هرچه به جز خیالِ او
قصد حریمِ دل کند
در نگشایمش به رو
از دَرِ دل برانمش
#وحدت_کرمانشاهی
✨@avayeqoqnus✨
#تلنگر
زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پیر دانا نزد او رفتند.
پیرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند؛ او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری!؟
مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحدِ مرگ او را میپرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود!
سپس از زن جوان پرسید: تو چطور! به همسرت تا چه اندازه علاقه داری!؟
زن از روی شرم تبسمی کرد و گفت: من هم مانند او تا سرحدِ مرگ دوستش دارم و تا زمان مرگ از او جدا نخواهم شد و هرگز از این احساسم نسبت به او کاسته نخواهد شد.
پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: «بدانید که در طول زندگی زناشویی شما لحظاتی رخ میدهند که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلاً هیچ نشانهای از علاقه الانتان در دل خود پیدا نخواهید کرد.
در آن لحظات، حتی حاضر نخواهید بود که یک لحظه چهرهی همدیگر را ببینید.
اما در آن لحظات عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شوند و دوباره خورشیدِ محبت بر کانون گرمتان پرتوافکنی کند.
در این ایام اصلاً به فکر جدایی نیافتید و بدانید که "تا سرحدِ مرگ متنفر بودن" تاوانی است که برای "تا سرحد مرگ دوست داشتن" میپردازید. 👌🌸
عشق و نفرت دو انتهای آونگ زندگی هستند که اگر زیاد به کرانهها بچسبید، این هردو احساس را در زندگی تجربه خواهید کرد.
✨@avayeqoqnus✨
از مشرق نگاه تو خورشید میدمد
صبحی که با تو میشود آغاز، دیدنی ست
صبح آدینه بخیر و شادکامی 🌞🌸🌿
#فاضل_نظری
✨@avayeqoqnus✨
●◇♡◇●
الهی مخلصان به محبت تو مینازند
و عاشقان به سوی تو میتازند،
کار ایشان تو بساز که دیگران نسازند،
ایشان را تو نَواز که دیگران ننوازند.
آمین 🙏🌺
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
#بریده_کتاب
سن و سال، دزد نابهکاری است.
تازه زمانی که داری کنترل زندگی را
به دست میگیری،
به زیر پایت میزند
و کمرت را خم میکند...
📙 آب برای فیلها
🖌 سارا گروئن
✨@avayeqoqnus✨
.
#داستان_طنز 😃
جوانی میخواست ازدواج کند.
به پیرزنی سفارش کرد تا برای او همسری مناسب پیدا کند .
پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیدهام قد او کوتاه است!
پیرزن گفت: اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباسهای خانم ارزانتر تمام میشود!
جوان گفت: شنیدهام زبانش هم لکنت دارد!
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است، زیرا میدانید که عیب بزرگ خانمها پر حرفی است؛ اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمیکند و سرت را به درد نمیآورد!
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است!
پیرزن گفت: درست است، این هم یکی ازخوشبختیهاست که کسی مزاحم آسایش شما نمیشود و به او طمع نمیبرد.
جوان گفت: شنیدهام پایش هم میلنگد و این عیب بزرگی است!
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمیدانید که این صفت، باعث میشود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هماز خیابانگردی، خرج برایت نمیتراشد!
جوان گفت: این همه به کنار؛ ولی شنیدهام که عقل درستی هم ندارد!
پیرزن گفت: ایوای؛ شما مردها چقدر بهانهگیر هستید، پس یعنی میخواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد. 😅
#داستان
✨@avayeqoqnus✨
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میزے برای کـاری،
کارے برای تـخت،
تختے برای خـواب،
خوابے برای جـان،
جانے برای مـرگ،
مرگے برای یـاد،
یادے برای سنـگ،
این بود زندگی...؟ 🥀
#حسین_پناهی
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
.
📚 ضرب المثل "ماست ها را کیسه کردند"
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 کنایه از ترسیدن و تسلیم شدن در برابر کسی است.
🔹 یعنی حساب کار دستش آمد و دیگر اشتباهاتش را تکرار نمی کند.
🔸 معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی کار اشتباه یا خلافی می کرده اما بالاخره از روی ترس یا به هر دلیلی تسلیم می شود و دیگر آن کار را تکرار نمی کند.
🖇 داستان ماست مُختارالسلطنه:
میگویند ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحی اصفهان بود و زیر نظر ظلالسلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه میکرد.
مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسبالامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.
در آن زمان هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری وجود نداشت.
حکام وقت با اختیارات تام، بر امور و شئون قلمرو حکومتی، از جمله امر خوار و بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامل داشتند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات میکردند.
گدایان و بیکارهها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر، ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمیداشتند و به اصطلاح ناخونک میزدند.
مختارالسطنه برای جلوگیری از این بینظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچهها و خیابانهای تهران میخکوب کردند و بدین وسیله مردم از شر گدایان و بیکارهها خلاص شدند.
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده و طبقات پایین از این ماده غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق و خورشِ نان آنهاست محروم شدهاند.
مختارالسلطنه اوامری صادر کرد و ماستفروشان را از گرانفروشی برحذر داشت.
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با لباس مبدل به یکی از دکانهای لبنیاتفروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: «چه جور ماستی میخواهی؟»
مختارالسلطنه گفت: «مگر چند جور ماست داریم؟»
ماست فروش جواب داد: «معلوم میشود تازه به تهران آمدهای و نمیدانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید.
ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان ماستی است که از شیر میگیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان میخواست به مشتری میفروختیم.
الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید میتوانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف میکند میفروشم!
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مصوبه مختارالسلطنه میفروشیم به این جهت ما لبنیاتفروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب دادهایم! حالا از کدام ماست میخواهی؟ این یا آن؟!»
مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به ماموران حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند.
سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو پاچه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند.
بعد از آنکه فرمان اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی خارج شود تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!»
چون سایر لبنیاتفروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه ماستها را داخل کیسه کردند تا آبهایی که داخلش ریخته بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.
از آن تاریخ این ضربالمثل در بین مردم رواج یافت.
#ضرب_المثل
#اصطلاحات_فارسی
✨ @avayeqoqnus ✨
🍂 رفتیم اگر مَلول شدی از نشست ما
🌼 فرمای خدمتی که برآید ز دست ما
🍂 برخاستیم و نقش تو در نَفس ما چنانک
🌼 هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما
🍂 با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
🌼 ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما
🍂 جرمی نکردهام که عُقوبت کند ولیک
🌼 مردم به شرع مینکشد ترک مست ما
🍂 شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
🌼 باشد که توبهای بکند بتپرست ما
🍂 سعدی نگفتمت که به سرو بلند او
🌼 مشکل توان رسید به بالای پست ما
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨