eitaa logo
آوای ققنوس
8.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
533 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی خوش‌تر بود در پرده وَهم و خیال صبحِ روشن را صفای سایه مهتاب نیست صبح بخیر رفقا 🌞🪴 @avayeqoqnus
خدایا؛ نعمت‌هایت را با گرفتنشون، به ما یادآوری نکن... 🙏🤍 @avayeqoqnus
پیامبر اکرم (ص): از نفس‌های خود حساب بکشید پیش از آنکه از شما حساب بکشند. رحلت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد 🙏🖤🥀 ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می‌پرسید: خدا کجاست؟ صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می‌کند؟ مادر گفت: دارد نردبان می‌سازد! ناگهان دزد از نردبان پایین آمد و در سیاهی شب گم شد! سالها بعد، دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می‌رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می‌سازد؟ حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای اینکه عده‌ای را از آن پایین بیاورد و عده‌ای را بالا ببرد! ✨ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی اوقات دست هایم به آرزوهایم نمی‌رسند شاید چون آرزوهایم بلندند اما همواره با خود تکرار می‌کنم امیدی هست؛ چون خدایی هست … 🌻 @avayeqoqnus
تو را می‌خواهم برای همیشه تا پنجاه سالگی شصت سالگی هفتاد سالگی... تو را می‌خواهم برای چای عصرانه تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمی دهیم... تو را می‌خواهم برای تنهایی تو را می‌خواهم وقتی باران است... برای راه رفتن‌های آهسته‌ی دوتایی نیمکت های سراسر پارک‌های شهر برای پنجره‌ی بسته برای وقتی که سرما بیداد می‌کند... تو را می‌خواهم برای پرسه زدن های شب عيد نشان كردن يك جفت ماهی قرمز تو را می‌خواهم برای صبح، برای ظهر، برای شب، برای همه‌ی عمر... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به قول : اندوه کسی را نکشت ، اما ما را از همه چیز تهی ساخت… 🥀 ✨@avayeqoqnus
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود 💗 وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار غم پراگنده شود 🤍 @avayeqoqnus
💢 نمکدان را که پُر می‌کنی توجهی به ریختن نمک‌ها نداری... اما زعفران را که می‌سابی به دانه دانه اش توجه می‌کنی 💢 حال آنکه بدونِ نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست، ولی بدون زعفران ماه‌ها و سال‌ها می‌توان آشپزی کرد و غذا خورد. 💢 مراقب نمک‌های زندگیمان باشیم؛ ساده و بی ریا و همیشه دم دست هستند؛ ولی روزی اگر نباشند وای بر سفره زندگی... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را از “چوب خدا” ترساندند ولی به “بوسه خدا” امیدوارمان نکردند در حالیکه خداوند کلامش را با “الرحمن و الرحیم” آغاز می‌کند. بسم الله الرحمن الرحیم 🤍 صبحتون زیبا و در پناه خدا 🌞🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✨@avayeqoqnus
الهی؛ چه شود که دلم را بگشایی و از خود مرهمی بر جانم نهی، من سود چون جویم که دو دستم از مایه تهی، مگر که به فضل خود افگنی مرا در روزبهی... 🌸 @avayeqoqnus
🔸 آیین برادری و شرط یاری 🔹 آن نیست که عیب من هنر پنداری 🔸 آنست که گر خلافِ شایسته روم 🔹 از غایت دوستیم دشمن داری @avayeqoqnus
📚 کریم خان زند و درویش درویش تهی‌‌دستی از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌‌های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است ! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و آن را فروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد ! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست. 👌 @avayeqoqnus ✨  
دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این رَه نباشد کارِ بی اجر @avayeqoqnus
این زندگی انگار میدان اسب دوانی است. هرگز توقفی در کار نیست. آخ این‌ها که هرگز مجال یک روز تفکر را به خودشان نمی‌دهند، این‌ها می‌میرند، مرده اند، بیچاره ها! به خود ما هم که خواستش را داریم باز این مجال را نمی‌دهند… خوشبختانه در میان آب‌های طغیانی این زندگی چند جزیره کوچک هست که بتوان بدان پناه برد: کتاب‌های زیبای شاعران و خاصه موسیقی. 📗 جان شیفته 🖌 رومن رولان @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در گشودند به باغ گل سرخ و من دل شده را به سراپرده رنگین تماشا بردند... من به باغ گل سرخ با زبان بلبل خواندم در سماعِ شب سروستان دست افشاندم... در پریخانه پر نقش هزار آینه اش خویشتن را به هزاران سیما دیدم با لب آینه خندیدم... من به باغ گل سرخ همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم از خاک به گُل رقص رنگین شکفتن را در چشمه نور مژده دادم به بهار... من به باغ گل سرخ زیر آن ساقه تر عطر را زمزمه کردم تا صبح... من به باغ گل سرخ درتمام شب سرد روشنایی را خواندم با آب و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم... @avayeqoqnus
آنان که به زندگی دیگران نور می‌بخشند، خود نیز روزی خورشید خواهند شد... ✨@avayeqoqnus
○●~~●○ ماهی سیاه کوچولو به خودش گفت: مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا می‌توانم زندگی می‌کنم. نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم که می‌شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد. 📚 ماهی سیاه کوچولو 🖌 صمد بهرنگی ✨@avayeqoqnus
. یک گلدان گل را رها کن به امان خودش بعد از چند وقت، حتما می‌خشکد حالا جای آن گلدان، آدمیزاد باشد اگر نگویی دوستش داری، دستی از روی محبت بر سرش نکشی، به اوضاع و احوالش نرسی، خبر از احوالش نگیری، هر چقدر هم که محکم باشد، یک جایی می‌خشکد... مراقب گل زندگی‌مان باشیم، قبل از آنکه تنها مشتی خاک، تهِ گلدانِ زندگی برایمان بماند. مگر آدمیزاد به چه بند است، جز کمی مراقبت و محبت؟ 👌🪴 @avayeqoqnus