من خانهام را پر از رنگ میکنم
پر از عطر زندگی،
گل میخرم،
نان گرم می خرم،
شعر مینویسم،
و باور دارم زندگی یعنی
همين بهانههای كوچك خوشبختی.
روزتون پر از حس خوب خوشبختی 🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
خدایا شکرت
برای غمهایی که میگذرند
و شادیهایی که از راه میرسند...
هزاران بار شکرت ای
مهربانترین 🙏🌺
#شکرگزاری
✨@avayeqoqnus✨
من، اما آمدهام
تا از تو تشکر کنم
بهخاطر گلهای اندوهی
که در درونم کاشتی
از تو آموختم
که گلهای سیاه را دوست بدارم.
بخرم.
و جایجای اتاقم را با آن بیارایم…
#نزار_قبانی
✨@avayeqoqnus✨
📜 مرد فقیر و بقّال
مرد فقیری بود که همسرش کره میساخت و او آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت.
آن زن کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویی میساخت. مرد آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
روزی مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من میفروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم؛ یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن را به عنوان وزنه قرار میدادیم!
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
🔸 تا عمر بود، درستی آیینِ من است
🔹 بدخواهِ کژی، مسلکِ دیرین من است
🔸 آزادی و خیرخواهی نوع بشر
🔹 مقصود و مرام و مسلک و دین من است
#فرخی_یزدی
✨@avayeqoqnus✨
📚 ضرب المثل "آب در هاون کوبیدن"
🔸 معنی و کاربرد:
به طور کلی این ضرب المثل به معنی انجام یک کار بیهوده است که هیچ سودی برای انسان ندارد.
🔸 داستان:
داستان این حکایت به زمانی بر می گردد که دو عطار قدیمی در یک بازار با هم رقابتی داشتند.
بحث جدل بین این دو عطار برای این بود که هر کدام می گفتند داروهای من بهتر است!
بعد از شدت گرفتن این اختلاف، دو عطار تصمیم گرفتند بین خودشون مسابقه ای بگذارند.
مسابقه اینگونه بود که قرار شد هر دو زهری بسازند و به خورد دیگری بدهند و هر کس که مسموم شد باید از بازار برود.
فردای آن روز هر دو عطار شروع به آماده شدن برای مسابقه کردند.
عطاری که مغازه اش در سمت راست بازار بود دید که رقیبش با ۵ کارگر که هر کدام یک ماسک زده اند در حال کوبیدن چیزی می باشند. خود عطار نیز از این کارگرها فاصله گرفته است.
گذشت و گذشت تا زمان مسابقه فرا رسید.
وقتی مسابقه شروع شد عطار اولی آمد و به مردم توصیه کرد که تا می توانند از آنها فاصله بگیرند تا مبادا زهر بر آنها اثر کند.
با اشاره ی او یکی از کارگرها که ماسک زده بود با احتیاط انبری را برداشت و ظرف زهر را به عطارِ دوم داد و فرار کرد.
عطار دوم که ترس و وحشت او را فرا گرفته بود ظرف را گرفت و با دستانی لرزان شروع به خوردن آن کرد و بلافاصله بیهوش شد.
وقتی از عطار اول پرسیدند که در زهر چه چیزهایی ریخته بود، گفت: "آب بود و گوشت!!"
اینگونه بود که ضرب المثل آب در هاون کوبیدن به وجود آمد.
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
این هدیه را اگر نپذیری کجا برم
جان است جان! اگر تو نگیری کجا برم
یارِ عزیز! یوسف من کم تحمل است
این بَرده را برای اسیری کجا برم
بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه
موی سفید را سر پیری کجا برم
ای قلب زخم خوردهی بیمار، من تو را
گر پیش پای دوست نمیری کجا برم
جان هدیهای است پیشکش آورده از خودت
این هدیه را اگر نپذیری کجا برم...
#فاضل_نظری
✨@avayeqoqnus✨
.
خدایـــــــــــا؛
دلم به ســـــان قبله نماست
وقتی عقربه اش به سمت " تــــو "
می ایستد
آرام می شــــــــود.
الا بذکرالله تطمئن القلوب 💚
#خدا
✨ @avayeqoqnus✨
الهی صبح امروزت ز غم دور
دلت از حسرت هر بیش و کم دور
خدا یارت، نگهدارت، به هرجا
از اقبالت، دو چشم پر زِ نَم دور
نصیبت حال خوش، شادی و لبخند
لبت از ناله های دم به دم دور
صبح بخیر و شادی رفقا 🌞🪴
✨@avayeqoqnus✨
📜 حکایت شير بيسر و دم!
در شهر قزوين مردم عادت داشتند كه با سوزن بر پُشت و بازو و دست خود نقشهايي را رسم كنند, يا نامي بنويسند، يا شكل انسان و حيواني بكشند.
كساني كه در اين كار مهارت داشتند «دلاك» ناميده ميشدند.
دلاك , مركب را با سوزن در زير پوست بدن وارد ميكرد و تصويري ميكشيد كه هميشه روي تن ميماند.
روزي يك پهلوان قزويني پيش دلاك رفت و گفت بر شانهام عكس يك شير را رسم كن.
پهلوان روي زمين دراز كشيد و دلاك سوزن را برداشت و شروع به نقش زدن كرد. اولين سوزن را كه در شانه پهلوان فرو كرد. پهلوان از درد داد كشيد و گفت: آي! مرا كشتي!
دلاك گفت: خودت خواستهاي, بايد تحمل كني.
پهلوان پرسيد: چه تصويري نقش ميكني؟ دلاك گفت: تو خودت خواستي كه نقش شير رسم كنم.
پهلوان گفت از كدام اندام شير آغاز كردي؟ دلاك گفت: از دُم شير.
پهلوان گفت: نفسم از درد بند آمد. دُم لازم نيست. دلاك دوباره سوزن را فرو برد.
پهلوان فرياد زد: كدام اندام را ميكشي؟ دلاك گفت: اين گوش شير است. پهلوان گفت: اين شير گوش لازم ندارد. عضو ديگري را نقش بزن.
باز دلاك سوزن در شانه پهلوان فرو كرد, پهلوان قزويني فغان برآورد و گفت: اين كدام عضو شير است؟ دلاك گفت: شكم شير است. پهلوان گفت: اين شير سير است. عكس شيرِ هميشه سير است. شكم لازم ندارد!!
دلاك عصباني شد, و سوزن را بر زمين زد و گفت: در كجاي جهان كسي شير بي سر و دم و شكم ديده؟! خدا هرگز چنين شيري نيافريده است.
🔻 برگرفته از دفتر اول مثنوی معنوی
#حکایت
#مولوی
#مولانا
✨@avayeqoqnus✨
🍂 تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
🌾 روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
🍂 در آستان مرگ که زندانِ زندگیست
🌾 تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
🍂 پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
🌾 یک روز خنده کردم و عمری گریستم
🍂 طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
🌾 چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
🍂 خود مدعی که نمرهی انصاف اوست صفر
🌾 در امتحان صبر دهد نمره بیستم
#شهریار
✨@avayeqoqnus✨
اگر چیزی را از دست دادی،
یادت باشد درختان
در پاییز همه برگهای خود
را از دست می دهند
تا بهتر از آن را
در بهار بدست آورند...
زندگی دارای مراحلی است که
گاه تلخ است و گاهی شیرین ...
زندگیتون شیرین
عصرتون بخیر 🌹
✨@avayeqoqnus✨
من چرا دل به تو دادم
که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز
به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و
نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو
منظور منی
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
آسمان فرصت پرواز بلندی ست ولی،
قصه این است
چه اندازه
کبوتر باشی..! 🕊🍀
#فریدون_مشیری
✨@avayeqoqnus✨
عشق چیزی نیست که آدم با اراده و
اختیار برود دنبالش، جناب هندرسون.
اگر خیال کردهای عشق انتخابی است،
معلوم است درک درستی از معنای عشق
نداری.
عشق چیزی است که یکهو بیخبر میآید
و آدم را گرفتار میکند.
یک نیروی طبیعی و خارج از اراده آدم.
یک نیروی مقاومتناپذیر.
📕 هندرسون شاه باران
🖌 سال بلو
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ شبے، پایان زندگے نیست
از وراے هر شب
دوباره خورشید طلوع مےڪند
و بشارت صبحے دیگر مےدهد.
این یعنے امید هرگز نمےمیرد...
شبتان پرامید 🌺
✨@avayeqoqnus✨
بار دیگر هم شبم، با نور چشمت صبح شد
ای یگانه آفتاب شهر دل، صبحت بخیر 🌹
صبح جمعهتون بخیر و شادی رفقا 🌞🪴
#محمود_احمدوند
✨@avayeqoqnus✨
و تنها #خدا است
که هر روز صبح
از نشان دادن خورشیدش ،
به آنها که اهل دیدن هم نیستند
هرگز خسته نمیشود...
خدایا شکرت برای حضور پرمهرت 🙏🌺
#خدا 💚
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از پروف لند 💫
امام محمد باقر علیه السلام:
حیا و ایمان به یک ریسمان پیوستهاند.
چون یکی برود، دیگری نیز از پیِ آن برود.
شهادت امام محمد باقر (ع)
تسلیت باد 🙏🥀🖤
#شهادت_امام_محمد_باقر
@prof_laand💫
یک دقیقهی تمام شادکامی!
آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک
انسان کافی نیست؟
📘 شب های روشن
🖋 داستایفسکی
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨