.
ما چندین تلخی کشیده ایم
تا بمنزلت شیرینی رسیدیم
تو لذّت شیرینی چه دانی
چون مشقّت تلخی نکشیده ای ...
🔸 برگرفته از فیه مافیه مولوی
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
چنان که حُسن تو را هیچ کس نمیداند
ز عشق، حال مرا هیچ کس نمیداند 🌹
#صائب_تبریزی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 حکایت آموزندهای از گلستان سعدی:
پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد.
بیچاره در آن حالت نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفتهاند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید چه میگوید؟
یکی از وزرای نیک محضر گفت: "ای خداوند همی گوید: وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ."
ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت.
وزیر دیگر که ضدّ او (ضد وزیر اول) بود گفت: "ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت."
ملک روی از این سخن در هم آورد و گفت: "آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی."
و خردمندان گفتهاند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
♦️ برگرفته از باب اول گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
🌿 🍃 🥀
به فَغان نه لب گشودم که فغان اثر ندارد
غم دل نگفته بهتر همه کس جگر ندارد
چه حرم چه دِیر هر جا سخنی ز آشنایی
مگر اینکه کس ز راز من و تو خبر ندارد
چه ندیدنی است اینجا که شرر جهان ما را
نفسی نگاه دارد، نفسی دگر ندارد
تو ز راه دیده ی ما به ضمیر ما گذشتی
مگر آنچنان گذشتی که نگه خبر ندارد
کس ازین نگین شناسان نگذشت بر نگینم
بتو می سپارم او را که جهان نظر ندارد
قدح خرد فُروزی که فرنگ داد ما را
همه آفتاب لیکن اثر سحر ندارد
#اقبال_لاهوری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
خدایا؛
هر بار که در تاریکی شب گم میشوم
تو فانوس به دستم میدهی...
هر بار که آرزویی میکنم
تو شگفت زدهام میکنی...
خدای مهربانم؛
نور شبهای تارم باش...
آمیـــن 🙏💛
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
همیشه تاریکترین لحظهها
درست قبل از سپیده دم است
اگر ناامید نشویم
روشنایی و امید سرازیر میشود...
صبحتون مملو از نور و امید 🌞🌺
✨@avayeqoqnus✨
هربار که خودم را به تو سپردم
جز خیر چیزی نصیبم نشد...
هزاران بار شکرت ای مهربانترین 🙏🌹
✨@avayeqoqnus✨
🌿🌻🌿
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم که مراست، کوه قاف است، نه غم
آن دل که تو راست، سنگ خاراست، نه دل
#رودکی
✨@avayeqoqnus✨
📜 #حکایت
در بسطام یک مرد مسیحی بود که
مسلمان نمی شد.
مردم هر چه اصرار کردند مسلمان شود تا
شهرشان مسیحی نداشته باشد، قبول
نمی کرد.
او را پیش بایزید آوردند. در پاسخ به بایزید
گفت: من دوست دارم چون بایزید
مسلمان شوم و گناه نکنم، لیک خود
میدانم که نمی توانم از شراب دست
بردارم.
ای بایزید،من بسیار آرزو داشتم که
میتوانستم چون تو مسلمان واقعی شوم،
ولی میدانم نمیتوانم؛ و نمیخواهم
مانند بقیه مردم شهر مسلمان شوم و
دروغ بگویم و آبروی تو را ببرم. حیف
نیست به تو هم مسلمان گویند به من
هم؟!!
بایزید را اشک در چشم جمع شد و گفت:
برو... مسلمان واقعی تو هستی که
احترام دین مرا نگه میداری.
✨@avayeqoqnus✨