eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
هَیولای ناتوان🌹 در روزگاران قدیم شهری بود که مردم مهربانی داشت . تزدیکِ این شهر جنگلی بود که هیولایی در آن زندگی می کرد. ومردم از ترسِ هیولا به جنگل نزدیک نمی شدند. یه پیرمرد تنها توی این شهر زندگی می کرد. وخیلی هم شجاع بود. این پیرمرد خیلی مهربون بود و با اینکه پیر بود ولی کارهای سخت را به تنهایی انجام می داد. تنها به جنگل می رفت و شاخه های خشک درختان را می بُرید و برای فروش به شهر می آورد. مردم ِ شهر از این همه نیرو و تلاش وشجاعتِ پیرمرد تعجب می کردند. او یک روزهم بی کار نمی ماند. حتی توی سرمای زمستان هم کار می کرد. یک روز که هوا خیلی گرم بود برای آوردنِ هیزم به جنگل رفت . آن روز هیزم های زیادی جمع کرد. ظهر که شد. کنارِ رودخونه وضو گرفت ونمازش را خوند. بعد زیرِ سایه درختی نشست سفره کوچیکش را باز کرد .تا نون وپنیر گردو بخوره که یک دفعه صدای وحشتناکی شنید . به دور وبرش نگاه کرد. کسی رو ندید . لقمه اول را در دهانش گذاشت . دوباره صدای نعره ای شنید. از جا بلند شد که دید از پشتِ درخت ها هیولائی به او نزدیک می شود. پیرمرد با دیدنِ هیولا لبخندی زد . وهیولا ناراحت شد.وگفت: _چرا به من می خندی😡❓ تو باید از من بترسی. پیرمرد بلند تر خندید وگفت: _چرا باید از تو بترسم. من خیلی وقت بود می خواستم تورو ببینم ومنتظرت بودم. _چی😳 منتظرِ من ⁉️ _بله . آخه همه از تو می ترسند ولی من دوست دارم شکستت بدم وهمه را از شر تو را حت کنم . هیولا به پیرمرد نزدیک شدو پیرمرد هم بدونِ اینکه بترسه جلو رفت. وآماده مبارزه شد. هیولا خیلی تعجب کردو گفت:ِ _تو یه پیرمرد ضعیفی الان به حسابت می رسم و بعد نعره ای کشید. ولی پیرمرد نترسید وگفت: _من اصلا هم ضعیف نیستم اتفاقا برای جنگیدنِ با تو اماده آماده ام. وبعد چوب دستیش را برداشت و تا هیولا خواست بهش حمله کنه . چوب دستی را بالا برد و محکم توی سرِ هیولا زد . ناله هیولا بالارفت . خشمگین شد. دوباره حمله کرد ولی پیرمرد بدونِ اینکه بترسه فریادی بر سرِ هیولا کشید و این بار محکم تر توی سرِ هیولا زد. هیولاهم که دیدپیرمرد اصلا ازش نمی ترسه . پا به فرار گذاشت ورفت ورفت ورفت تا پشت کوه های بلند و دیگه هیچ وقت به اون جنگل برنگشت و دیگه هیچ وقت به هیچ کس حمله نکرد. وپیرمرد با خوشحالی نشست وناهارش را خورد. بعد هم هیزم هایی را که جمع کرده بود برداشت وبه شهر برگشت. بعد از آن مردم شهر در آسایش زندگی کردند. وهمه فهمیدند که اگر شجاع باشند می تونند بزرگ ترین هیولاها را شکست بدن قصه ما به سر رسید ☺️ https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه دفعه دلم هری ریخت. وای راستی راستی داشت می رفت. 😩 اگر می رفت و دیگه برنمی گشت .اون وقت چه کار باید می کردم ⁉️ من که هنوز جواب رد نداده بودم .. تازه فهمیدم که نمی خوام قادر را از دست بدم. تا اون موقع که فکر می کردم همیشه هست؛ ترسی نداشتم. ولی وقتی دیدم داره می ره؛ ترسیدم . برای اولین بار ترسیدم بدون قادر باشم. نه نمی تونستم تحمل کنم . اون نباید من را تنها می گذاشت. دیگه به هیچ چیز فکر نمی کردم .تازه فهمیدم که خواسته هام اصلا مهم نیست و فقط بودنِ با قادر برام مهمه . وباید هر طور شده حفظش کنم. من با تمام وجودم قادر را می خواستم و مطمئن بودم فقط با قادر خوشبخت می شم. ولی اون داشت می رفت .😩 داشت برای همیشه می رفت.می ترسیدم که بره ودیگه برنگرده .اونی که همیشه وهمه جا بوده و ازم حمایت کرده . یه حسی توی وجودم بود . آره انگار این من بودم که عاشق قادر شده بودم. نباید می رفت . نباید می رفت .... با نگاهی که هم التماس درش بود و هم شرم به ملیحه نگاه کردم.😢 ملیحه چشمکی بهم زد و بعد به طرفِ قادر رفت و گفت : _حالا یه چایی را که می شه باهم بخوریم بعد برو 😊 سینی چای را گذاشت روی تخت و گفت: _یاالله بیایید دوتاییتون ببینم . قادر کمی مکث کرد و بعد آمد روی تخت نشست و بعد ملیحه رو به من گفت: _عروس خانم بفرما 😊 سر به زیر و باشرم رفتم نشستم طرف دیگرِ تخت . ملیحه وسط ما نشسته بود وبا لبخند نگاهمون می کرد. وبالاخره سکوت را شکست و گفت: _بالاخره قراره عروسی را برای کِی بگذاریم⁉️😊 باز سرم را زیر انداختم .روبه من کردو گفت: _عروس خانم شما حرفی ندارید ⁉️😊 بازهم سکوت کردم که گفت: _سکوت علامت رضاست 😊 بعد بلند خندید و گفت : _من برم خبر خوش را به بقیه بدم 😊 وبا سرعت بلند شدو رفت . من وقادر تنها بودیم که آرام گفت: _یعنی تو راضی هستی ⁉️ حرفی نداری ⁉️ بیشتر سرخ شده بودم و سرم را پایین انداختم . دوباره گفت: _گندم باورم نمی شه .یعنی تو حاضری بامن ازدواج کنی⁉️😳 احساس می کردم سرخ تر شدم و گونه هام گل انداخته. هنوز قادر توی شوُک بود که لیلا وگلین خانم با ملیحه اومدند توی حیاط. و گلین خانم شروع کرد به کیل کشیدن. ودست زدن. 👏👏😍 بعد هم اومدند و منو وقادر و بوسیدن. و تبریک گفتند وبعد مامان و آبجی فاطمه و دخترها اومدند و همه دوره امون کردند و شروع کردند به دست زدن و شادی کردن😍👏👏 و من وقادر سر به زیر نشسته بودیم. و لبخند روی لب قادر را زیر چشمی می دیدم .😊 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
همه آنقدر خوشحال بودند که قابل وصف نبود . از ذوقشون دیگه از خونه مانرفتند و همان جا ماندندو مامان و ملیحه شام پختند و شب مردها هم اومدند ودورهم شام خوردیم. انگار یه گندم دیگه شده بودم. سرحال و سبکبال . نمی دونم چی شد؟ ولی حس خوبی داشتم . بعد از شام هم بریدند و دوختند و قرار عقد وعروسی را برای یک ماه دیگه گذاشتند و مش حیدر با اجازه بابا صیغه محرمیت بینِ ما خوند و بعد لیلا انگشتری را از کیفش در آورد و به قادر داد وقادر با اجازه بابا و مامانم انگشتر را به دستم کرد وآهسته گفت: _مبارک باشه گندمِ من. یه لحظه جاخوردم و با تعحب بهش نگاه کردم😳 که داشت با لبخند نگاهم می کرد و نگاهمون به هم گره خوردو همان طور با لبخند گفت: _ممنونم که قبولم کردی. بعد آهسته نزدیک تر شد و گفت: _خیلی دوستت دارم 😊 ومن بیشتر شرمزده می شدم و از صحبتهای قادر تعجب می کردم. پس قادر هم بلد بود حرفهای عاشقانه بزنه . فقط منتظر بود که محرم بشیم. منم با لبخند جواب لبخند هاش را دادم. و از آن لحظه قادر شد مردِ زندگی من 😊 بابا گونه ام را بوسید و گفت: _مبارکت باشه دخترم . خوشحالم کردی . ان شاءالله خوشبخت بشی.😊 بعد هم پیشونی قادر را بوسید و گفت: _گندمم دستت سپرده . ان شاءالله که خوشبخت بشید. بعد هم همه یکی یکی بهمون تبریک گفتند. ومن هر لحظه بیشتر سرخ می شدم. دخترها بالا و پایین می پریدند و لیلا و گلین خانم که از ذوق روی پا بند نبودند. مامانم که از خوشحالی اشک شوق می ریخت. و محمد هم خوشحال بودو پذیرایی می کرد. ومن و قادر ساکت نشسته بودیم . توی دلم می گفتم. کاش براش همسرِخوبی باشم. 😊 بالاخره همه رفتند و ماهم تا حیاط بدرقه شون کردیم .همه رفته بودند توی کوچه و من وقادر پشت سرشون می رفتیم. وقتی خواست از در بیرون بره گفت: _فردا میام دنبالت برای رفتن به آزمایشگاه.اگه تا اون موقع پشیمون نشده باشی. یه لبخند زدم و گفتم : _یعنی به من اطمینان نداری⁉️😊 _چرا دارم .ولی هنوز باورم نمی شه .😊 _خیالت راحت باشه . من هستم .تا آخر عمرم 😊 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 یارب نشد تقدیر من برعیش ومستی که از کف داده ام دنیا وهستی همی باشد امیدم بر وصالت الهی که بگیری از من دستی اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون آرام التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام.صبحتون بخیر🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ #حدیث_نور 💚امام علی علیه السلام در مورد بعثت پیامبر (ص) فرمودند:💚 خداوند، محمد (صلّی الله علیه و آله) را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان به عبادت او درآورد و از پيروى شيطان به فرمان بردارى او سوق دهد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیه10: 💠في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما کانُوا يَکْذِبُونَ💠 ترجمه: در دلهای آنان یک نوع بیماری است خداوند بر بیماری آنان افزوده و به خاطر دروغهایی که میگفتند ، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.
سپس قران در آیه بعد به این واقعیت اشاره می کند که نفاق در واقع یک بیماری است. انسان سالم يك چهره بيشتر ندارد، هماهنگى كامل در ميان روح و جسم او حكمفرما است ، چرا كه ظاهر و باطن و روح و جسم همه مكمل يكديگرند اگر مؤ من است ، تمام وجود او فرياد ايمان مى كشد و اگر منحرف شود باز هم ظاهر و باطن او نشان دهنده انحراف است ، اين دوگانگى جسم و روح درد تازه و بيمارى اضافى است ، اين يك نوع تضاد و ناهماهنگى و از هم گسستگى است كه حاكم بر وجود انسان مى شود. مى گويد: در دلهاى آنها بيمارى خاصى است (فى قلوبهم مرض ). اما از آنجا كه در نظام آفرينش ، هر كس در مسيرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسير، رو به جلو مى رود، و يا به تعبير ديگر تراكم اعمال و افكار انسان در يك مسير آن را پررنگتر و راسختر مى سازد، قرآن اضافه مى كند: خداوند هم بر بيمارى آنها مى افزايد (فزادهم الله مرضا). و از آنجا كه سرمايه اصلى منافقان ، دروغ است و تا بتوانند، تناقضها را كه در زندگيشان ديده مى شود با آن توجيه كنند، در پايان آيه مى فرمايد: براى آنها عذاب اليمى است بخاطر دروغهائى كه مى گفتند (و لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون) ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 127♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 🌻 ذڪرهاے آرامش دهنده: 🌹براے هر ترسے : ᐸلا إلہ إلا الله> 🌻 براے هر غم واندوهے : ᐸماشاء الله> 🌹 براے هرنعمتے : ᐸالحمد لله> 🌻 براے هرآسایشے : ᐸ الشڪر لله> 🌹 براے هرچیزشگفت آورے : ᐸسبحان الله> 🌻 براے هرگناهے : ᐸأستغفر الله> 🌹 براے هرمصیبتے: ᐸإنا للہ و إنا إلیہ راجعون> 🌻 براے هرسختے ودشوارے : ᐸحسبی الله> 🌹 براے هرقضا وقدر : ᐸتوڪلت علے الله> 🌻 براے هرطاعت وگناهے(آمرزش گناهان،وسوسہ شیطان و..): ᐸلاحول ولا قوه إلا باللہ العلے العظیم> ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ ✨وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ ✨مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱۶۰﴾ ✨اگر خدا شما را يارى كند هيچ كس ✨بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست ✨از يارى شما بردارد چه كسى بعد ✨از او شما را يارى خواهد كرد و ✨مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند (۱۶۰) 📚 سوره مبارکه آل عمران ✍ آیه ۱۶۰ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
❦☀️❦✥🕊✥❦☀️❦ 🌧 خداحافظ آسمانِ رجب ... آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛ که خودمان هم، سابقه ی خرابمان، فراموشمان شد!... آنقدر دامنت را برای پروازمان بازکردی که..‌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
💠فضیلت روز اول شعبان 🔸روز اوّل: روزه اين روز فضيلت بسيار دارد، از امام صادق عليه السّلام روايت شده: هركه روز اول شعبان را روزه بگيرد، بى تردید بهشت بر او واجب می شود، و سيّد ابن طاووس از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله ثواب بسيارى روايت كرده براى كسى كه سه روز اوّل اين ماه را روزه بدارد، و در شب هاى آن، دو ركعت نماز بجاى آورد، با اين ترتيب كه در هر ركعت سوره «حمد» يك بار، و سوره «قل هو اللّه احد» يازده بار خوانده شود، 📚مفاتیح الجنان http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
💠 نماز شب اول ماه شعبان 🔻به نقل از پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است: 🔹منْ صَلَّى أَوَّلَ لَيْلَةٍ مِنْ شَعْبَانَ مِائَةَ رَكْعَةٍ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مَرَّةً فَإِذَا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ قَرَأَ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ خَمْسِينَ مَرَّةً وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّهُ إِذَا صَلَّى هَذِهِ الصَّلَاةَ وَ صَامَ الْعَبْدُ دَفَعَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ شَرَّ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ شَرَّ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ شَرَّ الشَّيَاطِينِ وَ السَّلَاطِينِوَ يَغْفِرُ لَهُ سَبْعِينَ أَلْفَ كَبِيرَةٍ وَ يَرْفَعُ عَنْهُ عَذَابَ الْقَبْرِ وَ لَا يُرَوِّعُهُ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ وَ يَخْرُجُ مِنْ قَبْرِهِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ يَمُرُّ عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ وَ يُعْطَى كِتَابُهُ بِيَمِينِه 🔸هر کس در شب اول ماه شعبان صد رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک حمد و یک توحید، بعد از سلام، سوره حمد را پنجاه مرتبه بخواند، ، سوگند به خدايى كه به حق مرا به پيامبرى برانگيخت، هرگاه بنده‌اى اين نماز را بخواند و [روز اول شعبان]را روزه بدارد، خداوند متعال گزند اهل آسمان و زمين و شرّ شياطين و سلاطين را از او دفع مى‌كند و هفتاد هزار گناه كبيره‌ى او آمرزيده مى‌گردد و عذاب قبر از او برداشته مى‌شود و دو فرشته‌ى «منكر» و «نكير» نمى‌توانند او را بترسانند و در حالى كه صورتش مانند ماه شب چهاردهم مى‌درخشد از قبر بيرون مى‌آيد و مانند آذرخش از [پل]صراط مى‌گذرد و نامه‌ى عملش به دست راستش داده مى‌شود 📚اقبال الاعمال http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
💠اعمال مشترکه ماه شعبان ◽️روزه گرفتن ◽️صلوات فرستادن ◽️صدقه دادن ◽️خواندن مناجات شعبانیه ◽️هر روز هفتاد مرتبه ذکر «اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» گفته شود. ◽️هر روز هفتاد مرتبه ذکر «اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لااِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» گفته شود. ◽️در کل این ماه هزار بار ذکر «لا اِلهَ اِلا اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» گفته شود ◽️در هر پنجشنبه این ماه دو رکعت نماز اقامه شود؛ که در هر رکعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید و بعد از سلام صد بار صلوات فرستاده شود. هنگام ظهر و نیمه شب، صلوات شعبانیه که از امام سجاد(ع) روایت شده، خوانده شود: http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
💠 فضیلت روزه در ماه شعبان 🔻امام صادق علیه السلام 🔹 صیَامُ شَعْبَانَ ذُخْرٌ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یُکْثِرُ الصِّیَامَ فِی شَعْبَانَ إِلَّا أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ مَعِیشَتِهِ وَ کَفَاهُ شَرَّ عَدُوِّهِ وَ إِنَّ أَدْنَى مَا یَکُونُ لِمَنْ یَصُومُ یَوْماً مِنْ شَعْبَانَ أَنْ تَجِبَ لَهُ الْجَنَّة 🔸روزه ماه شعبان، ذخیره روز قیامت است. هیچ بندهاى نیست که در ماه شعبان روزه فراوان بگیرد جز اینکه خداوند کار زندگیش را اصلاح کند و شر دشمن را از او بگرداند. کمترین ثواب کسی که یک روز از ماه شعبان را روزه بگیرد این است که بهشت بر او واجب می‌شود. 📚 امالی صدوق: 15 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
به نام خدای مهربون🌸 عینک 👓 چندروزی بود زهرامودقعی که به تخته کلاس نگاه میکرد چشمهاش می سوخت وازاونهااشک می اومد 😂 یه شب که داشت تلویزیون نگاه میکرددوباره چشم هاش سوخت ونمیتونست برنامه تلویزیون روبه خوبی نگاه کنه📺 زهراشروع کردبه گریه کردن وبدوبدورفت پیش مامانش وباگریه 😭😭گفت مامان من نمیتونم تلویزیون روخوب نگاه کنم وچشم هام دردمیگیره مامانش زهراروبغل گرفت وگفت عزیزم گریه نکن فرداباهم میریم چشم پزشکی تااقای دکترچشم هات رومعاینه کنه صبح روزبعدزهراهمراه مامانش به مطب دکتررفت اقای دکتربادقت چشم های زهرارومعاینه کرد وگفت دخترگلم❤️💛💚 چشم های شمایه کم ضعیف شده وباید برای مدتی ازعینک استفاده کنی👓👓تاچشم هات خوب بشه زهراومامانش به عینک فروشی رفتن ویه قاب عینک سفارش دادن وبعدازمدتی عینک روگرفتن واومدن خونه🏩 زهراعینکش روبه چشمش زد واومدجلوی اینه چقدرقیافه اش بازدن عینک تغییر کرده بود همینطورکه داشت خودش روتواینه نگاه میکرد باخودش فکرکرد ای واااای اگه فرداباعینک برم مدرسه حتما دوستانم من رومسخره میکنن وبهم میخندن😁😁 زهراخیلی ناراحت شد وبه مامانش گفت من تومدرسه عینک نمیزنم چون پیش دوستانم خجالت میکشم🙈🙈چون اونهابمن میخندن مامانش بامهربونی گفت عینک زدن که خجالت نداره اگه شماعینک نزنی هم چشم هات بیشترضعیف میشه وهم نمیتونی خوب درس بخونی 📖📖ونمرهات کم میشه شب توخواب زهراهمش خواب میدید که بچه هاعینکش روگرفتن ودست به دست میکنن وبهش میخندن ومیگن زهراعینکی 😡😡 صبح زهرااماده شد که بره مدرسه مامانش عینک زهراروبایه بندخیلی قشنگ که بهش وصل کرده بود دادبه زهراوگفت دخترگلم عینکت روبزن ومواظبش هم باش که زمین نیفته زهراگفت چشم وبادلهره رفت مدرسه وقتی زهراوارد کلاس شد بچه های کلاس دورش جمع شدن وفاطمه گفت زهراجان چقدرقیافه ات باعینک بامزه تر شده شبیه خانم دکترهاااشدی😘😍 حنانه گفت افرین زهرا کارخیلی خوبی کردی که عینکت روزدی چون اگه عینک نمیزدی چشم هات بیشتردردمیگرفت وتازه ازدرس هات هم عقب می موندی خلاصه هرکسی یه چیزی گفت وبه زهرادلداری داد زهرادیگه نه تنهااززدن عینک ناراحت نبود بلکه خیلی هم خوشحال بود ازاینکه دوستهای خوب ودلسوزی داره 🌺🌺 (مامان محدثه جان) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا