eitaa logo
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
1.5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2هزار ویدیو
15 فایل
𔘓بسم‌رب‌المهدے𔘓 🌼هدف اصلےکانال عطرنرگس🌼 ☜دعاےهمگانےبراےظهور🌺 ☜یارےمولاےغریبمان ❤️ ☜افزایش‌معرفت‌وخودسازے براےیارےامام‌زمان‌ ارواحنافداه😍 جهت‌تبادل‌👇🏻 @admin_atrenarges ناشناس کانال👇🏻 https://daigo.ir/secret/62381622
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت امام زمان روحی فداء در روز جمعه🌱🫀 🤍السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ 🌱السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ 🤍السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ 🌱وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ 🤍السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ 🌱السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ 🤍السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ 🌱السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ 🤍السَّلَامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ 🌱وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ 🤍 السَّلَامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ 🌱مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ 🤍السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ أَنَا مَوْلَاكَ عَارِفٌ بِأُولَاكَ 🌱وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ 🤍وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ 🌱وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ 🤍وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌱وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ 🤍وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ 🌱 وَ المستشهدین بین یدیک فی جمله اولیائک 🤍يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ 🌱صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ 🤍هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ‏ 🌱الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ 🤍لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ 🌱وَ أَنَا يَا مَوْلَايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ 🤍وَ أَنْتَ يَا مَوْلَايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلَادِ الْكِرَامِ 🌱وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي 🤍وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ 🌱وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ‏
هر کس میتواند به نیت خاموش شدن شر اسرائیل دعای سریع الاجابه امام سجاد علیه السلام را به هر تعداد بخواند : «إِلَهِی کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ أَنَا أَنَا وَ کَیْفَ أَقْطَعُ رَجَائِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَنْتَ إِلَهِی إِذَا لَمْ أَسْأَلْکَ فَتُعْطِیَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی إِلَهِی إِذَا لَمْ أَدْعُکَ [أَدْعُوکَ ] فَتَسْتَجِیبَ لِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَدْعُوهُ فَیَسْتَجِیبُ لِی إِلَهِی إِذَا لَمْ أَتَضَرَّعْ إِلَیْکَ فَتَرْحَمَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ فَیَرْحَمُنِی إِلَهِی فَکَمَا فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسَی عَلَیْهِ السَّلامُ وَ نَجَّیْتَهُ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تُنَجِّیَنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ وَ تُفَرِّجَ عَنِّی فَرَجاً عَاجِلاً غَیْرَ آجِلٍ بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.» هرکسی یکبارقرائت کند و درگروهها نشردهد تا انشاالله به تعداد ۱۰۰ مرتبه شود ↳| @atre_narges_313 |↲
به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست به غیر دست کریمت گل اجابت نیست هوای خیمه ی سبزت چقدر روحانیست که در بهشت خدا این همه طراوت نیست و هیچ کار دگر غیر انتظار فرج برای شیعه مهم‌تر و بافضیلت نیست تو مهربان‌تری از مادر و پدر بر من برای من کسی مثل تو با محبت نیست خدا کند که نصیبم شود زیارت تو یا رسم به شهادت اگر که قسمت نیست تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است میان سینه‌ی پاک تو جز شجاعت نیست ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که راجع به آقا بقیه الله توسل دارند توجه دارند صحبت می‌کنند ...خیر می‌بینند،عاقبتشون بخیره... ↳| @atre_narges_313 |↲
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
#اسامی_حضرت_مهدی_علیه_السلام "احمد" حضرت بقیه الله نام اصلی اش همنام پیامبر است. حضرت رسول صلی الله
2-حذیفه گوید: از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که از مهدی علیه‌السلام یاد کرد و فرمود :در میان رکن و مقام با او بیعت می‌شود، نامش؛ احمد عبدالله و مهدی میباشد، که این هر سه اسم او می‌باشد. نیلی و قطب راوندی این حدیث را نقل کرده‌اند، ولی به جای"احمد"،"محمد" ذکر کرده‌اند. در این حدیث برای حضرت مهدی علیه‌السلام سه اسم بیان شده: 1-احمد 2-عبدالله 3-مهدی مدعی يمانی ادعا کرده که منظور از "احمد" من هستم و به صراحت گفته :امام صادق علیه‌السلام در میان یاران امام زمان، به نام من تصریح کرده و فرموده :"و من البصرة احمد" ولی ایشان حدیث را تحریف کرده است، آنچه در حدیث شریف، در شمار یاران حضرت مهدی علیه‌السلام آمده چنین است : و من البصرة :عبدالرحمن بن الأعطف بن سعد، و أحمد بن مُلَیح، و حمّادبن جابر. کسی که در این حدیث از بصره معرفی شده "احمدبن مُلَیح" می‌باشد، نه احمد مطلق و نه احمد حسن و نه احمد اسماعيل. مدعي يماني نام پدرش اسماعیل است و مطابق ادبیات عرب باید خود را "احمد اسماعيل"بنامد، ولی آن را تحریف کرده و خود را"احمدحسن"معرفی می‌کند و می‌گوید:پدر امام زمان، امام حسن عسکری می‌باشد و من خودم را به جد پنجم خود"احمدحسن" می‌نامم! 📚1غیبت‌شیخ‌طوسی‌،ص‌454و470؛ اثبات الهداة، ج3، ص514؛ بحارالأنوار، ج52، ص291، منتخب‌الأثر، ج3، ص129 2منتخب‌الانوارالمنضیئة ص25(چاپ‌جدیدص50)؛ الخرائج‌والجرائح، ج3، ص1149. ↳| @atre_narges_313 |↲
سختی‌ها را تحمل کنید، این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امام‌زمان(عج) اتصال پیدا می‌کند..! 🕊 ♥️ ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چه مظلومیتی داره امام زمان که گیر ما ها افتاده😔💔 متاسفانه ماییم که باید امام معصوم رو حاجت روا کنیم مایی که گیر خودمونیم... داستان زیبای دیدار امام مهدی و علی بن مهزیار✨ شده چند بار این فیلم رو نگاه کنید❣ ↳| @atre_narges_313 |↲
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_ششم به پشت خوابیدم. زبانم مثل چوب شده بود. گفت: «طاقت بیاور.» مرگ پیش رو
📖 🔖 من که تا آن وقت به یاد خدا نبوده ام پس چطور توقع داشته باشم که خدا به دادم برسد؟ در دل گفتم: «یا الله العفو، العفو...» ناگهان بر تپه ای دور دست دو سیاهی دیدم. چشمانم را ریز کردم و دقیق شدم، نه این سراب نیست. سیاهی ها به سمت ما می آمدند. چشمانم را بستم و سعی کردم افکارم را متمرکز کنم باز نگاه کردم نه سراب نیست. محو نشده اند، بلکه به وضوح دیده می‌شدند و هر چه پیش‌تر می آمدند بزرگ تر می شدند. باید احمد را هم خبر کنم. اگر او هم آنها را می‌بیند، حتماً واقعی هستند و نجات پیدا میکنیم. احمد را صدا کردم اما صدایم از شدت خشکی گلو در نیامد ... شاید از حال رفته بود. سعی کردم دستش را بگیرم که ناگهان از وحشت بر جا خشک شدم ماری بزرگ و سیاه آهسته از پای احمد بالا می آمد. تقلا کردم خود را پیش بکشم اما نتوانستم. حتی نا نداشتم که رو به احمد بچرخم. نالیدم و دستم را بر شنها کوفتم اما احمد حرکتی نکرد. مار تا روی سینه اش بالا آمد به زحمت دستم را پیش بردم و نوک انگشتانش را لمس کردم تکانی خورد و چشمانش را باز کرد. درست در این لحظه مار سرش را بالا آورد. آماده می شد که روی صورت و گردن احمد بجهد و نیشش را فرو کند. احمد ناله ای کرد و وحشت زده و مبهوت بی حرکت برجای ماند. لحظه ای دیگر کار تمام میشد. نفسم را حبس کردم ... ناگهان سایه ای روی سینه احمد افتاد. مار رو به سایه چرخید و انگار کسی بر او ضربه زد که سرش را پس کشید و بعد آرام از روی سینه احمد پایین خزید و دور شد. نفس راحتی کشیدم. احمد چشمانش را بسته بود و دانه های درشت عرق بر صورتش نشسته بود. انگشتانش را فشردم و تازه متوجه سایه سوارانی شدم که بالای سر ما ایستاده بودند. یکی از آنها سپید پوش بود بر اسبی سفید و دیگری مردی چهارشانه و سبزپوش بود که نیزه ای در دست داشت و اسبش سرخ بود. از اسب پایین آمدند. مرد سفید پوش در چند قدمی ما فرشی پهن کرد و مرد دیگر سر عمامه اش را روی شانه انداخت و روبه روی ما نشست. چشمانم سیاهی رفت. صورتم را روی بازویم فشردم تا کمی حالم جا بیاید. زمزمه احمد را شنیدم که گفت: «نجات پیدا کردیم!» ... ↳| @atre_narges_313 |↲
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_هفتم من که تا آن وقت به یاد خدا نبوده ام پس چطور توقع داشته باشم که خدا
📖 🔖 به زحمت سر بلند کردم. مرد سفید پوش، مردی میانسال و لاغر اندام بود با سر و ریش خاکستری و ردایی ساده و سفید که پشت سر مرد جوان که به ما لبخند میزد، ایستاده بود. دندانهای مرد جوان سفید و درخشان بودند. با صدایی پر طنین گفت: «عجب سر و صدایی راه انداخته بودید! صحرا و آسمان از رسول الله گفتن شما به لرزه درآمده بود.» احمد گفت: «صدایمان خیلی هم بلند نبود.» جوان گفت: «هم بلند بود هم پرسوز» مگر صدای ما چقدر بلند بوده که آنها از فاصله های دور آن را شنیده اند؟ جوان به احمد اشاره کرد و گفت: «بیا پیش من احمد بن یاسر.» احمد با لکنت گفت: «بـ بله .. چ چشم.» و زد توی سرش و آهسته گفت: «این ملک الموت است که نام مرامی‌داند.» چشمانم از وحشت گرد شد. پرسیدم: «چطور؟» ... یادم افتاد که آن مار چگونه از برابر سوار گریخت. نالیدم: «نرو!» مرد گفت: «نترس از من به تو خیر میرسد نه شر. حالا بیا ...» احمد نالید: «نمی توانم، نا ندارم.» نمیدانم از ضعف بود یا از ترس که آن طور بی‌جان افتاده بود و قدرت حرکت نداشت. مرد گفت: «میتوانی بیا. تو دیگر برای خودت مردی شده ای.» صدایش چنان نوازشگر و آرامش بخش بود که اگر مرا صدا می‌کرد، حتی اگر جانم را می خواست تقدیمش می کردم. احمد سینه خیز خود را به سوی او کشاند. مرد جوان دستی به سر احمد کشید و بعد بازوها و کمرش را لمس کرد و گفت: «بلند شو.» احمد به آرامی بلند شد و روی زانو نشست شانه هایش از خمیدگی درآمد و راست شد. ترسم ریخت. این چه ملک الموتی است که جان نمی گیرد و جان میدهد؟! ... ↳| @atre_narges_313 |↲
💥سرلشکر باقری: دشمن صهیونیستی بداند به پایان عمر خود نزدیک شده است ۳ ↳| @atre_narges_313 |↲
محسن رضایی: انتقام خون سنوار به زودی گرفته خواهد شد. 💔 ٣ ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸 شهید یحیی السنوار را بیشتر بشناسیم..! ↳| @atre_narges_313 |↲
بودنت برای اهل زمین، امان است. مثل ستاره برای آسمان! اما باور کن این فراق ویرانمان کرده‌؛ وقتی دیر می‌کنی دلم برایت تنگ می‌شود دارم به آن روزی فکر می کنم که می آیی و من برای بیشتر دیدنت کمتر پلک می‌زنم. ❤️ ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨سلام حضرت صاحب ، مهدی جان در پناه نگاه امنتان صبحی دیگر را در هجوم رنج ها آغاز می کنم همچون غزالی که در محاصره ی درندگان ، دلخوش به جان پناهی مطمئن ، زندگی می کند ... یاد شما قلبم را آرام می کند ، امیدم می دهد و تا اوج ، پر و بالم می دهد  .... من به مهر شما زنده ام ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ ↳| @atre_narges_313 |↲
🌷بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌷 الهی به امید رحمت تو سلام عرض ادب و احترام 🤲 امروز شنبه متعلق است به آقا رسول الله صلی الله علیه و آله❤️ 🌸روزمان را با ۵ شاخه گل به محضر مبارکشان معطر می کنیم🌸 ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم❤️ ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی جان میدانم نامه عملم را بارها دیده ای و اشک ریخته ای ... بابت همه کارهایی که دانسته و ندانسته باعث ناراحتی شما شده شرمنده ام عذرم را بپذیر یابن فاطمه (س) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس ای منتقم خون‌های به‌ ناحق ریخته‌شده تاریخ، بغض سنگین مظلومان و دندان‌های از خشم به‌هم ساییده‌شده‌ی مومنان را ببین؛ که با جان‌های به پشت لب رسیده‌ی خود، تو را که آخرین فریادرسی می‌طلبند. بر امت مظلوم خود ترحمی کن و مرهمی بنما. به دعایی؛ یا آهی؛ یا کشیدن ذوالفقاری بدم المظلوم عجل فی فرجک یا مولانا...💕 ↳| @atre_narges_313 |↲
فرزند شهید زاهدی گفت: "‏شهید زاهدی در رویایی صادقه (دو هفته قبل از شهادت شهید رئیسی) که علائمی متقن داشت به من گفتند در راه آزادی قدس شهید خواهند شد و راه ظهور با خون باز می‌شود. ‏ایشان سقوط و انفجار در جنگل را به من نشان دادند و به من فهماندند که در آن یکی از بزرگان مقاومت شهید میشود." الان که نگاه میکنم بعد از اون، دونه دونه شهادت بزرگان شروع شد. شهید هنیه، فرماندهان رده اول حزب الله، سید حسن نصرالله، شهید نیلفروشان، یحیی سنوار و.... ما اعتقادمون اینه‌که آزادی قدس نزدیک است ان شاء الله ↳| @atre_narges_313 |↲
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
#اسامی_حضرت_مهدی_علیه_السلام 2-حذیفه گوید: از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که از مهدی علیه‌
وی تحریف دیگری در حدیث دیگری انجام داده و گفته:امیرمومنان علیه‌السلام به هنگام برشمردن انصار حضرت مهدی علیه‌السلام فرموده؛ "ألا وأنّ أوّلهم من البصرة" وچون من اهل بصره هستم،این حدیث نیز به من مربوط میباشد. این حدیث نیز اگرچه اعتبار ندارد، آن را نیز تحریف کرده است.این حدیث در خطبة البیان منسوب به مولای متقیان آمده ومتن آن چنین است: إنّ أوّلهم من أهل البصره وآخرهم من الأبدال فالذين من أهل البصره رجلان اسم أحدهما علی و الآخر محارب. اين حدیث در دو کتاب دیگر به نقل از خطبة البیان آمده است: 1-بشارة الاسلام 2-الزام النّاصب. این حدیث فقط در خطبة البيان آمده که به هیچ وجه اعتبار ندارد،الزام النّاصب از آن نقل کرده است و بشارة الاسلام نیز از الزام النّاصب. علاوه بر این که این حدیث به هیچ وجه اعتبار ندارد، در این حدیث عنوان "احمد" نیست که به ايشان مربوط باشد، ولی پیروان او می‌گویند:لفظ "علی" کنایه از احمدحسن است، زیرا علی علیه‌السلام وصی پیامبر اکرم می‌باشد و احمدحسن وصی حضرت حجت، و لذا لفظ علی کنایه از "احمدحسن" و لفظ "محارب" نیز به معنای مجاهد است واحمدحسن برای زمینه سازی ظهور جهاد می‌کند. 📚 خطبة البيان، ص34. بشارة الاسلام،ص211(چاپ‌جدیدص298) الزام‌النّاصب،ج2ص216.الیمانی‌الموعود‌حجةالله‌ص138. ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا امام زمان رو اذیت می کنی؟!💔😭 🎙 آیت الله سید جواد حیدری(ره) ♥️ ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_هشتم به زحمت سر بلند کردم. مرد سفید پوش، مردی میانسال و لاغر اندام بود
📖 🔖 درست وقتی از ذهنم گذشت «پس من چی؟»، مرد رو به من چرخید و صدایم کرد: «محمود» و با دست اشاره کرد که بیا، چهار دست و پا به سویش رفتم. دست سپیدش را پیش آورد. چشمانم را بستم تا نوازش دست او را بر سر و شانه ها و بازوهایم احساس کنم که انگار موجی را بر تنم می‌دواند و مرا از نیرویی عجیب پر می کرد و چنان بوی خوشی برخاست که دلم میخواست همان طور شب‌ها و روزها به همان حال بمانم و نوازش آن دست و آن بوی خوش را احساس کنم. لاله گوشم را آرام کشید و گفت: «حالا بلند شو.» دو زانو نشستم و با چشمانی که به نیرویی عجیب روشن شده بود، خیره‌ی صورتی شدم که پوستش گندمگون بود و روی گونه هایش به سرخی می‌زد. پیشانی اش بلند موها و محاسنش سیاه بود. آن قدر که سفیدی صورتش به چشم می آمد. ابروانش پیوسته بود و چشمانش مشکی و چنان گیرا که نه می توانستی در آن خیره شوی نه از آن چشم برداری. روی گونه راستش خال سیاهی بود که به آن زیبایی ندیده بودم. احمد هم خیره او بود. حسابی شیفته و مفتون شده بود. مرد گفت: «محمود برو دو تا حنظل(گیاهی در بیابان) بیاور.» رفتم و آوردم. جوان یکی از حنظل‌ها را در دستش چرخی داد و با فشار انگشتان دو نیمه کرد و نیمه ای را به من داد و گفت: «بخور.» همه می‌دانند که حنظل چقدر بد طعم و تلخ است. من و منی کردم و گفتم: «آخر...» با تحکم گفت: «بخور!» بی اختیار حنظل را به دهان بردم. احمد آب دهانش را فرو داد و خود را کمی عقب کشید. حنظل چنان شیرین و خنک بود که به عمرم چنان میوه ای نخورده بودم در یک چشم بر هم زدن نیمه دیگر را بلعیدم. احمد گفت: «چطور بود؟» گفتم: «عالی!» و رو به مرد ادامه دادم: «دست شما درد نکند عالی بود ... ↳| @atre_narges_313 |↲