eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
538 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 برخیز که جان است و 🌿 جهان است و جوانی 🌺 خورشید بـرآمـد 🌿 بنگر نور فِشانی صبحتون به خیر و به مهر رفقا 🌞🪴 @avayeqoqnus✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بارالها؛ به من عطا کن آنچه باعث نزدیکی من به توست... @avayeqoqnus
“رشد گیاهان باغ فصل خاصی دارد. بهار و تابستان هست، اما پاییز و زمستان هم از راه می رسد. بعد دوباره بهار و تابستان می شود. تا زمانی که ریشه ها خشک نشدند، همه چیز درست است و ختم به خیر می‌شود.” 📙 حضور ✍ یرزی کازینسکی @avayeqoqnus
🌷🍀🌷 📜 حکایت کنیز زیباروی و غلام اربابی آوازه کنیزی نوجوان و زیباروی را شنید، که قدی بلند و چشمانی خمار و صدایی دلکش داشت. 20 هزار دینار قیمتش بود و هر کسی را توان پرداخت این مبلغ برای خرید آن نبود، این کنیز ماه‌ها در خانه بود، همه می‌دیدند، اما کسی توان خرید او را نداشت. ارباب به غلام خود یک گونی سکه داد و او را روانه شهر کرد تا آن کنیز ماهرخ را بخرد. پسر ارباب به پدر گفت: «پدر می‌خواهم دیوانگان شهر را لیست کنم تا به آن‌ها طعامی دهیم.» پدر گفت: «اول مرا بنویس و دوم غلام مرا.» پسر پرسید: «چرا پدرم؟» گفت: «اولین دیوانه منم که به غلامی اعتماد کرده و یک گونی زر به او دادم. پس اگر او هم کنیز را بخرد و برای من بیاورد او هم دیوانه است، چون من به‌جای او بودم، اگر پول را نمی‌دزدیدم، کنیز زیباروی را دزدیده و به بیابانی روان شده و تا آخر عمر با او زندگی می‌کردم. در این حالت هر دو دیوانه‌ایم.» غلام کنیز را خرید و در حال برگشت کنیز گفت : «بیا هر دو سمت بیابانی روان شویم، من دوست ندارم دیگر در بند و هم‌خوابی اربابی باشم. به خود و من رحم کن.» غلام گفت: «من غلامم و هیچ گنجی روی زمین ندارم، اما در دلم گنجی به نام امانت‌داری و صداقت است که هرگز آن را با آزادی و لذت خود عوض نمی‌کنم و جواب ارباب را با خیانت نمی‌دهم، چون اگر چنین کنم مرده‌ام و مرده از لذت بی‌نصیب است.» غلام کنیز را به خانه آورده و به ارباب تسلیم کرد. ارباب چون داستان را شنید از صداقت غلام گریست و کنیز زیباروی را به او بخشید و هر دو را آزاد کرد. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🤍🌹 عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم اکنون که پیدا کرده ام، بنشین تماشایت کنم الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم بنشین که من‌با هر نظر،با چشم‌دل، با چشم سر هر لحظه خود را مست‌تر، از روی زیبایت کنم بنشینم و بنشانمت آن سان که خواهم خوانمت وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم بوسم تو را با هر نفس ، ای بخت دور از دسترس وربانگ برداری که بس ! غمگین تماشایت کنم تا کهکشان، تا بی نشان، بازو به بازویت دهم با همزبانی ، همدلی ، جان را هم آوایت کنم ای عطر و نورِ توامان یک دم اگر یابم امان در شعری از رنگین کمان بانوی رویایت کنم بانوی رویاهای من، خورشید دنیاهای من امید فرداهای من، تا کی تمنایت کنم؟ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین آدم های زندگی همان‌هایی هستند که وقتی کنارشان می‌نشینی چایی‌ات سرد می شود و دلت گرم ... دلتون گرم به حضور عزیزان و عصرتون بخیر و خوشی رفقا 💜🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. علمی که تو را گِره گشاید بطلب زان پیش که از تو جان برآید بطلب آن نیست که هست می نماید بگذار آن هست که نیست می نماید بطلب   @avayeqoqnus
داستایفسکی می‌نویسد: "چیزهایی هست که نباید گفت، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هست که نباید گفت، حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هست که نباید گفت، حتی به خویش!" 🔻 از رمان "وقتی نیچه گریست" ✍ اروین یالوم @avayeqoqnus
🍂 با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو 🌼 باشد که خستگی بشود شرمسار تو 🍂 در دفتر همیشه‌ی من ثبت می‌شود 🌼 این لحظه ها عزیزترین یادگار تو 🍂 از هر طرف نرفته به بن بست می‌رویم 🌼 لعنت به روزگار من و روزگار تو 🍂 تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من 🌼 می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو 🍂 احساس می کنم که جدایم نموده‌اند 🌼 همچون شهاب سوخته ای از مدار تو 🍂 آن کوپه‌ی تُهی منم آری که مانده‌ام 🌼 خالی تر از همیشه و در انتظار تو 🍂 این سوت آخر است و غریبانه می‌رود 🌼 تنهاترین مسافر تو از دیار تو 🍂 هر چند مثل آینه هر لحظه فاش‌تر 🌼 هشدار می دهد به خزانم بهار تو 🍂 اما در این زمانه‌ی عُسرت، مس مرا 🌼 ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو @avayeqoqnus
پادشاهی در زمستان به نگهبانش گفت: "سردت نیست؟" گفت : "نه عادت دارم." پادشاه گفت : "می‌گویم برایت لباس گرم بیاورند." ولی فراموش کرد... صبح جنازه نگهبان را دیدند در حالی که روی دیوار نوشته بود : "به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای درآورد..." 📌 مواظب وعده هایمان باشیم. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکست بخشی از زندگی است اگر شکست نخوریم نمی‌آموزیم، و اگر نیاموزیم، هرگز تغییر نخواهیم کرد. صبح زیباتون بخیر رفقا 🌞🪴 @avayeqoqnus
. خدایا؛ رزق و روزی ما را از جایی فراهم کن که لقمه هایمان مجبورمان نکنند چشم بر روی حقیقت ببندیم. آمین 🙏🌸 @avayeqoqnus
. دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم 💜 همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم 💖 @avayeqoqnus
📜حکایت نجار و پادشاه نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود. پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید. نجار آن شب نتوانست بخوابد … همسر نجار گفت: "مانند هر شب بخواب پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار..." کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد … صبح صدای پای سربازان را شنيد… چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم … با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند… دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو می‌خواهيم تابوتی برايش بسازی … چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت … همسرش لبخندی زد و گفت : مانند هر شب آرام بخواب، زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند... “ فکر زيادی انسان را خسته می کند درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی آدم‌ها، خودِ معجزه‌اند. انگار آمده‌اند تا تو مزه‌ی خوشبختی را بچشی، آمده‌اند تا دلیلِ آرامش و لبخندِ تو باشند، آمده اند که زندگی کنی... ❤️🌺 ✨@avayeqoqnus
. یک لحظه کسی که با تو دمساز آید یا با تو دمی همدم و همراز آید از کوی تو گر سوی بهشتش خوانند هرگز نرود وگر رود باز آید 🌹 @avayeqoqnus
📚 ضرب‌المثل‌های ملل مختلف: 🖇 ضرب المثل آلمانی : روزی‌که صبر در باغ زندگیت بروید به چیدن میوه‌ی پیروزی امیدوار باشید. 🖇 ضرب المثل فرانسوی : خانه ات را برای ترساندن موش آتش نزن. 🖇 ضرب المثل چینی : همیشه دزدی وجود دارد که دزد دیگر را غارت کند. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من 💫 جور مکن که بشنود شاد شود حسود من 💐 بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را 💫 وه که چه شاد می شود از تلف وجود من 💐 تلخ مکن امید من ای شکر سپید من 💫 تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من 💐 دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی 💫 باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من 💐 خواب شبم ربوده‌ای مونس من تو بوده‌ای 💫 درد توام نموده‌ای غیر تو نیست سود من 💐 جان من و جهان من زهره آسمان من 💫 آتش تو نشان من در دل همچو عود من 💐 جسم نبود و جان بُدَم با تو بر آسمان بدم 💫 هیچ نبود در میان گفت من و شنود من @avayeqoqnus