خیر کنه. ومن دلشوره به جانم افتاده بود.
درسته که به قادر اعتماد داشتم؛ ولی می ترسیدم که زندگی با قادر من را به آرزوهام نرسونه . آرزوی زندگی در شهر وادامه تحصیل و ......
دلم می خواست بعد از ازدواج یه زندگی متفاوت داشته باشم. و دوست نداشتم برای ازدواج عجله کنم .
از دست ملیحه شاکی بودم که با این کارش من را دچار استرس کرده بود.
اما اون تصمیم خودش را گرفته بود .
وخیلی زود با قادر برگشت.
مامان در را باز کردو با ملیحه به اتاق آمدند. ملیحه یه نگاهی بهم انداخت و گفت:
_خب دیگه عروس خانم تشریف ببرید حیاط و هر چه دلتون می خواد به قادر بگید . منتظره.
باز حالم بد شده بود. که دستم را گرفت و گفت:
_ماشاءالله چقدر ناز داری خانم.
و بعد من را به طرف حیاط کشید. چادرم را محکم گرفتم و سرم را پایین انداختم.
جلوی در دستم را ول کرد و گفت:
_از اینجا دیگه خودت برو.
آهسته از در بیرون رفتم.قادر روبه باغچه ایستاده بود.آرام سلام دادم.به سمتم برگشت و سر به زیر جواب داد.
وبعد به طرف تختِ گوشه ی حیاط رفت .با اجازه ای گفت و نشست.
و گفت:
_بهتره بشینی .
منم رفتم و گوشه دیگه تخت نشستم.
نفسِ عمیقی کشید و گفت:
_امروز به اصرار ملیحه آمدم . گفت که یه حرفهایی داری. هر چی که موجبِ نگرانیت می شه را بگو. هر شرطی هم داری بگو. می شنوم .
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_261
نمی دونستم چی بگم. نمی دونم چرا قادر را می دیدم حرف زدن برام سخت می شد.برام سخت بود از آرزو هام بگم.
وقتی سکوتم را دید گفت:
_گندم؛ هر تصمیمی بگیری من قبول دارم. پس خودت را اذیت نکن . حتی اگه جواب منفی هم بدی؛ از دستت ناراحت نمی شم.پس راحت حرفت را بزن.
ولی بازهم سکوت کردم.
که دوباره گفت:
_از نگرانی هات بگو. چی نگرانت می کنه؟
حرفهاش یه کم آرامم کرد.
گفتم:
_راستش نمی دونم فکر می کنم این طوری نمی شه با سرعت تصمیم گرفت.
آخه من ...😔
_من که از اول گفتم هر طور که خودت راحتی . نمی خوام حتی یه ذره اذیت بشی. ببین گندم من نمی خوام باعث آزارت بشه. پس حرف دلت را بگو و خودت را خلاص کن .بهت قول می دم ناراحت نشم. هر چی هست بین خودمون می مونه . من قبول کردم که ازمن متنفر نیستی .ولی ازت توقع زیادی ندارم.اصلا دلم نمی خواد اذیت بشی.
بهتره همین جا وهمین امروز تمومش کنیم. مطمئن باش هر حرفی که بگی بین خودمون می مونه . اگر هم اذیت می شی نیاز نیست چیزی بگی. فقط یه کلمه بگو. ...😔
ببین اگر بحثِ صبر باشه من صبر می کنم ولی احساس می کنم که توداری به خاطر رعایت کردنِ حالِ دیگران این حرف را می گی. پس فکر می کنم دیگه صبر هم معنا نداره . حرفِ دلت را بگو و تمامش کن. بهت قول می دم نه من ونه خانواده ام ازت دلگیر نمی شیم . 😔
باز سکوت کرده بودم . واقعا نمی دونستم چی بگم اینی که کنارم بود به معنای تمام کلمه یک مرد بود و می تونست پشتیبانم باشه برای یه عمر زندگیِ آرام. ولی چرا زبانم نمی چرخید که بگم من بهت اطمینان دارم.😔
چند لحظه در سکوت گذشت و بعد بدونِ هیچ حرفی پاشد و همان طور که سرش پایین بود گفت:
_ببخشید این چند وقت خیلی اذیت شدی. اصلا دلم نمی خواست این طوری بشه. حلالم کن . دیگه مزاحمت نمی شم.
من هاج وواج مونده بودم 😳
یه دفعه صدای ملیحه به گوشم رسید:
_آقا داماد صبر کن دارم چایی براتون.میارم😊
_ممنونم فکر کنم لزومی نداره اینجا باشم.
و به سمت در راه افتاد.😩
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
چو عشقت از ازل با من سرشتند
برایم هر چه از خوبی نوشتند
اگر تلخ است کامم ازمن است عیب
نه از تقدیر و هر آنچه سرشتند
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
شبتون بهشت
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
💚حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله فرمودند:💚
خداوند فرمود: «... هرگاه بنده بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم، خدای متعال میگوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام برسانم و او را در همه حال، برکت دهم».
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
تویے بهانہ خورشیـ☀️ـد وقٺ تابیدن
تویے بهانہ بـ🌧ـاران براے باریدن
بیاڪه عدالـ✨ـٺ مطلق مسیر مےخواهد
سپاه منتظرانٺ امیـ❤️ـر مےخواهد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🍃🌸برای تعجیل در فرج
🍃🌸آقا امام زمان (عج) صلوات
🍃🌸اَللّهُمَ
🍃🌸صَلَّ
🍃🌸عَلی
🍃🌸مُحَمَّدٍ
🍃🌸وَآلِ
🍃🌸 مُحَمَّد
🍃🌸وَعَجِّل
🍃🌸فَرَجَهُم
🍃🌸وَ اَهلِک
🍃🌸عَدُوَّهُم...
🍃🌸 اَللّهُــــمَّ
🍃🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ
🍃🌸الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
پیامبر اڪرم(ص)فرمودند
✅پنج چیز دل راصفا میدهد و سختی
قلب را بر طرف می کند:
1⃣⇜همنشینی علما
2⃣⇜دست به سر یتیم کشیدن
3⃣⇜نیمه شب استغفار کردن
4⃣⇜کم خوابیدن شب
5⃣⇜روزه
📚نصایح ، صفحه218
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔴پاداش شاد کردن دل مومنین!!
🌹آیت الله مجتهدی تهرانی ره:
✅وقتی بعضی ها از قبرشان بیرون می آیند میبینند یک نفر جلو
دارد می رود اما او را نمیبینند. آن فرد به او می گوید بیا !
💠بشارت می دهیم تو را به کرامت و بهشت...
🔺️چون یک دختری جهیزیه نداشت؛ تو جهیزیه او را تهیه کردی
و حتی کسی هم نفهمید...
🌿من را که می بینی آن شادی ای
هستم که در دل آن بنده خدا ایجاد کردی...
🌹سپس جلو می رود و راه را باز می کند و او را به بهشت می برد.
💥پس آدم باید سعی کند نیازمندان را خوشحال کند. با صدقه،
با دادن گوشت قربانی به نیازمندان، با دادن جهیزیه،
با حل کردن مشکلات مردم، با وام دادن به نیازمندان و...
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✅ حجت الاسلام #ماندگاری
✳️ گم نشوید!
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند در نماز و روزه و حجتان هم اگر ولایت مدار نباشید، گم می شوید!
یعنی در عبادت خدا هم اگر من بی ولایت باشم، گم می شوم. اگر امروز آمار طلاق زیاد شده است برای این است که مردم در ازدواج هایشان گم شده اند. مردم کاشان گفتند یا امام باقر یک راهنما از جنس خودتان برای ما بفرستید امروز هم منتظران واقعی نمی گویند امام زمان بیاید که برای من شغل و همسر درست کند، اینها حواشی ولایت امام زمان است امام زمان می آیند به ما بیاموزند که چگونه زندگی کنیم که بنده خدا باشیم.
هر کس راهنمای الهی را نبیند یا خودش را به ندیدن بزند، زندگی اش کلاف سردرگم می شود و خداوند می فرمایند ما این فرد را در روز قیامت کور محشور می کنیم. در ادامه آیه قرآن می فرماید: ای پروردگار من چرا مرا کور وارد محشر کردی؟ من در دنیا چشم داشتم. و خداوند به او میفرماید تو چشم داشتی اما فقط چشم سر داشتی و چشم دل نداشتی و خودت را به کوری زدی و راهنمایی مرا ندیدی.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
❖
شعری بسیار زیبا و پرمعنا
با تمام حروف الفبا برای خــــــدا ♥️
(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم
(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم
(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم
(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم
(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم
(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم
(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم
(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم
(خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه هاکردم
(د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم
(ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم
(ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم
(ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم
(س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم
(ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم
(ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم
(ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم
(ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کرد
(ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم
(ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم
(غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم
(ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم
(ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم
(ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم
(گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم
(ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم
(م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم
(ن) نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم
(و) ولی را من تو می دانم تورا هم مقتدا کردم
(ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم
(ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم
شاعر:
مهدی چوپان خویردی
زندگی زیباست بہ لطف خـــدا 🌼🍃
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✅چگونه دعا کنیم
امام صادق(علیه السلام)فرمودند:
خداوند دعایی را که از روی غفلت
و بی توجهی واز قلب غافل باشد؛
اجابت نمیفرماید پس وقتی دعا
میکنی دل بده و با توجه دعا کن
و آنگاه یقین کن که خدای تعالی
خواهد اجابت کرد.
✨{ اوقات دعا کردن }
1) هنگام باریدن باران
2)هنگام قرائت قرآن
3) هنگام وزیدن باد ها
4) هنگام نماز وتر (قنوتنماز)
5)بعد از دمیدن سپیده صبح
6) بعد از اذان ظهر و مغرب
📚نصایح ص۴۶۵۳و همان۲۷۲۲۶
#اشتراک_حداکثری
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون